eitaa logo
کتابخانه ی زینبیون
48 دنبال‌کننده
107 عکس
1 ویدیو
1 فایل
کتابخوانی، برای یک ملت واجب و لازم است. 🌱حضرت امام خامنه ای 🌼خادم کانال جهت امانت کتاب و نظرات شما: اردکان، ترک آباد و احمد آباد
مشاهده در ایتا
دانلود
✌️🏻 🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃 وزارت مستعمرات درسال ۱۳۷۰میلادی مرا به مصر، عراق، تهران، حجاز و آستانه فرستاد تا معلومات کافی🧐 به منظور تقویت راه هایی برای ایجاد تفرقه میان مسلمین وگسترش تسلط بر کشور های اسلامی جمع آوری کنم... ودر همان وقت نه نفر دیگر از بهترین کارمندان وزارتخانه به همین منظور اعزام شدند واین افراد کسانی بودند که از نظر قدرت ونیرو وفعالیت،وجوش وخروش به منظور سیطره ی حکومت بر سایر بلاد اسلامی به حد کمال رسیده بودند😲 ...آخرین سخن دبیر کل را فراموش نمی کنم که به هنگام خداحافظی به نام مسیح با ما وداع کردوگفت: آینده وکشور ما در گروه پیروزی شما است،هرچه نیرو دارید در راه پیروزی به کار ببرید... @Horre_Shohada69 (این کتاب، در مورد خاطرات همفر، جاسوس انگلیسی، در مملکت های اسلامیه😡 او در این کتاب از ماموریتش به کشور های مصر، عراق، ایران،حجازواستانبول مرکز خلافت(عثمانی)وهدفش از این ماموریت که جمع آوری اطلاعات کافی برای در هم شکستن مسلمانان و نفوذ استعماری در ممالک اسلامی بود واز مسائلی که در این ماموریت برای او پیش می آید در این کتاب میگه. کتابی پر از هیجان و جذابیته که خوندنشو حتما توصیه میکنم ☺️) @Ketabkhoone_Zeinabioon
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃 رسیدیم به روستای نهرمیان مردم یا حسین گویان می‌دویدند سمت ضریح انگار که بخواهند تریلی را فتح کنند؛ چند دقیقه ایستادیم و موقعی که تریلی داشت حرکت می‌کرد به مردم می‌گفتیم لبه حفاظ را ول کنند که یک وقت زمین نخورند.😧 پسر جوانی سماجت می کرد. گفتم: پسر جان ول کن الان زمین میخوری. پسر که فهمید دیر یا زود باید تریلی را رها کند به من گفت: ببین من فرشادم من را به اسم دعا کن کربلا بعد تریلی را ول کرد... داشتیم دور می شدیم که داد زد: فرشاد... یادت نره همان جا نشست به گریه و کف دستش را کوبید زمین.😭😭 دور می شدیم و فرشاد نشسته بود کنار جاده... من هم نشستم پشت تریلی به گریه😭😭😭 حاضر بودم همه چیزم را بدهم جایم را با فرشاد عوض کنم... (کتابی فوق العاده که مطمئنم تعریفشو زیاد شنیدید ماجرای کاروانیه که قراره گنبد امام حسین(ع) رو از قم به کربلا ببره و همه ی اتفاقایی که توی این مسیر میوفته مطمئنم از خوندن این کتاب لذت می برید و شاید حال و هوای خیلیارو عوض کنه هرکه دارد هوس کرب و بلا این کتابو حتما بخونه... ) @Horre_Shohada69 @ketabkhoone_zeinabioon
