📢 فراخوان #یادداشت_نویسی
⚡️آیا میدانید با پیوستن به اهالی مداد، میتوانید یک #فعال_رسانهای شوید؟!
✅ اطلاعات تکمیلی در تصویر ارائه شده است.
📌برای کسب اطلاعات بیشتر با ادمین کانال در ارتباط باشید.
🔸با ما همراه باشید...
✏️ @medademan
📚 @patogh_ketab_ardakan
#معرفی_کتاب📚
#رعنا
🔶رمان «رعنا»، نوشته مژگان شیخی، روایت دختری است که در کودکی در پی جدایی مادر از پدرش، ناگزیر در خانه نامادری بزرگ می شود و بدین ترتیب ناملایمات و مشکلات بسیاری پشت سر می گذارد. تا این که سرانجام با پسری آشنا می شود و به رغم اختلاف خانوادگی و پس از سختی های فراوان با او ازدواج می کند.
🔻زندگی برای همه قصه می سازد و گاهی افراد بی نام و نشان، قهرمانان بزرگ زندگی اند. چه بسا مردان و زنانی باشند که نه از روی سرشت بد، بلکه موقعیت های خانوادگی و اجتماعی از آنها انسان دیگری ساخته است؛ کسانی که با خود فاصله دارند. این داستان که برگرفته از "واقعیت" است به زندگی همین افراد می پردازد، کسانی که شاید بارها آنها را دیده ایم، سروکار داشته ایم، ولی نمی شناسیم.
@patogh_ketab_ardakan
#درباره_کتاب📚
رمان، از سال های دهه چهل در شیراز شروع می شود و تا پس از جنگ ادامه می یابد. دختری که در خانواده ای با مشکلات خانوادگی، تضادها و احساس های سرکوب شده بزرگ می شود، سعی می کند در میان همه آن آشفتگی ها راهش را پیدا کند و سختی ها را پشت سر بگذارد، تا اینکه به تهران می آید و ...
@patogh_ketab_ardakan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تیزر معرفی
📚کتاب #رعنا و مسابقه #کتابخوانی
@patogh_ketab_ardakan
🌼 امام حسن عسکری میفرمایند: «او غیبتی طولانی خواهد داشت که در آن [غیبت] هیچ کس نجات نمی یابد، مگر کسی که خدا او را در اعتقاد به امامت ثابت بدارد و در دعا به تعجیل فرج، موفق سازد.»
(بحارالانوار،ج ۵٢، ص ١۴٩)
💐 ولادت #امام_حسن_عسکری علیه السلام را به فرزندشان امام زمان تبریک میگوییم
@patogh_ketab_ardakan
▪️برای یاری امام زمانش تنها به دعای خیر اکتفا نکرد؛ حتی با بهانه دوری راه و دختر بودن.
▫️با همت بلند زهرایی اش، برای یاری امامش وارد میدان عمل شد؛ رنج این سفر بی بازگشت را به جان خرید تا به ما بیاموزد:
«انتظار یک عمل است؛ بی عملی نیست.»
🔘 وفات #حضرت_معصومه سلام الله علیها تسلیت باد.
@patogh_ketab_ardakan
#شما_هم_دعوتید
مراسم #یلدای_شهدایی
همراه با قرعه کشی مسابقه کتابخوانی.
