eitaa logo
🏴کیف الناس🏴
379 دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
7.7هزار ویدیو
143 فایل
«بسم الله القاصم الجبارین» «وَالْحَمْدُ لِلّهِ قاِصمِ الجَّبارینَ مُبیرِ الظّالِمینَ» 💯کانالی متفاوت👌 😊 برای سرگرمی اسلامی ☺️ ارتباط با ادمین @amirmehrab56 آغاز فعالیت دوباره....۱۴۰۱/۰۷/۱۰
مشاهده در ایتا
دانلود
پیامبر خدا(ص) فرمودند از عاق والدین شدن بپرهیزید زیرا با اینکه بوی بهشت از مسافت هزار سال به مشام می رسد عاق والدین و کسی که قطع رحم کند آن بو را احساس نخواهد کرد (یعنی بیش از هزار سال از بهشت فاصله دارد) 📚بحار الانوار 🔰🔰🔰🔰 @Keyfonas
هر کجای این دنیا که هستید روزهای زندگیتون آفتابی آسمون دلتون بی لکه ایی از ابر غم و غصه... لبتون خندون دلتون مهربون و طلوع شادیاتون پاینده باد🌺 @Keyfonas من که با صاعقه‌ای می‌شکنم داس چرا؟ بر دل از جور شما این همه آماس چرا؟ خودِ بارانم و تو پاک‌ترم می‌خواهی! آب را غسل نده، این همه وسواس چرا؟ خسته‌ام! سنگ نزن، هی نشکن روح مرا شده‌ام عاشق یک آینه‌نشناس چرا؟ گفته بودی که تماشاگر باغ دلمی لک شده دست تو از شاخه‌ی گیلاس چرا؟ از درختان دلم عشق بچین، نوبری است فرصتی نیست بیا، کشتن احساس چرا؟ @Keyfonas
ما پایان این حکایت زیبا مرد قصاب شروع کرد به تعریف کردن وگفت: من سالها پیش با مرد تاجری در حال دادو ستد بودم و هر سال او برایم گوسفند میفرستاد و رفت امد خانوادگی داشتیم و گاهی با خانواده اش به دیار ما می آمد و چند روزی میهمان ما بودند تا اینکه روزی که در منزل ما بودند گفت اگر راضی باشی دخترت را به عقد پسرم در بیاورم و من هم قبول کردم و قرار شد خانواده ام را در جریا ن قرار دهم و اگر خانواده ام راضی بودند برایش در نامه بنویسم و او هم بعدا که خواست برایم گوسفند بفرستد نظر قطعی پسرش و خانواده اش را بنویسد ! ولی سالها گذشت ما با هم دادوستد میکردیم ولی خبری از ازدواج فرزندانمان نشد و در نامه ها هم چیزی ننوشت ! دیگر کلافه شدم و یک روز که او به دیار ما آمده بود در مورد این قضیه سوال کردم و او با کلی شانه خالی کردن و عوض کردن حرف بلاخره با اصرار من گفت: من یک سال پس از اون عهدی که با تو بستم مخفیانه به شهرتان امدم تا در مورد شما و دخترت تحقیق کنم ! و مردم شهر مرا پیش حاج جعفر امین فرستادند و من هم از او در مورد شما و خانواده تان سوال کردم و او حرفی نزد و فقط گفت : نمیدانم !! اما از انجایی که امین شهر بود من از حرفش ترسیدم و از این وصلت منصرف شدم . این بود تمام اتفاق میان من و حاج جعفرامین که گویا حاج جعفر دخترم را برای پسرش میخواسته ولی چون پسرش بعدا مخالفت میکند باعث سیاه بختی دخترم شد و امیدوارم خدا از او نگذرد چون با همین یه کلمه حرفش باعث شد خواستگار دیگری هم به سراغ دختر من نیاید و او هنوز هم در خانه من است و هر بار که او را میبینم دلم میشکند و حاج جعفر را نفرین میکنم در این بین میرزای شیرازی(ره) متاثر شده و فکری به نظرش رسد و به مرد تاجر گفت: شما که شرایط حاج جعفر را دیدی آیا مایلی کمکی کنی ؟ تاجر گفت : بلی اما چگونه ؟ میرزای شیرازی (ره) گفت: اگر مایل باشی دختر این مرد را به عقد تو در اوریم زیرا از تو هم سنی گذشته و ازدواج نکردی مرد تاجر قبول کرد و به مرد قصاب جریان را گفتند : مرد قصاب که پادرمیانی میرزای شیرازی (ره) و خواستگار ی از جانب ایشان را دید بسیار خوشحال شد و گفت خدایا من حاج جعفر امین را بخشیدم ! اما بعد.... به خواست خدا همان شب میرزای شیرازی(ره) در عالم رویا دید حاج جعفر بسیار خوشحال است و او را دعا میکند و میگوید بخدا قسم آزادم کردید!!! 🔸برگرفته شده از سخنرانی شیخ احمد کافی (ره) خدایا بحق محمد و آل محمد (ص) کمکمون كن @Keyfonas
