#معرفی_کتاب📚
#حسین_از_زبان_حسین
این کتاب از برهه تاریخی ولادت سالار شهیدان امام حسین علیهالسلام تا شهادت از زبان حضرت و پس از شهادتش، از زمان اسارت کاروان تا بازگشت به کربلا و سپس مدینه را از زبان خواهر ایشان حضرت زینب سلام الله علیها در بر میگیرد.
قلم نویسنده و همچنین ارجاعات همه مطالب به کتابهای معتبر و منابع تاریخی، از جمله ویژگیهای این کتاب هستند که در حجم ۲۷۲ صفحه تدوین شده است.
از ایننویسنده پیشتر کتاب «علی (ع) از زبان علی(ع)» منتشر شده است.
@patogh_ketab_ardakan
کتابشهر ایران !شعبهاردکان¡
#معرفی_کتاب📚 #حسین_از_زبان_حسین این کتاب از برهه تاریخی ولادت سالار شهیدان امام حسین ع
#درباره_کتاب📚
حجت الاسلام محمدیان درباره کتابش می فرمایند:در این کتاب سعی شده است تا از منابع معتبر و مدارکی که اهل فن به آن استناد میکنند استفاده شود و از منابع ضعیف استفاده نشود تا کتاب مستند باشد. ما سعی کرده ایم جوانهایی که میخواهند با امام حسین (ع) آشنا شوند این فرهنگ را درک کنند و با وجود کتابهای بزرگی که در این باره وجود دارد، گامی در جهت نهضت عاشورا برداریم. روایت این کتاب، اول شخص است تا از زبان خود امام باشد و با شیوهای جدید جوانان را به سمت کتاب سوق دهیم.این کتاب فصلهای مختلفی دارد، از جمله درباره پیامبر اکرم (ص)، امام علی (ع)، امام حسن مجتبی (ع)، شروع مبارزات امام حسین (ع) با حکومت بنی امیه و مهمترین دوره که من اسم آن را گذاشته ام " تو چه میدانی چیست کربلا " که به قیام عاشورا اختصاص دارد و بخش آخر کتاب از زبان حضرت زینب (س) روایت میشود و حوادث بعد از عاشورا و بازگشت کاروان از مدینه را نشان میدهد.
وی در خصوص لزوم شناخت فلسفه قیام عاشورا در چنین روزهایی گفت: جنبه عاطفی این روزها، قطعا مردم را به سمت شناخت این فرهنگ میکشاند و این شناخت روابط خانوادگی، اجتماعی و بین المللی ما را بهبود میبخشد.
@patogh_ketab_ardakan
کتابشهر ایران !شعبهاردکان¡
#معرفی_کتاب📚 #حسین_از_زبان_حسین این کتاب از برهه تاریخی ولادت سالار شهیدان امام حسین ع
11.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥خوانش کتاب
#حسین_از_زبان_حسین
@patogh_ketab_ardakan
کتابشهر ایران !شعبهاردکان¡
#معرفی_کتاب📚 #حسین_از_زبان_حسین این کتاب از برهه تاریخی ولادت سالار شهیدان امام حسین ع
#گزیده_ای_از_کتاب📚
[با اینکه همه یارانم به شهادت رسیده بودند و داغ آن همه عزیز و خستگی و تشنگی و اوج تنهایی و غربت بر جانم سنگینی میکرد، وقتی گام در میدان نهادم، خاطره حماسهآفرینیهای پدرم را در ذهنها زنده کردم. به هر سو حمله میکردم از مقابل شمشیرم فرار میکردند و مانند ملخهای پراکنده در آن بیابان پخش میشدند. سپس به مرکز خود برمیگشتم
[توان من در جنگ تن به تن، دشمن را از نزدیک شدن به من برحذر میداشت. تدبیر را در این دیدند که مرا از راه دور هدف تیر قرار دهند. تیراندازان با همه توان تیراندازی کردند و از آن میان تیری بر گلوی من نشست. تير را بیرون کشیدم. جريان خون چنان بود که دستم پر از خون شد. در حالیکه خونها را بر زمين میريختم به خدای متعال عرضه داشتم:]
به نام خدا. هيچ نيرو و توانی جز از جانب خدا نيست. اين کشته شدن برای خشنودی خداست. خداوندا به تو شکايت میکنم از ستمی که به فرزند دختر پيامبرت روا میدارند.