📚 کتاب #رعنا
@patogh_ketab_ardakan
⛔️⛔️⛔️⛔️⛔️⛔️⛔️⛔️⛔️⛔️⛔️
اتمام زمان شرکت در مسابقه کتابخوانی
⛔️⛔️⛔️⛔️⛔️⛔️⛔️⛔️⛔️⛔️⛔️
@patogh_ketab_ardakan
#اسامی_برندگان_مسابقه_کتابخوانی🎉
کتاب رعنا:
نفر اول:خانم فاطمه شاکر 🎉دوچرخه به ارزش یک میلیون و هفتصد هزار تومان🎉
نفر دوم:خانم مرضیه افخمی 🎉جاروبرقی به ارزش ششصد هزار تومان🎉
نفر سوم: آقای علی حسن زاده 🎉کمک هزینه کربلا به ارزش پانصد هزار تومان🎉
نفر چهارم:خانم زهرا رستگار🎉کمک هزینه مشهد مقدس به ارزش دویست هزار تومان🎉
نفر پنجم:آقای محمدعلی اکبریان🎉کارت هدیه صد و ده هزار تومانی🎉
نفر ششم: خانم مریم سادات خدایی🎉کارت هدیه صد و ده هزار تومانی🎉
نفر هفتم: خانم فاطمه طالعی🎉کارت هدیه صد و ده هزار تومانی🎉
نفر هشتم:آقای کمال محمدی🎉تشک یک نفره به ارزش صد هزار تومان🎉
نفر نهم:خانم حمیده کریمی🎉تشک یک نفره به ارزش صد هزار تومان🎉
نفر دهم:خانم مریم قانعی🎉تشک یک نفره به ارزش صد هزار تومان🎉
نفریازدهم:خانم مریم عباسی🎉تشک یک نفره به ارزش صد هزار تومان🎉
نفر دوازدهم: محمد خدایی🎉تشک یک نفره به ارزش صد هزار تومان🎉
نفرسیزدهم: خانم ثمیه رجب پور🎉تشک یک نفره به ارزش صد هزار تومان🎉
نفرچهاردهم: آقای سید حمید مرعشی پور🎉کارت هدیه پنجاه هزار تومانی🎉
نفرپانزدهم: خانم راضیه حائری نسب🎉کارت هدیه پنجاه هزار تومانی🎉
نفرشانزدهم: آقای ابوالفضل هرندی پور🎉کارت هدیه پنجاه هزار تومانی🎉
نفرهفدهم: خانم نغمه اعرابی 🎉کارت هدیه پنجاه هزار تومانی🎉
نفرهجدهم: آقای محمدحسین بحری🎉کارت هدیه پنجاه هزار تومانی🎉
نفرنونزدهم: آقای سجاد فتاحی🎉کارت هدیه پنجاه هزار تومانی🎉
نفربیستم :آقای امیرحسین عابدیان🎉کارت هدیه پنجاه هزار تومانی🎉
نفربیست و یکم:آقای محمدعلی حاجی زاده🎉کارت هدیه پنجاه هزار تومانی🎉
نفربیست و دوم:خانم سارا حیدری🎉کارت هدیه پنجاه هزار تومانی🎉
نفربیست و سوم:آقای محمدپور احمدی🎉کارت هدیه پنجاه هزار تومانی🎉
نفربیست و چهارم:0913***1277🎉کارت هدیه پنجاه هزار تومانی🎉
نفربیست وپنجم:0910***0208🎉کارت هدیه پنجاه هزار تومانی🎉
نفربیست و ششم:یوسف رنجغانی🎉کارت هدیه پنجاه هزار تومانی🎉
نفربیست وهفتم: آقای علی خاوند 🎉کارت هدیه پنجاه هزار تومانی🎉
@patogh_ketab_ardakan
انّا مِنَّ المُجرِمینَ مُنتَقِمون ...
◾️شهادت سرباز بزرگ و پرافتخار اسلام، سردار سپهبد #حاج_قاسم_سلیمانی تبریک و تسلیت باد ...
ان شاالله بزودی با فتح قدس و
#نابودی_اسرائیل انتقام می گیریم.
@patogh_ketab_ardakan
🔶شمشیر ایلیا در دستان محمود کریمی
مداح سرشناس در جشن میلاد حضرت زینب سلام الله علیها کتاب « محمد جواد و شمشیر ایلیا » را به نوجوانان معرفی کرد.
به گزارش خبرنگار حوزه مسجد و هیأت خبرگزاری فارس، مراسم جشن میلاد حضرت #زینب (سلاماللهعلیها ) در هیأت رایةالعباس (علیهالسّلام) با مولودیخوانی #محمود_کریمى سه شنبه ١٠ دىماه در امامزاده علیاکبر (ع) چیذر برگزار شد.
در ابتدای این مراسم محمود کریمی مداح خوش فکر و شهیر اهل بیت(ع) در ادامه سنت حسنه #ترویج_کتابخوانی این هیأت، در میلاد اهل بیت (ع)، کتاب « #محمجواد_و_شمشیر_ایلیا » را به مستمعین هیأت خاصه نوجوانان معرفی کرد . این رمان در قالب داستانی جذاب، با نگاهی نو و دلنشین خواننده را با #قرآن کریم آشنا می کند.