✌️🏻 🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃 من فقط عکسای خودم رو میذاشتم😇 عکسای مهمونیا و گردشایی که می رفتم.یا گردش یا تفریح،عکسای خودمو دوست داشتم🙂البته برام مهم بودلایک وپیام هم داشته باشم. پیجم مثل بچه ام شده بود.مثل خونه خودم.هم دوستش داشتم هم توش راحت بودم.خیلی راحت.....😌 همین که نا محدود بود وآزادی رو لمس می کردم،احساس قدرت می کردم.😎 @Horre_Shohada69 (این کتابی که الان پیش روتونه روایت یک پرونده امنیتی واقعی😎 با موضوع پوشش جعلی برای سوء استفاده از زنان ودختران توسط یک گروه بهایی است😧 این گروه بهایی مرتبط با یکی از شبکه های خارج از کشور بوده که یکی از فریب خوردگان این جریان در این کتاب روایت خودشو از فریبی که خورده تعریف می کند ودر کنار آن،نقش شبکه اجتماعی اینستاگرام در سرنوشت این دختر در قالب داستان تشریح می کند خیلیا دنبال این کتاب به شدت جذابن حتما حتما این کتابو بخونید تا خیلی چیزا براتون روشن بشه😊) @Ketabkhoone_Zeinabioon
✌️🏻 🍃بسم رب الشهدا🍃 حالا هم اینقدر دم از شهادت نزنید که مال این حرفا نیستید. بگید اگه شهید شدید چی به من می رسه؟ حمید گفت:مصطفی جان هر چی دارم مال تو. گفتم:نه اون چیزی که خیلی برات ارزش داره رو بگو.🤔 گفت:من یک چفیه دارم که اون خیلی برام ارزش داره.😌 گفتم:چی؟!یه چفیه!؟قرآن وپول واین همه چیز با ارزش داری،اون وقت یه چفیه؟!😳 گفت:این چفیه از همه چیز برام مهم تره چون از دست آقا گرفتمش. با یک عشقی گفت از دست آقا گرفتمش که تازه فهمیدم که تازه عشق به ولایت یعنی چه.برایم خیلی جالب بود،با ارزش ترین چیزی که در آن شرایط سخت داشت،یک چفیه بود.آن هم تنها به خاطر عشق به آقا❤️ @Horre_Shohada69 (یه کتاب فوق العاده ی دیگه از مجموعه کتاب های مدافعان حرم🌱 در وصف این کتاب فقط میتونم بگم که باید بخونیدش تا بفهمید چیه... حتما حتما این کتاب بسیار زیبارو به امانت بگیرید و بخونیدش 😊) @Ketabkhoone_Zeinabioon
🍃بسم رب الشهدا🍃 ...دوستی می‌گفت: یک شب ابراهیم را دیدم که در کوچه راه می‌رود. پرسیدم: کاری داری؟ گفت: از صبح تا به حال کسی از بندگان خدا را ندیده‌ام که مشکل مالی داشته باشد و من بتوانم مشکل او را برطرف کنم. برای همین ناراحتم.😔 ابراهیم هادی هیچ گاه پول را برای خودش نخواست، بلکه با پولی که به دستش می‌رسید مشکلات بسیاری از رفقا را برطرف می کرد. بارها شده بود که مسافرکشی می کرد و پول آن را خرج هیئت و یا افراد نیازمند می‌کرد. این ویژگی های شهید ابراهیم هادی برای هادی ذوالفقاری خیلی جالب بود. هادی ذوالفقاری ابراهیم را خیلی دوست داشت برای همین سعی می کرد مانند این شهید عزیز با درآمد خودش مشکلات مردم را برطرف کند... (چقدرتوی این هوا یه کتاب خوب میچسبه🌱 یه کتاب فوق العاده از شهید که یکی میشه مثل آقا فکر کنم تعریف این کتاب عالی رو شنیده باشید پس حتما خوندنشو امتحان کنیو😊 @Horre_Shohada69 @ketabkhoone_zeinabioon
