به علی گفتیم که
قاتلان عثمان را تحویلمان بده،
ما خودمان آنهارا قصاص میکنیم!
حتی به خدا قسمش دادیم.
اما قبول نکرد!
همین عقیل ابن ابیطالب،
برادر علی مگر نبود؟
از علی درخواست پول کرد
اما در نهایت چه شد؟
معاویه به او پول داد.
علی حتی هوای
برادر خودش را هم نداشت.
🔸روزگار تلخی بود...
برادرش عقیل،
از او طلب کرده بود
که مال زیادی از بیتالمال
به او بدهد، چون برادرش است.
اما علی چه کرد؟
گفت:
تا روز جمعه صبر کن
و به نماز جمعه بیا!
جمعه فرا رسید
نماز جماعت اقامه شد و
و همگی نماز خواندند.
پس از نماز،
جمعیت نمازگزار را
به عقیل نشان داد و گفت:
نظرت در مورد کسی که
به این جمعیت خیانت کند،
چیست؟
عقیل پاسخ داد :
انسان بسیار بدی است!
اینجا بود که
علی به او گفت:
آیا تو به من میگویی
که به این جماعت خیانت بکنم،
و سهم تو را بدهم؟!
عقیل،
علی را ترک کرد و
به سوی معاویه رفت.
قبل از آنیکه عقیل
به مجلس معاویه برسد،
معاویه از آمدنش با خبر شد!
دستور داد
صدهزار درهم آماده کنند و
به محض ورود، به او بدهند.
عقیل درهمهارا گرفت.
گذشت...
روزی معاویه عقیل را دید
و از او سئوالی کرد:
ای عقیل!
من برای تو بهترم یا علی؟
عقیل پاسخ داد:
علی بیش از آنیکه
به فکر من باشد،
به فکر نفسش (دینش) است.
اما تو بیش از آنیکه
مراقب نفست (دینت) باشی،
به من توجه میکنی!
علی همینقدر مظلوم بود!
🔸 از بیتالمال به ناحق
خرج نمیکرد تا حق مردمی
که نیازمند با آن هستند را بدهد،
اما توبیخش میکردند
که هوای برادرت را نداری!
🔸معاویه میدانست که علی
قاتلان عثمان را آزاد نمیکند،
علی امام مسلمین بود و
صلاح مسلمین بر عهده او بود،
اما معاویه میخواست جو عمومی را
نسبت به علی خدشهدار کند.
بگوید که علی همکاری نمیکند!
معاویه، علی را
به پیمانشکنی متهم میکرد
درحالیکه خودش میدانست
که حقیقت واقعه چیست.
دو نفر برای قضاوت بین
علی و معاویه به جهت انتخاب
خلیفه حاضر میشوند،
پیش شرط علی برای آن دو نفر
این بود که به قرآن حکم کنند
و از حدود قرآن تجاوز نکنند.
اما تجاوز کردند.