فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤 مثل خدیجه پیدا نخواهد شد.
خدیجه در آن هنگام که مردم مرا تکذیب کردند، مرا تصدیق نمود، و مرا با ثروت خود برای پیشرفت دین خدا یاری نمود.
خدا به من دستور داد خدیجه را به قصر زمرّدی که در بهشت دارد و هیچ رنج و زحمتی در آن نیست، بشارت دهم.
(پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم)
بحار الأنوار: ج ۴۳، ص ۱۳۱
👤 #کلیپ زیبای امالمومنین از حاج عبدالرضا #هلالی
◾ ویژهٔ وفات #حضرت_خدیجه
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
29.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 دلایل کمبودن تعداد مبتلایان به سرطان در کشورهای خاورمیانه
🔺 دکتر «اریک برگ» متخصص و پژوهشگر حوزهٔ سلامت، از نقش روزه در سلامتی و کاهش بیماریها میگوید.
🔸 تهیه شده در واحد بینالملل مؤسسه مصاف
🆔 @Masaf
هدایت شده از کانون فرهنگی مسجد جامع کهریزسنگ
شب های جمعه ده ونیم شب تا یازده و نیم شب
مناجات امیرالمومنین علی علیه السلام در مسجد کوفه🙏🌹🙏🌹
قرائت مناجات حضرت امیرالمومنین در
مسجد کوفه امشب ساعت ۲۲:۳۰ الی
۲۳:۱۵ در مسجد جامع کهریزسنگ با نوای
حاج سید مجید مجیدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#رائفی_پور
📝 «شناخت امام زمان»
⁉️دوتا امتحانی که قبل از رفتن به بهشت میگیرند؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹سخنان بسیار زیبا و کوتاه از
#حاج_آقا_مجتبی_تهرانی
هدایت شده از علیرضا پناهیان
💥 کتاب مهم « ترجمۀ الغارات » منتشر شد!
🔻حالا وقت خواندن سالهای روایت نشده از حکومت امیرالمؤمنین(ع) است.
👈🏻 کتابی که حاج قاسم توصیه کردند همه بخوانند تا نگاه درستی به وقایع امروز جامعه داشته باشند و درست تصمیم بگیرند.
◾️شاید باورش مشکل باشد اما جالب است بدانید که آن چیزی که اکثر مردم از تاریخ حکومت امیرالمؤمنین(ع) شنیدهاند، فقط مربوط به ۲سال اول از حکومت ۵ساله ایشان است و چند سال پایانی که از جهاتی مهمتر و درسآموزتر است، به درستی روایت نشده و مورد غفلت قرار گرفته. تا حدی که سردار سلیمانی در یکی از سخنرانیهای خود، همه را به مطالعه این بخش از تاریخ که در کتاب الغارات است توصیه اکید کردند.
با توجه به اهمیت فوقالعاده این کتاب، انتشارات بیان معنوی بعد از دوسال کار فشرده به لطف خدا توانست ترجمه تازهای که ویژگیهای منحصربفردی دارد و متناسب مخاطب امروزی است را آماده و به همراه مقدمهای از علیرضا پناهیان منتشر کند.
🔻هماکنون امکان سفارش تکی و تعداد بالا این کتاب فراهم است.
👈🏻 سفارش آنلاین:
📎 ketabhayekhoob.ir/?p=60470
👈🏻 سفارش تعداد بالا:
📞 09305050313
#الغارات
@Panahian_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت جالب و عجیب استاد قرائتی از زندگی شهید اصلانی یکی از دو شهیدِ اخیر حرم رضوی👆
شروع ثبت نام کلاس های آموزش امداد و کمک های اولیه ((ویژه آقایان)) همراه با اعطای مدرک معتبر از سازمان هلال احمر جهت کسب اطلاعات بیشتر و ثبت نام میتوانید با شماره 09139326760 تماس حاصل نمائید. خانه هلال شهر کهریزسنگ
〰️➗➖✖➕〰️ تضمینی و راحت ۲۰ بگیر
📚تدریس خصوصی ریاضی و فیزیک
📎مقطع تحصیلی متوسطه اول و دوم
💰ارزون و بصرفه
✔ویژه پسران و دختران
الان موقع امتحاناس و نگران درسهای عقب افتادت هستی؟!