🍃بسم رب الشهدا🍃 ...«من دیدم ک در پایگاه صبحانه هم میدهند😳 از آن به بعد هرهفته می آمدم😅 دیدم این همه بازی میکندد، من این جا اسلحه راستکی دیدم😱 اصلا آن شب خوابم نمیبرد. میگفتم تفنگ راستکی دیدم.😩 {کتاب در مورد زندگی با اسم جهادی سید ابراهیمه که لحظه به لحظه زندگیشونو وقف مسجد و کار با مردم کردند و این شد که بعدها یکی از افرادی بودند که نیروهایی رو برای اعزام تربیت میکردن این کتاب یه جورایی میتونه یک برنامه باشه🤔 برای کسایی که دنبال یه برنامه ی خوب میگردن تا بتونن توی راه درست قدم بردارن🌱 میشه @Horre_Shohada69 @ketabkhoone_zeinabioon
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃 این روز ها بد است یا من بد شده ام...😞 دنیا زشت شده است یا من زشت می بینم...😢 حالم گرفته است و می خواهم سر به بیابان بگذارم😖 صدای زنگ خانه بلند می شود، نمی خواهم هیچ کس را ببینم... دوباره... سه باره... زنگ می زند😡 تصمیم می گیرم گوشی را بردارم، دوتا فحش بدهم تا برود🤬... تا به آیفون می رسم صورتش را می بینم😰 دستی به موهایش می کشد و پشت سرش نگه می دارد. گوشی را بر می دارم... {داستان از این قراره که یه آقا پسر نوجوون و خوش پوش و البته مغرور😒 به نام جواد که نه توی خونشون کسیو قبول داره و نه توی مدرسه و نه حتی جامعه... آقاجواد بازیگوش و فراری از مدرسه😅 حالا گرفتار معاون میشه و ...🤔😳 @Horre_Shohada69 @ketabkhoone_zeinabioon
سلام رفقای کتابخون🤓✌️ از اینکه ما رو همراهی میکنید ممنونیم باعث خوشحالی و دلگرمی ماست😌❤️ حالا بریم سر اصل مطلب😁☝️ تو این وضعیت اقتصادی چی بهتر از یه لقمه کتاب رایگان و خوشمزه🧐 اونم با 🛵 ارسال رایگان😳 ⭕️عجله کنید⭕️ هیچ کجا همچین چیزایی گیرتون نمیاداااا😃 منتظر سفارشاتون هستیم😎 ارسالمونم خیلی سریعه اصلا نگران نباشید آیدی جهت سفارش کتاب 👇🏻 @Horre_Shohada69 اگر کتابی دوست دارید و هنوز تو کانال معرفی نشده سوال کنید شاید داشته باشیم😊 ╔═.🍃🕊.════♥️══╗ @ketabkhoone_zeinabioon ╚═♥️═════.🍃🕊.═╝
کتابخانه ی زینبیون
✌#پنجاه_و_هشتمین_کتاب 🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃 این روز ها بد است یا من بد شده ام...😞 دنیا زشت شد
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃 جایی می خواهم بروم که وقتی تمام شد... و رفتم خونه🏠 نگویم تف به هرچی ولگردی است...😒 عکس هایی را که گرفته ام زیر و رو می کنم؛📸 سلفی و غیر سلفی صد بار پارک رفته ایم😑 با بچه ها قرار می گذاشتیم جیغ بزنیم 🤭 پسرها و دخترها صدای جیغ هر گروه بلندتر بود باید بستنی می داد🍦😐 ما عمداً بلندتر جیغ میزدیم😁... اما دخترها از ترس جیغ شان وحشتناک تر می شد.😱 هر بار هم بستنی می دادند... 《فکر می کنم این کتاب حرف خیلی از ماها باشه🤔 یا حتی جواب بعضی سوالامون؟؟؟؟؟؟؟ مثلا اینکه چرا اون دختره اون حجابو داره یا مثلا یکی دیگه اونطوریه و خیلی چیزای دیگه... این کتابم از زبون یکی از رفقای آقا جواده که سری قبل یادی ازشون شد😂 که توی کافه هایی که تازگیا شده پاتوق خیلیا😞، خیلی چیزارو می بینه...》 @Horre_Shohada69 @ketabkhoone_zeinabioon
