eitaa logo
🏴کیف الناس🏴
381 دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
7.7هزار ویدیو
143 فایل
«بسم الله القاصم الجبارین» «وَالْحَمْدُ لِلّهِ قاِصمِ الجَّبارینَ مُبیرِ الظّالِمینَ» 💯کانالی متفاوت👌 😊 برای سرگرمی اسلامی ☺️ ارتباط با ادمین @amirmehrab56 آغاز فعالیت دوباره....۱۴۰۱/۰۷/۱۰
مشاهده در ایتا
دانلود
لند شدم و شروع کردم به خواندن اشعارم نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت نه سید الشهداء بر جدال طاقت داشت هوا ز جور مخالف چو قیرگون گردیدعزیز فاطمه از اسب واژه گون گردید بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد اگر غلط نکنم، عرش بر زمین افتاد تا این اشعار را خواندم حوریه ای آمد و گفت مقبل دیگر نخوان که زهرا سلام الله علیهاغش کرد . مقبل گوید : از منبر فرود آمدم و پیامبر (ص) به عنوان صله چیزی به من عطا نفرمود. ناگهان امام حسین علیه السلام را درهمان حالت رویا دیدم که ازآن حلقوم بریده صدا زد:ای مقبل من خودم خلعت تو را خواهم داد. مقبل گوید در این حال از خواب بیدار شدم. فردای آن روز قافله ای به قصد زیارت کربلا حرکت کرد و مرا همراه خود بردند. منبع : گفتار وعاظ جلد چهارم التماس دعا @keyfonas لطفا حکایات قبلی را نیز ملاحظه فرمایید🌺
حکایت خواندنی🕊 ازشاعر کاشانی امام حسین (ع) 🌺 مقبل کاشانی شاعری بود که خیلی آرزوی زیارت امام حسین علیه السلام را داشت اما از نظر مالی در مضیقه بود. هر وقت سایر افراد کربلا میرفتند اشک حسرت میریخت و آرزوی زیارت ارباب بی کفنمان را داشت یک روز یکی از دوستان خرج سفرش رو تقبل میکند و از کاشان راه میفتند به سمت کربلا...در راه و نزدیکی های گلپایگان دزدان قافله را تاراج میکنند ویک عده از آن افراد بر میگردند کاشان.یک عده هم میروند سمت گلپایگان و از آنجا با توجه به اعتباری که داشتند و یا از فامیلانشان پول قرض میکنند و سفر را ادامه میدهند. اما مقبل در گلپایگان نه آشنایی داشت و نه اعتباری. از یک طرف هم دوست نداشت دیگه راهی را که آمده برگردد. دلش هوای امام حسین علیه السلام را داشت …با خودش می گفت یک قدم نزدیکتر به امام حسین علیه السلام هم یک قدم است . پیش خودش گفت همینجا میمانم کار میکنم تا خرج ادامه سفرم فراهم شود…چند وقتی در گلپایگان میماند تا محرم از راه میرسد. او هم مثل همه شیعیان در مجالس عزاداری شب و روز محرم شرکت میکند تا اینکه شب عاشورا میشود، اشعاری را که سروده بود در شب عاشورا خواند و غوغا کرد ….همان شب پس از اتمام مجلس و در عالم رویا خواب دید مشرف شده به کربلا و وارد صحن شده. خواست برود طرف ضریح که از ورودش جلوگیری کردند.مقبل میگوید: با خودم گفتم خدایا نباید در رابطه با دخول به حرم کسی دیگری را مانع شوند. به ناگاه کسی گفت درست میگویی مقبل اما الان فاطمه زهرا (س) و خدیجه کبری(س) و آسیه و هاجر و ساره (ع) با عده ای از حوریان در حرم مشغول زیارتند چون تو نامحرمی اجازه ورود نخواهی داشت. پرسیدم توکیستی؟ گفت: من از فرشتگان حافّین هستم، حالا برای اینکه ناراحت نشوی بیا تا تو را به قسمتهای دیگر حرم هدایت کنم. در سمت غربی صحن مطهر مجلسی با شکوه بود. از وی راجع به حاضرین در مجلس سوال کردم. گفت: پیامبرانند از آدم تا خاتم که همه برای زیارت قبر سید الشهدا (ع)آمده اند.مقبل میگوید: حضرت رسول صلی الله علیه و آله را دیدم که فرمود بروید به محتشم کاشانی بگویید بیایدناگاه دیدم محتشم با همان قیافه، قدی کوتاه و چهره ای نورانی و عمامه ای ژولیده وارد شد.حضرت به منبری که در آنجا بود اشاره فرمودند که ای محتشم برو بالا و هر چه بالا میرفت حضرت میفرمود برو بالاتر تا پله نهم رسید ایستاد ومنتظر دستور پیامبر بود.حضرت فرمود ای محتشم امشب شب عاشوراست، از آن اشعار جانسوزت بخوان و محتشم شروع کرد به خواندن اشعارش: کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا در خاک و خون طپیده میدان کربلا گر چشم روزگار بر او زار میگریست خون میگذشت از سر ایوان کربلا نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا از آب هم مضایقه کردند کوفیان خوش داشتند حرمت مهمان کربلا بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد فریاد العطش ز بیابان کربلا اینجا بود که صدای گریه و ناله از پیامبران بلند شد … حضرت رسول صلی الله علیه و آله گریه کنان می فرمود: ای پدران من ای عزیزان ببینید با فرزندم حسین چه کرده اند ، آب فراتی که همه حیوانات از آن مینوشند بر فرزندم حرام کردند. سپس اشاره کرد که محتشم باز هم بخوان.محتشم ادامه داد: روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار در این لحظه گریه آنقدر زیاد شد که گویی صدای گریه به عرش میرسید.  محتشم خواست تا پایین بیاید حضرت فرمود باز هم بخوان زیرا هنوز دلها از گریه خالی نشده.محتشم اطاعت امر کرد و در حالیکه عمامه اش را از سر برداشت و فریاد کنان صدا زد یا رسول الله: این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست وین صید دست و پا زده در خون حسین توست این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی دود از زمین رسانده به گردون حسین توست این ماهی فتاده به دریای خون که هست زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست- با رسیدن محتشم به این قسمت از اشعارش رسول الله غش کرد و انبیا همه بر سر میزدند و گریه میکرند .و ملکی این شعر محتشم را میخواند: خاموش محتشم که دل سنگ آب شد بنیاد صبر و خانهٔ طاقت خراب شد خاموش محتشم که از این حرف سوزناک مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد- محتشم لب فرو بست و از منبر پایین آمد. پس از ساعتی که مجلس به حالت عادی بازگشت پیامبر (ص)عبای خود را بر دوش محتشم انداخت مقبل میگوید : من هم شاعر اهل بیت بودم و دوست داشتم پیامبر به من هم بگوید تو هم اشعارت را بخوان . هر چه انتظار کشیدم نفرمود.مایوسانه از حرم خارج شدم که دیدم حوری مرا صدا میزند ای مقبل، فاطمه زهرا سلام الله علیها به نزد پدر آمد و فرمود به مقبل هم بگویید تا اشعارش را بخواند. مقبل میگوید رفتم روی منبر پله اول ولی دیگر پیامبر(ص) به من نفرمود برو بالاتر فهمیدم . مقام محتشم از من خیلی بالاتر است. شروع کردم به خواندن اشعارم @keyfonas قسمت دوم 👇 ب