@patogh_ketab_ardakan
▪️کاش هرچه زودتر بفهمیم آنچه که شیعیان مدینه نفهمیدند:
اینکه حضرت زهرا در روزهای پایانی عمر شریفش، برای دوری از پدری چون رسول الله، برای درد پهلوی شکسته؛ و حتی برای محسن از دست رفته اش گریه نمیکرد.
▫️زهرای مرضیه بر این گریه میکرد که با اینکه برای اتمام حجت بر شیعه با تمام وجود به دفاع از امامش برخواست، اما مردم بی بصیرت مدینه در دفاع از ولایت با او همراهی نکردند.
▪️حضرت زهرا گریه میکرد چرا که می دانست تا شیعه نخواهد، امامش در غربت و مظلومیت خواهد بود.
▫️مادرمان زهرا نه از آتش در، که از دیدن دست های بسته امام زمان خود سوخت.
▪️مادر جان ما را ببخش که سال های سال است به تماشای دست های بسته امام زمانمان، در زندان غیبت نشسته ایم. ما را ببخش و با همان دست شکسته برایمان دعا کن که برای یار او شدن، سخت محتاج دعای مادرانه شماییم...
🔘 شهادت #حضرت_زهرا سلام الله علیها را به محضر امام زمان و شما عزیزان تسلیت میگوییم.
@patogh_ketab_ardakan
در سومین پاسداشت هنر و ادبیات انقلاب اسلامی؛
تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «آن مرد با باران میآید» منتشر میشود
در آستانهی فرا رسیدن سالروز پیروزی انقلاب، سومین پاسداشت هنر و ادبیات انقلاب اسلامی با موضوع معرفی کتاب «آن مرد با باران میآید» و انتشار تقریظ حضرت آیتالله خامنهای بر این کتاب از سوی مؤسسهی پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی برگزار خواهد شد.
این برنامه روز یکشنبه ۲۰ بهمنماه ۱۳۹۸ از ساعت ۹:۳۰ صبح در فرهنگسرای اندیشه با حضور نویسندهی کتاب، عموم علاقمندان و جمعی از فعالان حوزهی ادبیات انقلاب اسلامی برپا میشود.
رمان «آن مرد با باران میآید» اثر خانم وجیهه سامانی در سال ۱۳۹۱ در جشنوارهی داستان انقلاب حوزهی هنری برگزیده و توسط انتشارات سورهی مهر منتشر شد. چاپهای بعدی این کتاب توسط انتشارات کتابستان معرفت صورت گرفتهاست.
موضوع کتاب به داستان زندگی خانوادهای از طبقهی متوسط در کوران نهضت اسلامی مردم ایران در مقطع هفدهم شهریور تا بیستو ششم دیماه ۱۳۵۷ اختصاص دارد.
مؤسسهی پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی پیش از این، در دو مراسم پاسداشت هنر و ادبیات انقلاب اسلامی و هفت ویژهبرنامهی پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت، ضمن انتشار یادداشتهای رهبر انقلاب بر کتابهایی با موضوعات انقلاب اسلامی و فرهنگ جهاد و مقاومت، به تجلیل از راویان، نویسندگان و دستاندرکاران این آثار پرداخته است.
@patogh_ketab_ardakan
⭕️ اگر توانستید، با این متن اشک نریزید... بسیااار زیباست 👇
امروز، عجب روزی بود! همه غافلگیر شدیم. ما در خانه بودیم. پدر خواب بود، مادر در آشپزخانه مشغول پخت و پز، من و برادر کوچکم سر کنترل تلویزیون جرّ و بحث میکردیم! که ناگهان آن صدای عجیب و دلنشین در خانه پیچید، آیه ای از قرآن. به خیال اینکه شاید صدا از بیرون آمده، پنجره را باز کردم و دیدم که صدا در خیابان نیز به وضوح می آید.
صدایت آشنا و پررنج بود؛ پدرم بی درنگ از خواب پرید، مادرم با کفـگیر، به زمین تکیه داده بود، من و برادرم کنترل را به کناری پرت کردیم و سراپا گوش شدیم، اصلاً مجری تلویزیون و مهمانان آن هم از جای خود بلند شده بودند و با دهانی باز و چشمانی متعجب، آسمان را ورانداز می کردند.
و تو خود را معرفی کردی:
« ای اهل عالم! من بقیهالله و حجت و جانشین خداوند روی زمینم...»