کتابخانه ی زینبیون
✌#پنجاه_و_نهمین_کتاب 🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃 جایی می خواهم بروم که وقتی تمام شد... و رفتم خونه🏠
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃 من، همه نگاه­ های جواد را می­خواندم.👀 چشمانش یک معرفت خاصی داشت که هیچ­کس نداشت. کافی بود یک­بار از یکی مرام ببیند، بعد اگر هزاربار هم نامردی می­دید تا برایش مرام وسط نمی­ گذاشت نامردی ­هایش را تحمل می­کرد. 🤝 بعد که باهم مساوی می­شدند کلا قید طرف را می­زد.😁 یک­ طور لوطی دلبر بود😎 《سومن سه، شاید برای خیلی‌ها آغاز حرکت بشه🤔 و تموم خوددرگیری ها و نابه سامونی های ذهنو از بین ببره 🧠که اونوقته که یه بارون لطیف از جنس یه احساس خوب، آدمو دربر می گیره😊🍃 که هوای صبح پس از باران لذتی دارد وصف نشدنی🍃 و این صبح در انتظار ماست، شک نکن...☺️》 @Horre_Shohada69 @ketabkhoone_zeinabioon
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃 این را بارها گفته ام و خندیده اید. ~ علی بشر نیست~ 👈 باما یکی نیست👉 چشمان او از پشت دیوارها و در ها و درون سینه ها را میبیند🍃 دستان او کوه را مثل پیاله ای سفالین جابه‌جا می‌کند💪 زبان او برنده🔪 و گزنده و اعجاب آور است~ شیر را می ترساند و فولاد را نرم میکند... علی بشر نیست✌ یتیمان عرب دوستش دارند❤️ و پهلوانان عرب از او می هراسند... اینها قصه نیست خالد من جنگاوری علی را دیده ام🗡 من رجز خواندن او را شنیده ام من درباره جنگ خونین او با اجنه شنیده ام.😱 من نه از خود علی که از چرخش ذوالفقارش میترسم آری دشمن او هستم و مرگ او را منتظرم😡 اما اینگونه نیست که محمد بمیرد و تو در میدان گاه برقصی و علی تماشا کند✌... هنوز چرخ اول رقصت تمام نشده زنان و کودکانت بر خاک قبرت نشسته اند و برایت قرآن می خوانند💪... { ی این کتاب برای به تصویر کشیدن فضای دشمنی‌های پنهانی😡 بعد از غدیر و نقشه‌های هولناک منافقان😱 برای اسلام بعد از پیامبر! اثری جذاب و پرکششو نوشته که الان روبه روی شماست... اطلاع از واقعه نقشه شوم ترور پیامبر( ص ) و تصمیم برای سانسور شدید غدیر خم😱، حوادثیه که «ماهان» قهرمان ایرانی داستان✌ با اون روبه رو میشه و ...} @Horre_Shohada69 @ketabkhoone_zeinabioon
🍃بسم رب الشهدا🍃 ...امروز بیست و هفتم اردیبهشت ۱۳۹۵. سه روز است که بیمارستان میدانی🏨 عامر را تحویل گرفته ام مشکلات زیاد است😖... اما من تقریبا مشکلی ندارم😕 چون برایم اهمیتی ندارد که روی خاک بخوابم یا روی تشک ابری🛏... حتی اهمیتی ندارد که بخوابم😴 یا نخوابم🙂 شاید دلیل اینکه معمولا مسئول راه اندازی بیمارستان های میدانی هستم،همین است🤔 برای ذائقه ی من جای راحت،مناسب نیست😅 چندوقتی است فکر میکنم ای کاش تیر نخورم... ای کاش صدمه ای به من وارد نشود... نه برای اینکه از جانم ترس دارم😨 یا... نه! برای اینکه دشمنی که مرا میکشد،خوشحال خواهد شد...