خدايا تو شاهدی! اين در راه تو، اندک است. خدايا! تو میبينی که من از دست اين بندگان نافرمان و طغيانگرت، در چه حالم. خدايا! يکايک آنان را به شمار آور و جدا از هم و متفرّق، هلاک کن. هيچ کدامشان را روی زمين باقی نگذار و هرگز، آنان را نيامرز.
♦ [بيش از هفتاد زخم بر بدنم وارد شد. دیگر آثار ضعف در وجودم نمايان شده بود. لحظاتی توقف کردم تا استراحتی کنم که سنگی بر پيشانیام فرود آمد و خون صورتم را فراگرفت. دامن لباس خود را بلند کردم تا خون چهره را با آن پاک کنم که تيری سهشعبه و مسموم بر قلبم اصابت کرد. در اين حال گفتم:]
به نام خدا و برای خدا و بر دین رسول خدا(ص)
[سپس سر را به سوی آسمان بلند و با خداوند نجوا کردم:]
خدايا! تو میدانی که اين مردم کسی را به قتل میرسانند که امروز بر روی زمين فرزند دختر پيامبری جز او نيست.
♦ [با اندکی توقف، سيل تيرها و انبوه نيزهها بود که سوی من روانه شد و تمام بدنم مملو از چوبههای تير شد. در اين حال، فردی با نيزه چنان ضربهای بر پهلویم وارد کرد که از اسب بر زمين افتادم، و سمت راست صورتم با شدّت به زمین اصابت کرد
♦ [در این هنگام جمعی از لشکر کوفه بهسوی خيمهها حملهور شدند. در آن حال که توان ایستادن بر روی پاها را نداشتم فریاد برآوردم:]
وای بر شما شيعيان و پيروان آل ابوسفيان! اگر دين نداريد و اگر از معاد و روز قيامت نمیترسيد، لااقل در دنيای خود آزاده باشيد. به حسب و نسب خود بازگرديد.
[شمر گفت: چه میگويی فرزند فاطمه؟ پاسخ دادم:]
میگويم: من با شما میجنگم و شما هم با من. زنها گناه و تقصيری ندارند. پس اين متجاوزان و نادانان و گمراهان خود را از رفتن به سوی خيمهها منع کنيد و تا من زندهام از تعرّض به حرم من بازداريد.
[شمر در پاسخ گفت: پسر فاطمه! پيشنهادت را میپذيريم و اين حق را به تو میدهيم. آنگاه به سربازانش دستور داد: از تعرّض به خيمهها خودداری کنيد. به سراغ خود وی برويد و کار او را تمام کنيد.]
....
@patogh_ketab_ardakan
کتابشهر ایران !شعبهاردکان¡
🔻پوستر دومین دوره از پویش کتابخوانی #کتابقهرمان با محوریت کتاب #آب_هرگز_نمیمیرد @patogh_ketab_ar
پویش سراسری #کتاب_قهرمان
🏅جوایز و نحوهی امتیازبندی دومین دورهی پویش کتاب قهرمان.
🗓️مهلت شرکت در پویش تا پایان مهرماه.
برای کسب اطلاعات بیشتر و تهیهی کتاب و شرکت در #مسابقه ، به تارنمای زیر مراجعه کنید.
Ketabghahreman.com
@patogh_ketab_ardakan
#معرفی_کتاب📚
#شبیخون_به_خفاش
🔸️برای کسانی که رمان تعقیب و گریزی و پلیسی می خواهند.
