خودتان را #کوچک نکنید
امام صادق(ع):
سزاوار نيست كه مؤمن خود را خوار سازد. مفضل: چگونه خود را #خوارمیكند؟
فرمودند: دست بكارى زند كه موجب #عذرخواهى شود
📚ميزان الحكمه ج۷ ص 129
@keyfonas
صدای رعد و برق در آسمان، از صدای شلاق علی(ع) می باشد!!
این وهابی #دروغگو شیخ زغبی میگوید، تمام علمای شیعه اجماع کردند که صدای رعد وبرق در آسمان، صدای امام علی علیه السلام، و #برق شلاق، او میباشد، و هر #وقت رعد وبرق میشود امام علی، درحال شلاق زدن معاویه وابوبکر وعمر وعثمان میباشد.
لذا همه شیعیان وقتی #صدای رعد وبرق راشنیدن، بلا فاصله میگویند سلام بر علی، و تا میتوانی شلاقشان بزن.
✅بسیاری از این #خرافات و #شبهات توسط وهابیت تولید و تکثیر میشود تا #مکتب اهل بیت را سطحی، سخیف و غیرعقلی معرفی کنند.
از طرف دیگر، متاسفانه بدلیل عدم آگاهی کافی، بسیاری از #شیعیان همین خرافات را بعنوان فضیلت اهل بیت منتشر میکنند، در حالی که هدف وهابیت از #انتشار آنها چیز دیگری است
#ساده_باور_نباشیم
@keyfonas
یا رئوف 🌸
یک نفر گفت: امام رضا! «لا تَنسِنِی مِن الدّعا»، من را فراموش نکن از دعا.
آقا امام رضا (ع) فرمود: شما از کجا میدانی من شما را فراموش میکنم که نیاز بود تذکّر بدهی؟
وقتی تو دوست داری من برای تو دعا کنم همان لحظه من دستم را میبرم بالا و با اسم برای تو دعا میکنم🌸
@keyfonas
عزرائیل چگونه #جان میگیرد؟
#فرار_از_مرگ
مردی وحشت زده سمت حضرت سلیمان(ع) رفت
✅حضرت سليمان ديد از شدّت ترس رويش زرد و لبانش كبود گشته، سؤال كرد: ای مرد مؤمن! چرا چنين شدی؟ سبب ترس تو چيست؟ مرد گفت: عزرائيل بر من از روی كينه و غضب نظری كرده و مرا چنانكه می بينی دچار دهشت ساخته است.
✅حضرت سليمان فرمود: حالا بگو حاجتت چيست؟ عرض كرد: يا نبیّ الله! باد در فرمان شماست؛ به او امر فرمائيد مرا از اينجا به هندوستان ببرد، شايد در آنجا از چنگ عزرائيل رهائی يابم!
حضرت سليمان به باد امر فرمود تا او را شتابان بسمت كشور هندوستان ببرد.
✅روز ديگر كه حضرت سليمان در مجلس ملاقات نشست و عزرائيل برای ديدار آمده بود گفت: ای عزرائيل برای چه سببی در بندۀ مؤمن از روی كينه و غضب نظر كردی تا آن مرد مسكين، وحشت زده دست از خانه و لانۀ خود كشيده و به ديار غربت فراری شد؟
✅عزرائيل عرض كرد: من از روی غضب به او نگاه نكردم؛ او چنين گمان بدی دربارۀ من برد. داستان از اين قرار است كه حضرت ربّ ذوالجلال به من امر فرمود تا در فلان ساعت جان او را در هندوستان قبض كنم. قريب به آن ساعت او را اينجا يافتم، و در يك دنيا از تعجّب و شگفت فرو رفتم و حيران و سرگردان شدم؛ او از اين حالت حيرت من ترسيد و چنين فهميد كه من بر او نظر سوئی دارم در حاليكه چنين نبود، اضطراب از ناحيۀ خود من بود. باری با خود می گفتم اگر او صدپر داشته باشد در اين زمان كوتاه نمی تواند به هندوستان برود، من چگونه اين مأموريّت خدا را انجام دهم؟
✅ليكن با خود گفتم من بسراغ مأموريّت خود می روم، بر عهدۀ من چيز دگری نيست. به امر حقّ به هندوستان رفتم ناگهان آن مرد را در آنجا يافتم و جانش را قبض كردم.
📚معاد شناسی، جلد اول، علامه طهرانی.
.دفتر اوّل «مثنوي» طبع ميرخاني، ص 26
@keyfonas