رسولالله (ص): «ما مِن یَومٍ إلاّ و مَلَکٌ یُنادی فِیالمَقابِر: مَن تَغبِطونَ؟ فَیقولونَ: «أهلَ المَساجِدِ؛ یُصَلّونَ و لا نَقدِرُ و یصومُونَ و لا نَقدِرُ»
روزی بر اهل قبور نمیگذرد مگر مَلکی آنها را ندا میکند: شما چه کسی را غبطه میخورید و او را آرزو میکنید؟ میگویند: غبطه و آرزوی ما مسجدیان هستند، آنها نماز میخوانند و ما نمیتوانیم بخوانیم، آنها روزه میگیرند و ما نمیتوانیم روزه بگیریم و... (مستدرک، ج3، ص 463)
#مسجد
🍃 ذڪر نٻڪ❤️
@zekrenik
➖تعصبات قبیلهای در فاجعه کربلاء
قسمت اول
حسن المثنی
حسن المثنی فرزند امام حسن علیه السلام است و داماد امام حسین علیه السلام(1)
حسن المثنی هیچ وقت ادعاء امامت نکرد(2) و عاقبت بخیر شد لذا در منابع شیعه با وی با ترضی یاد میشود(3)
و سالها بعد در مدینه از دنیا رفت
🛑و كَانَ اَلْحَسَنُ بْنُ اَلْحَسَنِ قَدْ حَضَرَ مَعَ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اَلطَّفَّ فَلَمَّا قُتِلَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ أُسِرَ اَلْبَاقُونَ مِنْ أَهْلِهِ جَاءَهُ أَسْمَاءُ بْنُ خَارِجَةَ فَانْتَزَعَهُ مِنْ بَيْنِ اَلْأَسْرَى وَ قَالَ وَ اَللَّهِ لاَ يُوصَلُ إِلَى اِبْنِ خَوْلَةَ أَبَداً فَقَالَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ دَعُوا لِأَبِي حَسَّانَ اِبْنَ أُخْتِهِ (4)
🔰مرحوم اربلی در کشف الغُمه نقل میکند:
حسن المثنی در کربلا با امام حسین علیه السلام حاضر بود زمانی که امامحسین علیه السلام شهید شد و مابقی بنی هاشم به اسارت رفتند.
اسماء بن خارجة بن عتبة بن عصير كه به ابي حسان ملقب بود در نزد عمر بن سعد حاضر بود،
حسن مثنی را از بین اسراء بیرون کشید و گفت بخدا قسم نمیگذارم پسر خواهر مرا ببرید.
عمر سعد ملعون گفت: حسن المثنی را به ابی حّسان ببخشید( حسن مثنی را نکشید).
👈ابی حّسان رئیس قبیله فزاری بود.
و مادر حسن المثنی خَوْلَه بنت منظور بن زَبّان فَزاری بود
👈دقت کنید کار ابی حِسان و عُمر بن سعد علیهما اللعنه و العذاب از مودت نبوده است بلکه از روی تعصبات قبیلهای بود
📚:منابع
1: الارشاد ج 2 ص2۵
2: الارشاد ج۲ص۲۶
3: الارشاد ج ۲ ص ۲۵
4: کشف الغمة ج۱ ص۵۷۹
➖تعصبات قبیلهای در فاجعه کربلاء
قسمت دوم
فرزندان حضرت ام البنین علیها السلام
👈در کربلا دو بار به فرزندن حضرت ام البنین علیها السلام امان نامه دادند:
یک: امان نامه اول توسط دائی آنان
دوم: امان نامه دوم توسط شمر لعین
👇امان نامه اول👇
🛑 و ثب رجل، يقال له: «عبد اللّه بن المحل بن حرام العامري» ، فقال له: أصلح اللّه الأمير
إنّ-علي بن أبي طالب-قد كان عندنا بالكوفة، فخطب إلينا فزوجناه بنت عم لنا، يقال لها: «أمّ البنين» بنت حزام، فولدت له: عبد اللّه؛ و عثمان؛ و جعفرا؛ و العباس، فهم بنو اختنا، و هم مع أخيهم-الحسين بن عليّ-، فإن أذنت لنا أن نكتب إليهم كتابا بأمان منك فعلت متفضلا، فأجابه عبيد اللّه بن زياد إلى ذلك، فكتب عبد اللّه بن المحل، و دفع الكتاب إلى غلام له، يقال: «عرفان» .
فلما ورد الكتاب إلى إخوة الحسين، و نظروا فيه، قالوا للغلام: اقرأ على خالنا السلام، و قل له: لا حاجة لنا في أمانك، فإن أمان اللّه خير لنا من أمان «ابن مرجانة» ، فرجع الغلام إلى الكوفة، فأخبره بذلك، فعلم عبد اللّه بن المحل أنّ القوم مقتولون(1)
🔰عبدالله بن محل به عبیدالله ملعون گفت:
علی بن ابی طالب علیهما السلام در کوفه بود و از ما دختر برادرم را خواستگاری کردحضرت ام البنین علیها السلام.
و فرزندان وی عبدالله، عثمان، جعفر و عباس هستند که در کربلا با حسین بن علی علیهما السلام هستند اگر به من اجازه بدهید برای آنان امان نامه بنویسم و بر من تفضل کنی.
عبیدالله ملعون به وی اجازه داد تا برای فرزندان حضرت ام البنین علیها السلام امان نامه بنویسد.
عبدالله بن المحل امان نامه را به غلام خویش داد که اسمش عرفان بود
زمانی که امان نامه به دست فرزندن امالبنین رسید و به امان نامه نگاه کردند به غلام گفتند:
به دائی ما سلام برسان و بگو: ما نیازی به امان نامه پسر مرجانه نداریم.
غلام به کوفه برگشت و خبر را به عبدالله بن المحل داد
👇امان نامه دوم👇
🛑وجاءَ شِمرٌ حتّى وقفَ على أصحاب الحسينِ فقالَ : أينَ بَنُو أُختِنا؟ فخرجَ إِليه العبّاسُ وجَعْفَرٌ وعثمانُ بنوعليِّ بنِ أبي طالب عليه وعليهم السّلامُ فقالوا : ماتريدً؟ فقلَ : أنتم يابني أُختي امِنونَ ؛ فقالتْ له الفِتْيةُ : لَعَنَكَ اللهّ ولَعَنَ أمانَكَ ، أتؤمِنُنَا وابنُ رسولِ اللّهِ لا أمانَ له؟!(2)
🔰شمر آمد و فرياد زد فرزندان خواهران ما كجا هستند؟
در اين هنگام عباس و جعفر و عثمان فرزندان علي عليه السّلام بيرون شدند گفتند: چه ميگوئى گفت: آمدهام و براى شما امان آوردهام، گفتند: خداوند تو را و امانت را لعنت كند، ما در امان هستيم ولى فرزند پيغمبر در امان نيست.
نَسَب حضرت ام البنین علیها السلام:
بنت حزام بن خالد بن ربیعه بن وحید بن کعب بن کلاب.
نسب شمر لعین:
شمر بن ذیالجوشن بن اعور بن ضِباب بن کلاب
📚: منابع
1:مقتل خوارزمی ج1 ص 349
2: الإرشاد ج2 ص89
➖مسلمان شدن راهب مسیحی...