😒 دوست دارم شهید شوم🌱 ولی نه با گلوله دوست دارم این قدر در راه اسلام زحمت بکشم که بمیرم... 《تمام لحظه لحظه ی زندگی ما، بافته‌های فرش عُمر ما میشه🌱 که برای هرکس منحصر به فرد خودشه... شاید بگن با کدوم نقشه همچین فرش خوبی بافته‌ می‌شه؟🤔 هستند کسایی که طرح های بی نظیری خلق کرده اند…❤️ مثلا محمدحسن، یکی از این افراده😊... کتابی که خیلی خیلی بی نظیره از که در حین انتقال مجروحین به بیمارستان اسیر گروه های تکفیری میشن و به شهادت میرسن🌱》 @Horre_Shohada69 @ketabkhoone_zeinabioon
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃 شخصی روضه می خواند که حضرت علی(ع)،ضربه ای به عمروبن عبدود زد،افتاد زمین گفت:آخ😩 حضرت(ع)فرمود:کوفت!!😐😂 گفتند: از کجا می خوانی؟ گفت: حضرت، عمرو را به زمین زد یا نه؟🤔 گفتند: بله زد... گفت: خب! آدم که به زمین می خورد معمولا آخ نمی گوید؟🤔 گفتند: چرا می گوید!🙄 گفت: خب وقتی کسی آخ میگه جوابش کوفت نیست؟!😅 اینها که دیگر کتاب و سند و مدرک نمی خواهد...😁😅 《کتابی پر از داستانا و چیزای جالب در مورد علما و بزرگان اگه میخواید آشناییتونو با بزرگان شهرتون و مثل ها و لطیفه ها😅 و ... بیشتر کنید، حتما حتما این کتاب قشنگ🌱، نوشته ی ، امام جمعه ی محترم شهرستان اردکان، رو بخونید😊 @Horre_Shohada69 @ketabkhoone_zeinabioon
🍃بسم رب الزینب🍃 ...یک شب با تعدادی از دوستان در محل تیپ دورهم نشسته بودیم و صحبت می کردیم... هرکسی از آرزوهایش می گفت🤔😇 و آنچه دوست داشت برایش اتفاق بیافتد🌱 می خواست شهید شود❤🌱؛ دیگری آرزوی جانبازی داشت... و برخی می خواستند زنده بمانند تا پیروزی در جنگ را جشن بگیرند!🎊🎉 نوبت به من رسید؛🙄 گفتم: من دوست دارم دو اتفاق را تجربه کنم😅... هم میخواهم از ناحیه پا مجروح بشم تا رنج مجروحین را درک کنم و هم می خوام اسیر بشم تا بدونم اهلبیت(ع) در اسارت دشمن، چی کشیدند...😔 {کتابی پر از خاطره های شیرین و تلخ از دوران اسارت توی آسایشگاه ها😱 از شکنجه ها گرفته😖 تا تموم شیطنتایی که رزمنده هامون برای عوض کردن جو پادگان انجام میدادن😅😂 به نقل از آزاده ی سربلند کشورمون جناب آقای } @Horre_Shohada69 @ketabkhoone_zeinabioon
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃 خیلی ها عقیده دارند ساخت و انتشار این ویروس مرگبار، عمدا صورت گرفته.😱🤔 آن ها می گویند یک توطئه پشت قضیه است🔬🔍 می گویند از زمانی که جهان در آستانه انقلاب بزرگ قرار گرفت، این ویروس مشکوک گسترش یافت... اکنون در سال2041،بیشتر کشورهای دنیا خطر را حس کرده و با تشکیل گروه های بین المللی، برای مبارزه با ویروس در تلاش اند. در این میان جمهوی اسلامی ایران، از یک ویروس شناس خبره به نام دعوت می کند تا در یک ماموریت ویژه🧐، برای کشف نمونه و خنثی سازی ویروس اقدام کند. او همراه یک گروه ویژه بین المللی به سرنخ و اطلاعات شگفت انگیزی دست پیدا می کند؛ اما در این مسیر، حوادث و اتفاقات مرگباری پیش روی آنهاست... 《کتابی فوق العاده هیجان انگیز و مخوف😎 در مورد ویروسی به نام که توی چندسال آینده بین همه پخش شده و اثرات مرگباری به جا گذاشته😱 نمیدونم چرا🤔، ولی حس میکنم یه جورایی این کتاب توی این اوضاع بدجور میچسبه...》 @Horre_Shohada69 @ketabkhoone_zeinabioon