مطلبی از عاشورا که کمتر شنیده اید❗️ تقدیم به دلسوختگان سیدالشهدا (ع)🍁 آنچه پیش رو دارید، از سنگین ترین مصیبت های عاشورا و سیدالشهداء علیه السلام است و اگر وظیفه نقل آن در کرب و بلا نبود، امکان نداشت به خود جرأت بازخوانی آن را دهم... ...در این‌ حال‌، از کثرت‌ زخم‌ها و جراحات‌ وارده‌، ضعف‌ بر آن‌ حضرت‌ آنقدر شدید بود که‌ ایستاد تا بیارامد که‌ مردی‌ سنگ‌ بر پیشانیش‌ زد و خون‌ بر صورتش‌ جاری‌ شد و با لباس‌ خود خواست‌ تا خون‌ را از دو چشمش‌ پاک‌ کند که‌ مرد دیگری‌ به‌ تیر سه‌ شعبه‌ قلب‌ مبارکش‌ را هدف‌ ساخت‌. پسر رسول‌ خدا، به‌ خدا عرض‌ کرد: بِسْمِ اللَهِ وَبِاللَهِ وَعَلَی‌ مِلَّه رَسُولِ اللَهِ. وَرَفَعَ رَأْسَهُ إلَی‌ السَّمَآءِ وَقَالَ: إلَهِی‌! إنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقْتُلُونَ رَجُلاً لَیْسَ عَلَی‌ وَجْهِ الاْرْضِ ابْنُ نَبیٍّ غَیْرُهُ! «به‌ نام‌ خدا، و به‌ خود خدا، و بر ملّت‌ و آئین‌ رسول‌ خدا (این‌ شهادت‌ روزی‌ من‌ می‌گردد) و سرش‌ را به‌ طرف‌ آسمان‌ بلند نموده‌ و گفت‌: خدای‌ من‌! تو می‌دانی‌ که‌ این‌ قوم‌ مردی‌ را می‌کشند که‌ در روی‌ زمین‌ پسر پیغمبری‌ جز او نیست‌!» دست‌ برد و تیر را از پشت‌ خود خارج‌ کرد؛ و خون‌ مانند ناودان‌ فَوَران‌ می‌کرد. حضرت‌ دست‌ خود را زیر آن‌ خون‌ گرفت‌، و چون‌ پُر شد به‌ آسمان‌ پاشید و گفت‌: این‌ حادثه‌ که‌ بر من‌ نازل‌ شده‌ است‌ چون‌ در مقابل‌ دیدگان‌ خداست‌، بسیار سهل‌ و ناچیز است‌ و یک‌ قطره‌ از آن‌ خون‌ بر زمین‌ نریخت‌. و برای‌ بار دوّم‌ دست‌ خود را زیر خون‌ گرفت‌؛ و چون‌ پُر شد، با آن‌ سر و صورت‌ و محاسن‌ شریف‌ را خون‌ آلوده‌ نموده‌ و گفت‌: با همین‌ حال‌ باقی‌ خواهم‌ بود تا خدا و جدّم‌ رسول‌ خدا را دیدار کنم‌. و آنقدر خون‌ از بدن‌ مبارکش‌ رفته‌ بود که‌ قدرت‌ و رَمقی‌ در تن‌ نمانده‌ بود. نشست‌ بر روی‌ زمین‌ و با مشقّت‌ سر خود را بلند نگاه‌ می‌داشت‌، که‌ در این‌ حال‌ مالک‌ بن‌ بُسْر آمده‌ و او را دشنام‌ داد و با شمشیر بر سر آن‌ حضرت‌ زد. و بُرْنُس‌ (یعنی‌ کلاه‌ بلندی‌ که‌ بر سر آن‌ حضرت‌ بود) پر از خون‌ شد. حضرت‌ برنس‌ را انداخت‌ و روی‌ قَلَنْسُوَه‌ که‌ کلاه‌ عادی‌ بود عِمامه‌ بست‌. و بعضی‌ گفته‌اند: دستمالی‌ بست‌. که‌ زُرعه‌ بن‌ شَریک‌ بر کتف‌ چپ‌ آن‌ حضرت‌ ضربتی‌ وارد ساخت‌. و حصین‌ بر حلقوم‌ آن‌ حضرت‌ تیری‌ زد. و دیگری‌ بر گردن‌ مبارک‌ ضربه‌ای‌ وارد ساخت‌ و سِنانِ بن‌ أنَس‌ با نیزه‌ در تَرقُوه‌اش‌ زد، و پس‌ از آن‌ بر سینه‌ آن‌ حضرت‌ زد و سپس‌ در گلوی‌ آن‌ حضرت‌ تیری‌ فرو برد؛ و صالح‌ ابن‌ وَهب‌ در پهلویش‌ تیری‌ وارد کرد. هِلال‌ بن‌ نافع‌ می‌گوید: من‌ در نزدیکی‌ حسین‌ ایستاده‌ بودم‌ که‌ او جان‌ می‌داد؛ سوگند به‌ خدا که‌ من‌ در تمام‌ مدّت‌ عمرم‌، هیچ‌ کشته‌ای‌ ندیدم‌ که‌ تمام‌ پیکرش‌ بخون‌ خود آلوده‌ باشد و چون‌ حسین‌ صورتش‌ نیکو و چهره‌اش‌ نورانی‌ باشد. به‌ خدا سوگند لَمَعات‌ نور چهره‌ او مرا از تفکّر در کشتن‌ او باز می‌داشت‌! و در آن‌ حالت‌های‌ سخت‌ و شدّت‌، چشمان‌ خود را به‌ آسمان‌ بلند نموده‌، و در دعا به‌ درگاه‌ حضرت‌ ربّ ذوالجلال‌ عرض‌ می‌کرد: صَبْرًا عَلَی‌ قَضَآئِکَ یَا رَبِّ! لاَ إلَهَ سِوَاکَ، یَا غِیَاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ! «شکیبا هستم‌ بر تقدیرات‌ و بر فرمان‌ جاری‌ تو ای‌ پروردگار من‌! معبودی‌ جز تو نیست‌، ای‌ پناه‌ پناه‌آورندگان!» اسب‌ آن‌ حضرت‌ با صدای‌ بلند شیهه‌ می‌کشید اُمّ کلثوم‌ ندا در داد: وَا مُحَمَّدَاهْ، وَا أَبَتَاهْ، وَا عَلِیَّاهْ، وَا جَعْفَرَاهْ، وَا حَمْزَتَاهْ! این‌ حسین‌ است‌ که‌ در بیابان‌ خشک‌ کربلا بر روی‌ زمین‌ افتاده‌ است‌. زینب‌ ندا در داد: «ای‌ کاش‌ آسمان‌ بر زمین‌ می‌چسبید، و ای‌ کاش‌ کوه‌ها خُرد می‌شد و بیابان‌ها را پر می‌کرد.» و به‌ نزد برادرش‌ آمد، و دید که‌ عمر بن‌ سعد با جمعی‌ از یارانش‌ به‌ حضرت‌ نزدیک‌ شده‌اند؛ و برادرش‌ حسین‌ در حال‌ جان‌ دادن‌ است‌. «فریاد برداشت‌: ای‌ عمر بن‌ سعد! ‌ای أباعبدالله‌ را می‌کشند و تو به‌ او نگاه‌ می‌کنی‌؟» عمر صورت‌ خود را برگردانید و اشکهایش‌ بر روی‌ ریشش‌ جاری‌ بود. زینب‌ فریاد برداشت‌: وَیْحَکُمْ! أَمَا فِیکُمْ مُسْلِمٌ؟! «ای‌ وای‌ بر شما! ‌‌ای در بین‌ شما یک‌ نفر مسلمان‌ نیست‌؟!»س‌ جواب‌ او را نداد. عمر بن‌ سعد فریاد زد: پیاده‌ شوید و حسین‌ را راحت‌ کنید! شمر مبادرت‌ کرد... و با پایش‌ به‌ آن‌ حضرت‌ زد... و روی‌ سینه‌اش‌... و با شمشیر... دوازده‌ ضربه‌ بر آن حضرت... و محاسن‌ مقدّسش‌ را گرفت‌، و سر مقدّسش‌ را... ...السَّلَامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضِیبِ السَّلَامُ عَلَى الْخَدِّ التَّرِیبِ، السَّلَامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّلِیبِ، السَّلَامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضِیبِ.[۱] [۱] زیارت ناحیه مقدسه: سلام بر آن مَحاسنِ بخون خضاب شده، سلام بر آن گونه خاک آلوده، @keyfonas
🌺حدیث عشق🌺 آنچه از آقایی امام حسین (ع) و معرفت یارانشان کمتر شنیده اید❗️ این رحمت واسعه حسینى بود که دل دشمن محارب را نرم و وادار به کرنش مى کرد، تا جایى که در همان حالت رویایى، مقهور عدالت و دیندارى حسین(ع) مى شود و در نماز بر وى اقتدا مى کند او آنقدر با خدا و با گذشت بود که حتی با آنهمه زخم و جسارت باز میخواهد که شمر ملعون عاقبت بخیر شود و برایش غصه میخورد از مهربانی و معرفت امام و یارانشان میخوانیم به محمد بن بشر حضرمى خبر دادند فرزندت در یکى از مرزها دستگیر و اسیر گردیده. گفت: آنچه براى او و من پیش آمده است را به حساب خدا مى گذارم در حالى که دوست نداشتم او اسیر و من زنده باشم! امام(ع) نیز در برابر فرمود: «رحمت خدا بر تو باد از قید بیعت من آزادى، برو و نسبت به رهایى فرزندت بکوش!» گفت: «اگر حیوانات درنده مرا زنده زنده بخورند هرگز از تو جدا نشوم». پس امام از برد یمانى آورد