🌼حکایتی زیبا در عصر مرجعیت میرزای شیرازی بانک وجود نداشت سالها پیش مرد تاجری هنگام مسافرت به عراق پول زیادی را همراه داشت که این پول را مردم برای بازسازی عتبات به او داده بودند او وقتی به مقصد رسید منزل میرزای شیرازی که از مراجع بزرگ بود رفت و بعد از ملاقات ایشان قضیه را شرح داد و گفت که میخواهد به حج رود و بعد از برگشتن کار بازسازی را شروع کند و گفت آیا کسی را میشناسید که مورد اعتماد شما باشد که این پولها را نزد او بسپارم ؟ میرزای شیرازی (ره) حاج جعفر امین را به او معرفی کرد او نزد حاج جعفر امین رفت و پولها را نزد او سپرد و به سفر رفت موقع برگشت فهمید حاج جعفر مدتیست فوت کرده! نزد خانواده او رفت و موضوع را گفت و پولهای خود را طلبید ! و لی فرزندان ایشان هرچه دفترها را گشتند نامی از ایشان و پولها ندیدند ! مرد تاجر ناراحت و نگران به خدمت میرزای شیرازی رسید و موضوع را گفت .. میرزای شیرازی (ره) هم ناراحت مرد تاجر شد و گفت غصه نخور : برو به قبرستان وادی سلام و بین طلوعین این آیه قران را بخوان او به اذن خدا جوابت را میدهد و آنگاه از او بپرس پولها را کجا گذاشتی توضیح : (طبق روایات و مستندات یکی از دربهای بهشت در وادی السلام است که روح افراد خوب در هرجای عالم به آنجا رجوع میکند و بخاطر همین است که قبرستان وادی السلام از قدیم الیام تا کنون اینقدر مورد توجه شیعیان بوده و بزرگترین قبرستان از نظر مساحت در دنیاست و مردم عراق و دیگر کشورها اکثرا وصیت میکنند که آنجا دفن شوند ولی اگر انسانهای خوبی نباشند با اینکه در آنجا دفن شده اند روحشان به صحرائی به نام برهوت که یکی از دربهای جهنم در روی زمین است میرود بحارالانوار، ج 17، ص 393، حديث 4. ) او طبق گفته میرزا عمل کرد ولی جوابی نشنید و پیش میرزا برگشت و ماجرا را تعریف کرد. میرزا خیلی منقلب شد و شروع کرد به گریه کردن که ای وای حاج جعفر که مرد خوبی بود پس چطور آنجا نبود ؟! پیش خود کمی فکر کرد و با اندوه گفت : حاج جعفر امین باید در وادی سلام باشد نه در بیابان برهوت ! میرزا ی شیرازی (ره) رو کرد به مرد تاجر و گفت آیا هنوز هم با این شرایط دنبال پیدا کردن پولت هستی؟ مرد تاجر گفت: بلی پول مردم است میرزای شیرازی(ره) گفت پس باید به یمن بروی و در صحرای برهوت آنجا حاج جعفر را پیدا کنی لذا یکی از شاگردانم را نیز همراه تو میکنم و وقتی رسیدی این آیه را بخوان تا به اذن خدا پرده ها کنار رود و تو او را ببینی و از او سوال کنی ! مرد دوباره طبق سفارش میرزا همراه با یکی از شاگردان میرزا به صحرای برهوت رفت و اعمالی رو که میرزا گفته بود انجام داد و اندکی بعد به نقطه ای ذل زد و خیره شد سپس حالت تشنج گرفت و از حال رفت وقتی بهوش امد همراهش پرسید چه دیدی؟ گفت: بخدا قسم که فقط در حضور میرزا حرف میزنم و به نزد میرزای شیرازی (ره) برگشتند و ماجرا را اینگونه تعریف کرد: وقتی دعایی را که شما دستور دادی خواندم پرده های حجاب کنار رفت و صحرا را پر از آتش دیدم و در بین آتش مردی بود گرفتار وقتی اسم حاج جعفر رو صدا زدم ان مرد از بین شعله های اتش سرش را بیرون اورد و گفت منم چیکار داری؟ گفتم : من فلانیم موقع سفر مقداری پول دادم نگهداری حال آمدم بپرسم پولها را کجا گذاشتی ؟ حاج جعفر گفت در فلان نقطه از شهر زیر خاک دفن کردم و یادم رفت یادداشت کنم برو بردار در این هنگام حاج جعفر فریاد زد .. به میرزای شیرازی بگو امان از دست مرد قصاب !!!!و شعله های اتش دیگر نگذاشتند حرف دیگری بزند و او را فرو بردند میرزای شیرازی (ره)خیلی منقلب شد به همراه مرد تاجر به درب منزل خانواده حاج جعفر رفت و از انان سوال کرد ایا در بین اقوام و دوستانتان مرد قصابی دارید ؟ گفتند :خیر ! گفت خوب فکر کنید پدرتان با قصابی اشنایی داشته یا نه! اندکی بعد پسرش گفت: چرا در همسایگی ما مرد قصابی هست! میرزای شیرازی(ره) فرستاد دنبال مرد قصاب و گفت : میخواهم به خانه ات بیایم قصاب خوشحال شد و گفت : منزل ما را نورانی میکند و اماده پذیرایی از میرزای شیرازی (ره) شد وقتی به در منزل مرد قصاب رسید گفت: من مشکلی دارم که فقط با دستان تو باز میشود گفت امر بفرمائید ! میرزا ی شیرازی (ره) فرمود تو حاج جعفر امین را میشناسی ؟ تا مرد قصاب اینرا شنید دستهایش را بالا برد و با حالت عصبانیت گفت : خدایا عذاب این مرد را زیاد کن میرزای شیرازی (ره) دید اوضاع بدتر شد! گفت بخدا قسم تا خواسته مرا براورده نکنی پا یم را به خانه ات نمیگزارم !( این برای عرب بدترین چیز است که تا دم درب منزل بروی و داخل نشوی آنهم میزبان مرجع تقلیدی به بزرگی میرزای شیرازی ره ) مرد قصاب گفت : هر چی میخوای بگو من با جان و دل انجام میدم ولی. میرزای شیرازی (ره) گفت : پس لااقل بگو جریان از چه قراره تا من نیز بدانم @Keyfonas ادامه👇 🌼ا
روزی حضرت موسی ( علیه السلام ) در کوه طور ، به هنگام مناجات عرض کرد : ای پروردگار جهانیان ! جواب آمد : لبیک! سپس عرض کرد : ای پروردگار اطاعت کنندگان! جواب آمد :‌لبیک! سپس عرض کرد :‌ای پروردگار گناه کاران ! موسی علیه السلام شنید :لبیک، لبیک ، لبیک! حضرت گفت : خدایا به بهترین اسمی صدایت زدم. یکبار جواب دادی ؛ اما تا گفتم : ای خدای گناهکاران ، سه مرتبه جواب دادی. ؟ خداوند فرمود : ای موسی ! عارفان به معرفت خود و نیکوکاران به کار خود و مطیعان به اطاعت خود اعتماد دارند ؛ اما گناهکاران جز به فضل من پناهی ندارند . اگر من هم آنها را از درگاه خود ناامبد گردانم به درگاه چه کسی پناهنده شوند . 📚قصص التوابین 🔰🔰🔰🔰 @Keyfonas
✨🌸خدایا 🌸✨بر محمد و خاندانش درود فرست 🌸✨و مارا از دعوت کنندگان خود قرار ده 🌸✨هدایتگرانت که به سوی تو ره می نمایانند ، و از بندگان ویژه ات که نزد تو خاصان اند، 🌸✨ای مهربان ترین مهربانان 🌸✨ @keyfonas
۩📗۩📗۩📗۩📗۩📗۩📗۩📗۩📗 ✍ #سخن_عارفان 📚∝چرا دوای سوز ساز است .....⁉️ 💫حاج اسماعیل دولابی💫 @keyfonas ۩📗۩📗۩📗۩📗۩📗۩📗۩📗۩📗
🌼💧 💧 🌧در جمکران مانند باران حس بگیریم 🌼ردّی، نشانی از گل نرگس بگیریم 🌧همچون پِرِ پروانه ها اوجی بگیریم 🌼اینک سراغی از گل نرگس بگیریم 🍃اَلّلهُمَّـ عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ الفَرَجَّ🍃 💧 🌼💧 @keyfonas
❣اربابم حسین جان ... ❣به هرکسی که به غیراز تودل سپردم من ❣وبال گــــــردن من شــد مرا زمین کوبید ❣و هـــر کجـــــا که کمی از تو دور شد قلبم ❣بلا شبیــــه به باران روی ســــرم بارید @keyfonas
✍مولای یا مهدی(عج) من گرفتم قلب خود را روی دست پیش چشم تو برابر کرده ام تا ببینی قلب پر خون مرا بی تو مولا این چنین سر کرده ام @keyfonas 〰❁🍃❤️❁❤️❁❤️🍃❁〰