🛑النَّطَنْزِيُّ فِي اَلْخَصَائِصِ : لَمَّا جَاءُوا بِرَأْسِ اَلْحُسَيْنِ وَ نَزَلُوا مَنْزِلاً يُقَالُ لَهُ قِنَّسْرِينُ اِطَّلَعَ رَاهِبٌ مِنْ صَوْمَعَتِهِ إِلَى اَلرَّأْسِ فَرَأَى نُوراً سَاطِعاً يَخْرُجُ مِنْ فِيهِ وَ يَصْعَدُ إِلَى اَلسَّمَاءِ فَأَتَاهُمْ بِعَشَرَةِ آلاَفِ دِرْهَمٍ وَ أَخَذَ اَلرَّأْسَ وَ أَدْخَلَهُ صَوْمَعَتَهُ فَسَمِعَ صَوْتاً وَ لَمْ يَرَ شَخْصاً قَالَ طُوبَى لَكَ وَ طُوبَى لِمَنْ عَرَفَ حُرْمَتَهُ فَرَفَعَ اَلرَّاهِبُ رَأْسَهُ وَ قَالَ يَا رَبِّ بِحَقِّ عِيسَى تَأْمُرُ هَذَا اَلرَّأْسَ بِالتَّكَلُّمِ مَعِي فَتَكَلَّمَ اَلرَّأْسُ وَ قَالَ يَا رَاهِبُ أَيَّ شَيْءٍ تُرِيدُ قَالَ مَنْ أَنْتَ قَالَ أَنَا اِبْنُ مُحَمَّدٍ اَلْمُصْطَفَى وَ أَنَا اِبْنُ عَلِيٍّ اَلْمُرْتَضَى وَ أَنَا اِبْنُ فَاطِمَةَ اَلزَّهْرَاءِ وَ أَنَا اَلْمَقْتُولُ بِكَرْبَلاَءَ أَنَا اَلْمَظْلُومُ أَنَا اَلْعَطْشَانُ فَسَكَتَ فَوَضَعَ اَلرَّاهِبُ وَجْهَهُ عَلَى وَجْهِهِ فَقَالَ لاَ أَرْفَعُ وَجْهِي عَنْ وَجْهِكَ حَتَّى تَقُولَ أَنَا شَفِيعُكَ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ فَتَكَلَّمَ اَلرَّأْسُ فَقَالَ اِرْجِعْ إِلَى دِينِ جَدِّي مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ اَلرَّاهِبُ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اَللَّهِ فَقَبِلَ لَهُ اَلشَّفَاعَةَ فَلَمَّا أَصْبَحُوا أَخَذُوا مِنْهُ اَلرَّأْسَ وَ اَلدَّرَاهِمَ فَلَمَّا بَلَغُوا اَلْوَادِيَ نَظَرُوا اَلدَّرَاهِمَ قَدْ صَارَتْ حِجَارَةً .
🔰 هنگامى كه سر امام حسين(علیه السلام) را وارد قنسرين كردند و راهبى از صومعه خود متوجه سر مقدس آن حضرت شد ديد نورى از دهان مبارك امام حسين خارج ميشد و بطرف آسمان صعود مي كرد.
آن راهب مبلغ ده هزار درهم آورد و سر حسين شهيد را از آنان گرفت و داخل صومعه خويش نمود. راهب صدائى شنيد، ولى صاحب آن صدا را نديد آن گوينده براهب مي گفت: خوشا بحال تو! و خوشا بحال آن كسى كه از حرمت اين حسين آگاه شد.
راهب سر خود را بلند كرد و گفت: پروردگارا! تو را به حق عيسى قسم مي دهم كه اين سر را مأمور كنى با من تكلم نمايد. آن سر تكلم كرد و گفت: اى راهب! چه منظورى دارى؟ راهب گفت: تو كيستى؟ فرمود:
انا بن محمّد المصطفى، و انا بن على المرتضى. و انا بن فاطمة الزهراء، انا المقتول بكربلاء، انا المظلوم، انا العطشان!
بعدا آن سر مقدس ساكت شد. راهب صورت به صورت امام حسين (علیه السلام) نهاد و گفت: صورتم را از صورت تو بر نخواهم داشت تا اينكه بگوئى: من روز قيامت شفيع تو خواهم بود. آن سر مقدس به سخن آمد و فرمود: به دين جدم محمّد مصطفى (صلی الله علیه و آله) باز گرد
📚: المناقب ج۴ص۶۰
♻️کانال: علم الحدیث
@mirasehadisi