و به او گفت به فرزند دیگرت که هم اکنون در نزد توست بده وبه او بگو آنها را هزینه آزادى برادرش کند! دیگر یاران نیز در شعله عشق آتشین مى سوختند و احساسات بى شائبه خویش را در عباراتى مشابه اظهار مى داشتند، یکى مى گفت: « دوست دارم هزار بار پى در پى کشته و زنده شوم ولى خداى بزرگ در ازاى آن، جان تو و جوانانت را نجات دهد». یکى مى گفت: «اگر هفتاد بار سوزانده و خاکستر شوم و باز زنده گردم باز هم دست از تو بر نمى دارم» پیوند عاطفى امام و رابطه مهرآمیز وى با افراد خاندانش نیز حتى در گرماگرم نبرد مرهمى است بر زخمهاى خشونت زدگان صحراى تفتیده طف و کویر درشتناک خودکامگى و ستم پیشگى. رفتار وى در روز عاشورا با زنان و کودکان آن اندازه لطیف و زیبا است که نظیرى براى آن نمى توان یافت، براى همین جهت بود که زینب علیهاسلام در هنگام حرکت به سوى کوفه و شام، وقتى سر حسین(ع) روى نیزه در برابرش دید به این شعر مترنّم گردید: یا اخى قلبک الشقیق علینا ما له قد شقى و صار صلیبا. پی نوشتها : [۱]. ارشاد، ص۲۲۴٫ [۲]. طبقات، (ترجمهالحسین)، تراثنا، ش۱۰، ص۱۸۰٫ تاریخ ابن عساکر ج۱۳، ص۵۴٫ تهذیب التهذیب، ج۱، ص۱۵٫ [۳]. لهوف، ص۴۱٫ [۴]. تجارب الامم، ج۴، ص۶۹٫ طبرى، ج۵، ص۴۱۹٫ ارشاد، ص۲۳۱٫ @keyfonas
من بهترین ِ مردم را کشته ام ✅"سنان بن انس" ، سَر مطهر امام حسین علیه‌السلام را نزد "عمر بن سعد" آورد تا جایزه بگیرد. "سنان" وقتی بر در خیمه عمر بن سعد رسید با صدای بلند شروع به خواندن این اشعار کرد: أوقر رکابی فضّة و ذهبا انا قتلت الملک المحجّبا قتلت خیر الناس أمّاً و أبا و خیرهم إذ ینسبون نسبا رکاب اسب مرا باید از طلا و نقره پُر کنید که من شاه پرده‌نشین را کشتم. کسی را کشته‌ام که پدر و مادرش بهترین مردم بودند و چون مردم نَسَب را گویند، نَسَب او از همه بهتر و والاتر است!! عمر بن سعد با این اشعار عصبانی شد و با چوبی که در دست داشت بر او زد و گفت: ای دیوانه!! چرا چنین سخن می‌گویی؟ به خدا قسم اگر این حرفها به گوش ابن‌زیاد برسد را می‌زند. 📚انساب الاشراف ، جلد ۳ ، صفحه ۲۰۵ 📚تاریخ طبری ، جلد ۵ ، صفحه ۴۵۴ 📚تذکرة الخواص ، صفحه ۲۲۸ @keyfonas
مگر امام سجاد(ع) نبودند پس چطور توانستند به کربلا بیایند و بدن پدرشان امام حسین (ع) را و کرده به خاک بسپارد؟ ✅اعتقاد ما بر این است که بر بدن مطهر یک معصوم، جز معصومی دیگر نمی تواند نماز خوانده و آنرا کرده و به خاک بسپارد، و در این زمینه روایات وجود دارد ✅بر این اساس امام سجاد علیه السلام مامور دفن پدر بزرگوار خود بوده است ، چنانکه علامه مجلسی پس از نقل مطالب فوق در باره دفن امام می نویسد: به حسب ظاهر چنین بود(که بنی اسد خود بدن امام را دفن کردند) اما در واقع امام را به غیر از امام نمی کند. حضرت امام زین العابدین علیه السلام به اعجاز امامت آمد و جسد مطهر آن حضرت و بلکه سایر شهدا را دفن کرد 📚جلاء العیون، علامه مجلسی، ص 380 چنانکه در جریان امام رضا علیه السلام که در طوس به شهادت رسید امام جواد علیه السلام به قدرت الهی از مدینه به طوس آمد و امور و امام را خود عهده دار شد. 