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃 ...هاشم و علی ماشاءالله خسته و مانده 😞 با گونی های نسبتا پر در صف باسکول ایستاده اند👬 بعد از یک پیرمرد و یک مرد نسبتا جا افتاده، نوبت علی ماشاءالله میشود، او گونی را روی باسکول میگذارد... _هفت کیلو ...علی ماشاءالله گونیش را بر میدارد و خالی می کند. بعد از او، هاشم گونیش را روی باسکول میگذارد... _هفت کیلو هاشم و علی ماشاءالله، نگاهی از خرسندی به هم می اندازند☺️ و هاشم هم گونیش را خالی میکنم و هرکدام هفتاد تومان از باسکولچی می گیرند... پیش از آنکه بروند، توجه هاشم به چند دسته آگهی (فوت با کاغذ گلاسه) در میان کاغذها جلب میشود🧐... عکس یک نفر با کراوات🎀 و ژستی مخصوص که زیر آن نوشته: با نهایت تاسف و تالم، بزرگ خاندان تیموری در گذشت... {هاشم پسر بچه ی ده-دوازده ساله ایه که با مادر مریض و خواهر کوچیکش زندگی میکنه😞 و خیلی اتفافی با علی ماشاءالله که توی خیابون مشغول جمع کردن کاغذه آشنا میشه🙄 و رفاقت اونها از همون خیابونه🤝 علی ماشاءالله اصرار داره تا هاشم که سواد خوندن و نوشتن داره، براش یه چیزیو توی یه جا بخونه😳😨...} باقیشم توی خود کتاب بخونید😁 @Horre_Shohada69 @ketabkhoone_zeinabioon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام و عرض ادب خدمت همه ی همراهان عزیز🌱 بابت کم کاری این چند روز اخیر ما رو ببخشید ان شاءالله از امروز پر قدرت میریم جلو✌ رو به رفقاتونم معرفی کنید😊 @ketabkhoone_zeinabioon
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃 پس از تصمیم امام به جراحی جدی در و با شناخت کامل نسبت به جریان منحرف حول محور نامه امام به ایشان در ۶۸/۱/۱۶ منتشر شد که حاوی حقایق تکان دهنده ای درباره ایشان بود: از آنجایی که شما، این کشور و انقلاب اسلامی عزیز و مردم مسلمان ایران را پس از من به لیبرال ها و ازکانال آنها به منافقین می سپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده این نظام را از دست داده اید... مطالبی که می گفتید، دیکته شده منافقین بود، معتقدید منافقین و لیبرال ها باید بر کشور حکومت کنند. امام در همین نامه خطاب به پیش بینی کرده بودند: {شما مشغول نوشتن چیزهایی میشوید که آخرتتان را میکند.} 《مجموعه ی ، گزیده ایه از مهمترین اتفاقاتی که از همون اوایل تا مسائل روز کشور که مربوط به رخ داده این کتاب میتونه خیلی از چیزهارو برای ما روشن کنه و نشون میده که توی همه ی این چهل پرونده ی بحرانی، یک فکر و اندیشه ی ناب و حکیمانه ایه که کشورو حفظ میکنه✌ و اونجاست که بیشتر و بیشتر به فرزانگی (ره) پی میبریم✌ حتما حتما بخونید...🌱》 @Horre_Shohada69 @ketabkhoone_zeinabioon