نگرانی نداره😊
با اختصاص زمان خیلی کوتاهی درسات رو از بر شو☺
☎️ لطفا قبل از مراجعه تماس بگیرید....
💯 تخفیف ویژه برای بچه های مسجد
📌 با همکاری کانون فرهنگی مسجد جامع
هدایت شده از گروه رسانهای پارتیزان
هرگاه صدای اطفال از عقبِ صفهای نمازگزاران شنیده نشد ، باید بر نسلهای آینده ترسید.
اطفالتان را به مسجد ببرید و بگذارید در عقب صفهای نماز و در مجالس شوخی کنند ، امروز اگر شوخی کردند ، فردا کنارتان می ایستند و نماز میخوانند.
#مسجد_طراز_انقلاب_اسلامی
@partizanistudio
📌 حاجتمان جز ظهور نیست...
🔸 خوان نعمت پروردگار گسترده است و سبد سبد لطف و رحمت ، روزی بندگان... و این اعجاز آفتابِ حُسنِ حسن است که با طلوعش ماه خدا دو نیم میشود و عزتش دوچندان
🔹 سفرهدار مدینه آمده تا کرامت را معنی کند، آمده تا عطا کند و ببخشد و حاجت روا کند... مولود رمضان نزد خدا خیلی عزیز است مجتبی اگر بخواهد خدا دریغ نمیکند...
🔅 پس ای بهانه خدا برای استجابت ما، ای مولای غریب و ای کریم ابن کریم؛ با دستهای مهربانت گره از کار امت جدت باز کن، ما تشنه دیدار قائمییم و حاجتمان جز ظهور نیست لطفی به ما کن و فرجش را از خدا بخواه...
🌸 ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام مبارک باد.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔆 #پندانه
✍ سربازانی خاموش اما هوشیار
🔹عارفی در راهی میرفت. مردی او را دید و شروع به تمسخر و توهین او کرد. عارف با سکوت تبسمی کرد.
🔸به ناگاه اندکی بعد پای مرد توهینکننده لیز خورد و سرش به کنار سنگی خورد و در دم جان سپرد.
🔹عارف نزد جنازۀ او رفت و گفت:
مرا حلال کن.
🔸پرسیدند:
چه حلالیتی؟ تو که گناهی مرتکب نشدی و در برابر توهین او خندیدی؟
🔹عارف گفت:
من باید جواب توهینش را میدادم، اما خندیدم و جواب ندادم؛ لذا سربازان خدا او را جواب دادند که اگر جوابش را داده بودم، او نمرده بود.
🔰 إنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا؛
خداوند از کسانی که ایمان آوردهاند، دفاع میکند. (حج:۳۸)
🔰 و لِلَّـهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ؛
لشکریان آسمانها و زمین تنها از آن خداست. (فتح:۷)
🔸آری، خداوند برای ازبینبردن دشمنانش هرگز گلوله و اسلحه نمیکشد. بلکه از سربازان خاموشش بهره میبرد.
🔹به هنگام ظلم، مراقب سربازان خاموش خداوند متعال باشیم.
هدایت شده از گروه رسانهای پارتیزان
۲۹ فروردین روز ارتش ایران گرامی باد. باشد که نگهبانان ایران زمین به میمنت و تندرستی روزگار بگذرانند که نشان افتخار ما، بودن آنهاست....
@partizanistudio
هدایت شده از گروه رسانهای پارتیزان
😈من و شیطون همین الان یهویی/1
خیلی وقت بود که میخواستم یه مصاحبه با دوست عزیزم جناب شیطان داشته باشم.
یا فرصت نمیشد، یا لامصب اینقدر خودش رو به من نزدیک کرده بود اصلا نمیشد خودم رو از اون تشخیص بدم
دیدم ماه رمضونیه ایشون زندان تشریف بردند و پشت میله ها هستند. گفتم به رسم ادب هم که شده یه ملاقات برم خدمتشون و یه چند کلمه هم باهاش اختلاط کنم.
این مصاحبه در چند قسمت آماده انتشار است. (البته به درخواست زیاد ایشان، تصویر ایشان کاملا شطرنجی شده است)
بسم الله الرحمن الرحیم
من: سلام جناب شیطان
شیطان: نیگاه کن اومدی نسازی. پشت تلفن یه طور دیگه با من حرف زدی. من شیطون رو هم خر کردی که بیام مصاحبه کنم. ولی همین اول کاریه داری ساز ناکوک میزنیا
من: بابا من یه سلام کردم خواستم سر صحبت با شما باز بشه
شیطان: نه دیگه اولش که اسم خدا رو آوردی . بعدش هم میگی سلام. مگه نمیدونی سلام از اسمهای خداست؟!
نکنه میخوای شکنجم کنی؟
من: نه بخدا، فقط قصد دارم حالا که فرصت پیش اومده از این تریبون شما رو بیشتر معرفی کنم. به جان خودت الان یه فضایی ایجاد شده به اسم تلگرام، دست توی بینی ات میکنی همه عالم و آدم هم میبینن هم نظر میدن برات
گفتم بیام از این فرصت استفاده کنم نسبت به شما هم ادای دین داشته باشم. والا قصد جسارت نداشتم
شیطان: نیگاه کن اینقدر برا من بلبل زبونی نکن. خودم این نوع حرف زدن رو یادت یادم. نمیخواد برام لفظ قلم بیای.
خب، چیکار کنم اول خودم رو معرفی کنم یا بازم سوال داری؟!
من: سوال که خیلی دارم ازت ولی شما حق استادی گردن من داری.
ترجیح میدم شما خودتون معرفی کنید.
پایان قسمت اول
@partizanistudio
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔥دینداری مغروران این شکلیه!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 وقتی خدا دلش بخواد ببخشه، جای گناه ثواب مینویسه!
#شب_قدر
📌 ارکان هدایت درهم ریخت...🌹🌹🌹
🌪 زمین میلرزید. دریاها و امواجشان متزلزل بودند. درهای مسجد بههم میخورد. نالهٔ فرشتگان به گوش میرسید. باد سیاهی میوزید. جهان تاریک و تاریکتر میشد.
▪️ ضربان قلب دختری بلند و بلندتر میشد.
در شهری که همه دَم از یاری حجت خدا میزدند، فرقی شکافته، خون سرازیر شد...
به یکباره دنیا یتیم شد... و ارکان هدایت درهم شکست...
⏰ دیگر عقربههای ساعت، میلی به حرکت نداشتند. خورشید دلش طلوع نمیخواست... و زمین یادش از غربت او و دردهای دلش با خاری در چشم و استخوانی در گلو آمد... و برای همیشه نفسکشیدن را فراموش کرد.
🏴 سالروز ضربت خوردن حضرت علی علیه السلام تسلیت باد.
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ حتما ببینید!
کلیپی که وصف حال این شبهای ماست،
فدای غربت حسین زمانمان 😔💔
👤#کلیپ حاجمحمود #کریمی ؛ استاد #رائفی_پور
◾ ایام شهادت #امام_علی
هدایت شده از کانون فرهنگی مسجد جامع کهریزسنگ
شب های جمعه ده ونیم شب تا یازده و نیم شب
مناجات امیرالمومنین علی علیه السلام در مسجد کوفه🙏🌹🙏🌹
قرائت مناجات حضرت امیرالمومنین در
مسجد کوفه امشب ساعت ۲۲:۳۰ الی
۲۳:۱۵ در مسجد جامع کهریزسنگ با نوای
کربلایی سید موسی حسینی
▪️شیر آوردنتان دیر شده
دیگر از زندگی اش سیر شده
▪️داغ زهرا به دلش بود ولی
علی از جهل شما پیر شده
▪️حسن و زینب وعباس و حسین
اشکشان سخت سرازیر شده
▪️شب آخر همه جا نام علی ست
چه عجب کوفه نمک گیر شده
▪️کاسه ی شیر به دردش نخورد
شیر آوردنتان دیر شده
✍ مجید بوری🏴🏴🏴🏴🏴🌹🌹🌹
غیورمردی که پیکر شهید حججی را شناسایی کرد، آسمانی شد
🔻سردار مدافع حرم «حاجمهدی نیساری» در شب ۲۱ ماه رمضان آسمانی شد. سردار نیساری فردی بود که برای شناسایی پیکر «شهید حججی» به مقر داعش رفت و از «سیدحسن نصرالله» لقب پهلوان مقاومت را گرفت.