باورمان نمیشد. آنجا بود که گل از گلمان شکفت و زیر لب سلام دادیم: «السلام علیک یا بقیهالله فی ارضه»
بعد با طنین محمدی ات ما را خواستی: «...در حقّ ما از خدا بترسید و ما را خوار نسازید، یاریمان کنید که خداوند شما را یاری کند. امروز از هر مسلمانی یاری می طلبم» ..وصف نشدنی است. در پوست خود نمی گنجیدیم. پدرم همان پایین تخت به سجده شکر افتاد. مادرم سرش روی زانو بود و های های گریه میکرد و من و برادرم به خیابان دویدیم!
خودت دیدی که کوچه و خیابان غلغله بود! مردم مثل مورچه هایی که خانه هایشان اسیر سیلاب شده بیرون میریختند، یکی دکمه پیراهنش را بین راه میبست، دیگری گِرِه روسری اش را میان کوچه محکم میکرد، عده ای زیر بغل پیرزنی ناراحت را که پایه عصایش بخاطر عجله شکسته بود گرفته بودند و دیدی آن کودکی که به عشق تو کفشهای پدرش را با عجله پوشیده بود و هی می افتاد!
مردمی که روزی از سلام کردن به یکدیگر اکراه داشتند، خندان به هم تبریک میگفتند. قنادی رایگان شیرینی پخش میکرد و دم گلفروشی سر خیابان، مردم صف بسته بودند برای خرید گل ولو یک شاخه برای تهنیت به گل نرگس!
ماشینها بوقزنان و بانوان کِـلکشان و گلاب پاشان، پشت سر جمعیت عظیمی از جوانان به راه افتادند. جوانانی که دست می افشاندند و با شور میخواندند: «صلّ علی محمد *** حضرت مهدی آمد»
خیلی از نگاهها به ویترین یک تلویزیون فروشی در آن سوی خیابان دوخته شده بود تا اولین تصویر جمال زیبایت، مخابره جهانی شود. نذر ۳۱۳ صلوات کردم مبادا اَجنبی چشم زخمت بزند. وقتی چهره دلربایت به قاب تلویزیون آمد، شیشه مغازه غرق بوسه شد. یکی بلندبلند صلوات میفرستاد، دیگری قسم میخورد که تو را قبلاً در محلهشان دیده وخیلیها اشکهایشان را با آستین پاک میکردند تا یک دل سیر تماشایت کنند.
در این مدت که علائم پیش از ظهور یکی پس از دیگری نمایان میشد، دل شیعیانت مثل سیروسرکه میجوشید اما کسی فکر نمیکرد به این زودیها ببـیندت.
راست گفت جدّت رسول خدا که فرمود:« مَثَلِ ظهور مهدی، مَثَلِ برپایی قیامت است. مهدی نمی آيد مگر ناگهاني" قسم میخورم این اثرِ دعای توست که تا کنون ما زیر عَلَمت مانده ایم."
کاش زودتر برسی...
@patogh_ketab_ardakan
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
هر كس دخترم فاطمه را دوست داشته باشد ، او در بهشت با من خواهد بود و هر كس او را دشمن بدارد، در آتش است
مَن أحَبَّ فاطِمَةَ ابنَتي فَهُوَ فِي الجَنَّةِ مَعي، ومَن أبغَضَها فَهُوَ فِي النّارِ
إرشادالقلوب صفحه 294
💐 ولادت حضرت فاطمه علیهاالسلام بر شما مبارک باد💐
@patogh_ketab_ardakan
#معرفی_کتاب📚
#گفت_و_گوی_دختران_باسروربانوان_جهان
کتاب حاضر در قالب پرسش و پاشخ تدوین شده است. این پرسش ها را جمعی از دختران جوان، پس از وفات پیامبر (ص) از حضرت فاطمه (س) مطرح کرده اند. ثواب و پاداش خوشرویی، اطاعت از امامت، امامت علی (ع)، خلافت علی (ع)، آداب غذا خوردن، فلسفه جهاد و ماهیت روزه موضوعات مورد بحث هستند.
اصل این گفت و گو و مطالبی که برای ایجاد فضای واقعی ذکر شده، مبتنی بر تخیل نویسنده است. در عین حال متن سخنان حضرت فاطمه سلام الله علیها برگرفته از کتاب «نهج الحیاه» نوشته مرحوم حجه الاسلام محمد دشتی است.