🔹️از فتنه ها و دسیسه هایی می گوید که ناپیدا و نانوشته اند! فتنه هایی که در سال1358 در حساس ترین منطقه کشور، آذربایجان، آتش دشمنی را بر نهال نورسیده ی انقلاب بر افروخت تا هرگز قامت راست نکند. از پرونده های محرمانه ای می گوید که پر بود از نقشه های ظریف و ناجوانمردانه برای نابودی و زوال انقلاب اسلامی مان. حکایت هیجانی و جذاب شبیخون به خفاش حکایت مردانی است که در لحظه و به موقع، این دسیسه را شناختند و در عملیاتی شگرف،خواب عمال استکبار را آشفته کردند.این کتاب پرده از حقایقی بر می دارد که چیزی جز واقعیت نبوده است؛ حقایقی بزرگ از پشت صحنه های کوچه های تبریز انقلاب.
@patogh_ketab_ardakan
کتابشهر ایران !شعبهاردکان¡
#معرفی_کتاب📚 #شبیخون_به_خفاش 🔸️برای کسانی که رمان تعقیب و گریزی و پلیسی می خواهند.
#گزیده_ای_از_کتاب📚
خیلی خونسرد ولی اخم آلود از ماشین پیاده شد که بلافاصله بچهها ، گونی را از پشت روی سرش کشیدند و گفتند : اگر صدایت دربیاید ، یک گلوله حرامت میکنیم . به دستش دستبند زدیم و او را سوار ماشین خودمان کردیم . در یکی از کوچه باغ های اطراف، پس از بستن دهان و چشم و پاهایش ، او را در صندوق عقب جا دادیم و به سمت قراملک راه افتادیم. هنگام دستگیری میگفت من تبعه ی شوروی هستم ، شما حق ندارید مرا دستگیر کنید.... .
@patogh_ketab_ardakan
کتابشهر ایران !شعبهاردکان¡
#نقد_کتاب📚 #بیشعوری #نویسنده:خاویر_کرمنت قضیه از آن جایی آغاز شد که به یک بار
بی شعوری یک درد است.
#شعور، #درک و #فهم است که اگر نباشد داد عالم و آدم به هوا بلند میشود.
اما بیشعوری که من دیدم یک کتاب بود.
دوست ندارم بگویم یک اندیشه بود.
چون اندیشه نبود.
اندیشه از فهم و درک می آید.
نویسنده ی کتاب نه اندیشه دارد نه فهم و درک.
خودش همان اول کتاب اعتراف میکند که یک بیشعور است.
مقدمه نویسنده
من تا مدت ها از نوشتن این کتاب و حتی صحبت کردن در باره ی موضوعات آن ابا داشتم، چرا که دوست نداشتم تمام دنیا بفهمد که من آدم بیشعوری بوده ام. اما سرانجام وجدان، دوستان و بیمارانم من را متقاعد کردند که قبلاً همه ی دنیا فهمیده اند که من بیشعور بوده ام و نوشتن یا ننوشتن در مورد آن از این جهت بی فایده است.
همین جا حتما شما هم تعجب میکنید که چطور یک بیشعور کتاب می نویسد برای آدمهای باشعور.
و در طول کتاب دائم خوانندگانش را متهم میکند به« بیفهم و اندیشه بودن» به «بیشعور» بودن.
کتاب مورد توجه خیلی هاست.
جوان های زیادی از من طلب این کتاب را میکنند.
فقط دلیلش این نیست که خودشان را از «فکر و روح سالم» خالی میدانند، بلکه فقط اسم این کتاب را از دهان ها زیاد شنیده اند.
رسانه چه ها که نمی کند؟
بیشعوری را خوب جلوه میدهد و مردم را تشنه ی حرف های یک بی شعور…
واقعا کمی، دور از اندیشه بکر نیست؟؟؟
در این چند ورق
فقط می خواهد بگوید عیب ها و بدی های هر انسان باعث میشود که او بد باشد نه بیشتر.
اما این را باکلی بد و بیراه میگوید
با ده ها کلمه ی توهین آمیز!
چون…
خود دکتر نویسنده ی این کتاب این طور است.