ماموریت ویژه سردار نیساری برای شناسایی پیکر مطهر شهید محسن حججی
بعد از شهادت حججی تا مدتها، پیکر مطهرش در دست داعشیها بود تا اینکه قرار شد حزبالله لبنان و داعش، تبادلی انجام دهند.
بنا شد حزبالله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند. داعش هم پیکر محسن و دو شهید حزبالله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزبالله را آزاد کند.
به من گفتند:
«میتوانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را شناسایی کنی؟»
میدانستم میروم در دل خطر و امکان دارد داعشیها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهمتر بود. قبول کردم. با یکی از بچههای سوری بهنام حاج سعید از مقر حزبالله لبنان حرکت کردیم و به طرف مقر داعش رفتیم.
در دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه ما را میپایید.
پیکری متلاشی و تکهتکه را نشانمان داد و گفت:
«این همان جسدی است که دنبالش هستید!»
میخکوب شدم. از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه، خشک شدم.
رو کردم به حاج سعید و گفتم:
«من چهجوری این بدن را شناسایی کنم؟! این بدن اربا اربا شده، این بدن قطعه قطعه شده!»
بیاختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت، اسلحهاش را مسلح کرد و کشید طرفم. داد زدم:
«پستفطرتا، مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید؟! پس کو سر این جنازه؟! کو دستهاش؟!»
حاجسعید حرفهایم را تندتند برای آن داعشی ترجمه میکرد. داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند، میگفت:
«این کار ما نبوده. کار داعش عراق بوده.»
دوباره فریاد زدم:
«کجای شریعت محمد آمده که اسیرتان را اینجور قطعه قطعه کنید؟!»
داعشی به زبان آمد و گفت:
«تقصیر خودش بود. از بس حرصمون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کردهام و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند میزد!»
هرچه میکردم پیکر قابل شناسایی نبود. به داعشی گفتیم:
«ما باید این پیکر رو برای شناسایی دقیق با خودمون ببریم.»
اجازه نداد. با صدای کلفت و خشدارش گفت:
«فقط همینجا.»
نمیدانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، پیکر محسن نبود و داعش میخواست فریبمان بدهد.
در دلم متوسل شدم به حضرت زهرا علیهاالسلام. گفتم:
«بیبی جان! خودتون کمکمون کنید، خودتون دستمون رو بگیرید. خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.»
یکباره چشمم افتاد به تکهاستخوان کوچکی از محسن. ناگهان فکری توی ذهنم آمد. خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم بههم زدن، استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم! بعد هم به حاجسعید اشاره کردم که برویم.
نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حزالله. از ته دل خدا را شکر کردم که توانستم بیخبر از آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم.
وقتی برگشتیم به مقر حزبالله، استخوان را دادم تا از آن آزمایش DNA بگیرند.
دیگر خیلی خسته بودم. هم جسمی و هم روحی. واقعا به استراحت نیاز داشتم.
فردای آن روز حرکت کردم سمت دمشق. همان روز خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزبالله، پیکر محسن را تحویل گرفتهاند.
به دمشق که رسیدم، رفتم حرم بیبی حضرت زینب علیهاالسلام. وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچهها آمد و گفت:
«پدر و همسر شهید حججی به سوریه آمدهاند. الان هم همین جا هستن، توی حرم.»
من را برد پیش پدر محسن که کنار ضریح ایستاده بود. پدر محسن میدانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم.
تا چشمش به من افتاد، جلو آمد و مرا در بغل گرفت و گفت:
«از محسن خبر آوردی.»
نمیدانستم جوابش را چه بدهم. نمیدانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر اربا اربا را تحویل دادهاند؟! بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل دادهاند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل دادهاند؟
گفتم:
«حاجآقا، پیکر محسن مقر حزبالله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش.»
گفت:
«قَسَمَت میدم به بیبی که بگو.»
التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست.
دستش را انداخت میان شبکههای ضریح حضرت زینب علیهاالسلام و گفت:
«من محسنم رو به این بیبی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تار مویش رو برام آوردی، راضیام.»
وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم و گفتم:
«حاجآقا، سر که نداره! بدنش رو هم مثل علیاکبر علیهالسلام اربا اربا کردن.»
هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت:
«بیبی، این هدیه رو قبول کن.»