📚مقتل سید الشهداء ص 900-903 ✅البته بسیاری قائلند که مطهر امام حسین و شهدای کربلا توسط قبیله بنی اسد که در کربلا ساکن بودند به خاک سپرده شده است، در جمع بین این دو قول باید گفت که هیچ تنافی وجود ندارد که امام سجاد علیه السلام با کمک قبیله بنی اسد اقدام به دفن شهدا کرده باشد. ✅چراکه دفن شهدا برای بنی اسد به تنهایی امکان پذیر نبود، زیرا آنان اهل روستاهایی بودند که در میدان نبرد شرکت نداشتند و بدون راهنمایی کسی که از همه آن شهیدان شناخت کامل داشته باشد قادر به شناسایی و دفن آنان نبودند به ویژه آن که سرهای شهدا را بریده بودند از این رو دفن دقیق و همراه با شناخت بدون وجود راهنمایی آگاه، امکان پذیر نبود و از سوی دیگر با توجه به این باور که کار دفن امام(ع) را کسی جز امام(ع) نمی تواند بر عهده بگیرد ناگزیر ما را به این مطلب میرساند که این راهنما باید امام سجاد(ع) بوده باشد. ✅اما این حضور باید به صورت خارق العاده بوده باشد، چرا که ایشان در آن زمان در بند دشمنان به سر می برد. با توجه به این گفته، برخی دیگر از منابع چنین بیان داشته اند که: بنی اسد در شهدای کربلا، متحیر و سرگردان بودند، چرا که کوفیان بین سرها و بدنهای شهدا جدایی انداخته بودند و بدنها قابل شناسایی نبودند. در این هنگام امام سجاد(ع) به تشریف آوردند و آنان را در این امر یاری کردند. ایشان با یاری بنی اسد نخست پیکر مطهر پدر بزرگوارشان را پیدا کردند و پس از گریه زاری فراوان، آن را روی قطعه حصیری گذاشتند و به آرامگاه فعلی اش آوردند؛ سپس اندکی از خاک محل دفن را کنار زدند قبری ساخته و پرداخته ظاهر شد. سپس امام زین-العابدین(ع)، را زیر بدن مبارک امام حسین(ع) قرار دادند و فرمودند: «بسم الله و فی سبیل الله و علی ملة رسول الله صدق الله و رسوله ما شاء الله،و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.» آن گاه به تنهایی، بدن مطهر را در داخل قبر گذاشت؛ ایشان در حالی که دیگران را از کمک در امام(ع)، باز میداشت فرمودند: «با من کسانی هستند که مرا یاری دهند.» @keyfonas
مهدی جان تمام پنجره هاروبہ آسمان بازاسٺ ببارحضرٺ باران ڪہ فصل اعجاز اسٺ ڪجاقدم زده اے تاببوسم آنجارا ڪہ بوسہ براثرپایٺ،عین پرواز اسٺ @keyfonas
⁉علت تفاوت گنبد آقا امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) 🔹تفاوت چندانی ندارند؛ اگر خوب نگاه کنی می بینی گنبد هر دو بزرگوار طلاکاری هستند. گلدسته هاشون هم همین طور؛ اما دیواره گلدسته های حرم امام حسین(ع) طلا کاری شده و دیواره گلدسته های آقا اباالفضل(ع) کاشی کاری. ⁉دلیلش میدونین چیه؟ 🔹گلدسته های حضرت اباالفضل(ع) رو سه بار طلاکاری کردند اما هر سه بار طلاها از گلدسته ها جدا شد و افتاد. سرانجام سرپرست گروهی که مسئول طلاکاری بود گفت من شب باید داخل حرم آقاعباس بمونم و ازش اجازه بگیرم تا کارمون رو انجام بدیم. فردا صبح وقتی به سراغ سرپرست اومدند دیدند پریشون و گریونه؛ گفتند چی شده؟ 🔹گفت شب متوسل به مولا اباالفضل شدم خیلی گریه کردم از خستگی خوابم برد؛ آقایی رو دیدم که دست در بدن ندارن بهشون گفتم آقا چرا اجازه نمیدین ما کارمون رو تموم کنیم؟ ما باید بریم نجف اونجا هم کار داریم. 🌸مولایم ابالفضل(ع) گفت نمیشود! آخر باید تفاوتی میان ارباب و غلام باشد... ▪اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبَالْفَضْلِ الْعَبّاسِ،‌ ▪یا قَمَرِ بَنِی هاشِم یَا بَابَ الحَوائِجِ، 🌸 @keyfonas