راستش من در صفحات این کتاب حرفی برای فکر و دلم پیدا نکردم، با هرکس هم که خوانده بود، گفت و گو کردم تنها به خاطر جوی که رسانه داده بود این کتاب را خوانده بودند و نتیجه گرفته بودند که…
یک بی شعورند
دنیا از کدام طرف دارد میرود؟
انسان ها دارند به سرعت کجا میروند؟
قرار بود که به کجا برسیم و حال یک بی شعور اثبات میکند که همه به بی شعوری رسیده اند.
این اوج بدی هاست.
من حرف امام علی را بهتر میفهمم که
قدر و قیمت ما انسان ها بهشت است به کمتر از این راضی نشویم.
این گونه مثبت صحبت کردن، با احترام با بشریت حرف زدن، به انسان ها قدر و قیمت دادن فقط از یک انسان فهیم و با اندیشه برمی آید.
اثبات کنید که باشعور و با فرهنگید و این کتاب را تحریم کنید.
@patogh_ketab_ardakan
#معرفی_کتاب📚
#آقای_سلیمان_می_شود_من_بخوابم؟
این رمان ماجرای پسر و دختری است که به شدت به هم دل می بندند، اما به دلیل وجود ضلع سومی در این عشق، رابطه آنان دچار افت و خیزهای عجیبی می شوند. در طول این داستان و با وجود این که هر سه ضلع این مثلث همدیگر را دوست دارند، وجود ضلع سوم که به نوعی پیدا و پنهان با مخاطب ارتباط برقرار می کند، قهرمانان داستان را چنان دچار فراز و نشیب می کند که گاهی به شدت به هم نزدیک می شوند و گاهی به شدت از هم دور و گاهی هم از آن ضلع سوم فاصله می گیرند و گاهی در کنارش آرامش می یابند.
این رمان ضمن استفاده از تکنیک ها و ایجاد گره های منطقی و به هم ریختن قطعات پازلی که لذت چینشش را برای مخاطب گذاشته است از مفهوم ستیزی و یا معناگریزی پرهیز و تلاش کرده که در این فضا نه تنها خواننده را در هزار توی داستان گرفتار نکند، بلکه علاوه بر ایجاد لذت کشف و شهود، در پیچیدگی های فرمی داستان لذت درک بهتر را در هزار توی زندگی امروز برایش فراهم کند.
#رمان_پرفروش
@patogh_ketab_ardakan
کتابشهر ایران !شعبهاردکان¡
#معرفی_کتاب📚 #آقای_سلیمان_می_شود_من_بخوابم؟ این رمان ماجرای پسر و دختری است که به شدت به هم دل می
#درباره_کتاب📚
این کتاب به ماجرای پسری ارمنی و دختری مسلمان میپردازد. داستانی مانند سایر داستانهای عاشقانه، از آن جهت که پسر عاشق دختر میشود و مشکلات مسلمان شدن پسر و باقی قضایا… اما این رمان فضای دیگری نسبت به سایر رمانهای از جنس خود دارد و آن شک دختر در آداب، رسوم و قوانین مسلمانی و علاقه پسر به مسلمانی قبل از عاشقی است. « در این رمان، نغمه، آزاد است تا بدون سانسور هر چه در دلش دارد از قول جوانهای امروزی بگوید؛ از اعتراض به سیاست گرفته تا حجاب اجباری و بیعدالتی حق زن و مرد در اسلام و نماز خواندن به زبان عربی و بسیاری دیگر از شبهههایی که مطرح از زبان بعضی جوانترها میشنویم و معمولا کسی به این سوالها جواب نمیدهد. نغمه لجبازی میکند و فرو میافتد و این سقوط تا شرکت در پارتیهای مختلط پیش میرود و نویسنده هیچ اصراری ندارد که او با اتفاقی ساده یا پیش پا افتاده به دنیای خودش برگردد، شیوه تحول نغمه عمیق و درونی است و کم کم روی میدهد. او قانع میشود و پاسخ میگیرد و کم کم روی خوش به نشانههای خدا نشان میدهد.
@patogh_ketab_ardakan