#روز_مادر
@patogh_ketab_ardakan
#معرفی_کتاب📚
#پسرک_فلافل_فروش
🔺روایت زندگی شهید مدافع حرم هادی ذوالفقاری
🔺یک دهه شصتی که از شاگردی مغازه و بسیج، تا طلبگی در نجف و شهادت اوج گرفت
🔺شهیدی که ارادت به «ابراهیم هادی» سرنوشت او را عوض کرد
@patogh_ketab_ardakan
#درباره_کتاب📚
#پسرک_فلافل_فروش، زندگینامه و خاطرات طلبه ی جانباز، شهید مدافع حرم #محمدهادی_ذوالفقاری را به تصویر می کشد.
«پسرک فلافل فروش» حاوی مجموعه خاطراتی از خانواده و جمعی از دوستان و آشنایان شهید ذوالفقاری در ایران و عراق، از دوران کودکی تا زمان شهادت است و عنوان کتاب نیز برگرفته از عنوان یکی از همین خاطرات میباشد.
حکایت این کتاب به شهیدی اختصاص دارد که علاقه ی عجیبی به شهید #ابراهیم_هادی داشت.
همیشه سعی میکرد مانند ابراهیم باشد، تصویری از او را جلوی موتورش و در اتاقش زده بود.
با اینکه بعد از جنگ به دنیا آمده بود و چیزی از آن دوران را ندیده بود، ولی شهدا را خوب می شناخت.
@patogh_ketab_ardakan
#گزیده_ای_از_کتاب📚
توی خیابان شهید عجب گل پشت مسجد مغازه فلافلفروشی داشتم. سال 1383 بود که یک بچهمدرسهای، مرتب به مغازه من میآمد و فلافل میخورد. من هم هر روز با او مثل دیگران سلام و علیک می کردم.
یک روز به من گفت: آقا پیمان، من میتونم بیام پیش شما کار کنم و فلافل ساختن را یاد بگیرم. گفتن: مغازه متعلق به شماست، بیا.
از فردا هر روز به مغازه میآمد. خیلی سریع کار را یاد گرفت و استاد کار شد. خیالم راحت بود و حتی دخل و پولهای مغازه را در اختیار او میگذاشتم. در میان افراد زیادی که پیش من کار کردند هادی خیلی متفاوت بود؛ انسان کاری، با ادب، خوشبرخورد و از طرفی خیلی شاد و خندهرو بود. کسی از همراهی با او خسته نمیشد.
با اینکه در سنین بلوغ بود، اما ندیدم به دختر و ناموس مردم نگاه کند. باطن پاک او برای همه نمایان بود. من در خانوادهای مذهبی بزرگ شدهام. در مواقع بیکاری از قرآن و نهجالبلاغه با او حرف میزدم. از مراجع تقلید و علما حرف میزدیم. او هم زمینه مذهبی خوبی داشت. در این مسائل با یکدیگر همکلام میشدیم.
یادم هست به برخی مسائل دینی به خوبی مسلط بود. ایام محرم را در هیات #حاج_حسین_سازور کار میکرد.
مدتی بعد مدارس باز شد. من فکر کردم که هادی فقط در تابستان میخواهد کار کند، اما او کار را ادامه داد! فهمیدم که ترک تحصیل کرده. با او صحبت کردم که درس را هرطور شده ادامه دهد، اما او تجدید آورده بود و اصرار داشت ترک تحصیل کند.
مدتی بعد متوجه شدم که با سیدعلی مصطفوی رفیق شده، گفتم با خوب پسری رفیق شدی. هادی بعد از آن بیشتر مواقع در مسجد بود. بعد هم از پیش ما رفت و در بازار مشغول کار شد.
بعدها توصیههای من کارساز شد و درسش را از طریق مدرسه بزرگسالان به صورت غیرحضوری ادامه داد.
هر بار که پیش ما میآمد متوجه میشدم که تغییرات روحی و درونی او بیشتر از قبل شده.
تا اینکه یک روز آمد و گفت وارد #حوزه_علمیه شدهام، بعد هم به #نجف رفت. اما هر بار که میآمد حداقل یک فلافل را مهمان ما بود.
آخرین بار هم از من حلالیت طلبید. با اینکه همیشه خداحافظی میکرد، اما آن روز طور دیگری خداحافظی کرد و رفت...
@patogh_ketab_ardakan