‼️مردی که شانزده بار پای پیاده به حج رفت امام حسین (ع) را کشت. 👈یکی از افراد مقابل ابا عبدالله الحسین علیه السلام، شمر بن ذی الجوشن است. از فرماندهان سپاه امام علی در جنگ صفین و جانباز امیر المومنین کسی که در میدان جنگ تا شهادت پیش رفت. این چنین کسی حالا در کربلا شمر می شود. با ورودش به کربلا همه چیز عوض می شود. شمر آدم کوچکی نیست اگر نیایش های شمر را برای شما بخوانند و به شما نگویند که این ها مال شمر است شما با آن ها گریه می کردید.هیچ گاه گفته نمی شود که وقتی شمر دستش را به حلقه خانه خدا می زد چگونه با خدا زمزمه می کرد! 👈... این آقایی که ما صحبتش را می کنیم (شمر) شانزده بار با پای پیاده به سفر حج رفته است. فکر نکنید شمر اهل نماز و روزه نبوده و یا از آن دسته آدم هایی بوده که عرق می خوردند، عربده می کشیدند؛ شمر و بسیاری دیگر که آن طرف ایستاده اند، آدم هایی هستند که پیشانی پینه بسته داشتند. بسیاری از آن ها اهل تهجد بودند. 👈... در کربلا هر روز بيست هزار نفر در فرات غسل می کردند. غسل قربة الی الله که حسین را بکشند و می گفتند: غسل می کنیم تا ثوابش بیشتر باشد. 👈در ظهر عاشورا وقتی ابا عبدالله علیه السلام برای نماز خواندن، اذان می گفتند فکر نکنید در آن طرف کسی نماز نمی خواند. آن ها هم نماز می خواندند! برخی از این افراد به ابا عبدالله علیه السلام می گویند که نماز شما قبول نیست! و حبیب به آن ها می گوید: « نماز شما قبول است؟! » درگیری می شود .حبیب به شهادت می رسد. حضرت حبیب پیش از نماز ظهر ابا عبدالله به شهادت رسیدند. 💠 ما در کربلا به کلاس شمر شناسی نیاز داریم. یک کلاس به عنوان تحلیل شخصیت شمر. شمری که شانزده بار به مکه رفته، جانباز امیر المومنین بود، کسی که در کنار مولا زخمی شده بود، چه شد که فرمانده جنگ حضرت علی علیه السلام به این جا رسید؟ 🔴 این هشدار و اندرزی است برای امروز و فردای ما... @keyfonas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️ درگذشت پیر غلام اهل بیت(ع) مرحوم کرم حیدری در حال خوانی شهر جلفا روز عاشورا ۲۹ شهریور ۱۳۹۷ خوشا به سعادتش😔 خدایا‌مرگ‌ما‌هم‌یادرحرم‌حسین ‌یادرمجلس‌حسین‌قراربده @Keyfonas
پروردگارا❣ اینک دستم را بر آستانت بلند مےکنم🙌 که دستگیرم باشے … تو همانے که من مےخواهم ؛ پس مرا همان کن که تو میخواهے ... 💞 لحظاتتون پر از نگاه خداوند @keyfonas
برگرد که بر بهارمان می خندند یک عده به حال زارمان می خندن انقدرآمدنت بخاطرگناه ما، طول کشید که یک عده به بهار انتظار می خندند #اللهم_عجل_لولیک_الفرج اباصالح هرکجا هستی التماس دعا @keyfonas