🍃بسم رب الشهدا🍃 در روشنای صبح،موقعیت جغرافیایی مقرّ تیپ سیدالشهدا را بهتر درک کردم. چهار_پنج تا خانه توی دامنه ی تل، وسط دشت.🤔 کدخدا سفره ی صبحانه را پهن کرد امیر آمد که: زود جمع کنین، راننده اومده دنبالتون. قرار بود با اسماعیل برویم به مناطق عملیاتی و نقطه به نقطه ی خاطراتش با عمار را تعریف کند. چند لقمه از املت کدخدارا تند تند دادیم پایین🙄 رسول باز با شیشه ی روغن زیتون نشست پای صبحانه، کدخدا گفت: نگاش کن!🤨 پوست و استخونه... این روغن هارو اگه من خورده بودم، الان شده بودم اندازه ی فیل😂 راننده دم پله ها ایستاده بود. جوان هیکلی با تیشرت مشکی چسبان. زیر نم نم باران سیگار دود میکرد... امیر معرفیش کرد: (اِسی، لا مشکل؟) چشمانش را تنگ کرد... پک محکمی به سیگارش زد و گفت: (لا مشکل، مشکل فقط امریکا!) اسمش اسماعیل بود. برای اینکه با اسماعیل خودشان قاتی نشود، صدایش میزدند اِسی... 《اینبار آقای جعفری برای نوشتن کتاب در مورد رفیق شفیقش، پا به میزاره تا در مورد ، فرمانده ی تیپ سیدالشهدا(ع)، از زبون همرزماش و کسایی که باهاش بودن، پرس و جو کنه پیشنهاد میکنم کسایی که کتاب رو خوندن، حتما حتما این کتابو هم بخونن😊 یا حتی اگرم نخوندن، این کتابو امتحان کنن خیلی خیلی عالیه🌱》 @Horre_Shohada69 @ketabkhoone_zeinabioon
🍃بسم رب الفاطمه(س)🍃 در خانه مادر بود و پدر... خانه ی گلی و ساده... صدها بار پیامبر(ص) آمد کنار این خانه... با صدای رسا، بلند سلام کرد به اهل خانه... به فاطمه🍃 به علی🍃 به حسن🌱 به حسین🌱 خدا دستور داده بود که سلام کند،بلند هم سلام کند✋این گونه هم سلام کند🍃 ~اَلسلام عَلیکم یَا اَهل بَیت النبوه~ پیامبر در حق همه محبت کرده بود حتی دشمنش... خواندید که فاطمه و علی هم... قرار بود که مسلمانان از پیامبر(ص) یاد بگیرند، به اهل این خانه مدام سلام بدهند🌱 قرار نبود که اهل این خانه را کسی آزار بدهد... یعنی با آمدن اسلام و بودن پیامبر(ص)، کار های جاهلانه رخت بربسته بود. این که بروند درِ خانه کسی... هیزم هم ببرند... صدا بلند کنند... اهل خانه را بترسانند... آتش پشت در روشن کنند... زن را بزنند... زن خانه... مادر حسن... مادر حسین...😭 زینب را یکی از زیر دست و پا بیرون بکشد...😭 وای من! مادرم فاطمه... مرد را کت بسته بکشند... بچه های کوچک زیر دست و پا بمانند... و حتما یاد شان نرفته بود، این کلام پیامبر(ص) خدا را: (فاطمه پاره ی تن من است، هرکه اورا آزار دهد، مرا آزار داده و هرکه اورا به غیظ آورد مرا به غیظ آورده و هرکه اورا شاد کند، مرا شاد کرده.) اما... عُمر آمده بود، تعدادی از اراذل و اوباش هم با دسته های هیزم به دنبالش... اول در زدند... فاطمه آمد و گفت: ~من اجازه نمیدهم وارد خانه ام بشوید~...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا