فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام مولای مهربانم
می شود روزی بگویند
صدای پای اربابم می آید
حدیث قصه نابم می آید
جهان را نو کنید از سمت مغرب
عزیز قلب بی تابم می آید
من تشنه یک لحظه تماشای تو هستم
🔴گیف مذهبی
https://eitaa.com/kgifemazhabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸صبح دوشنبه تون
💓سـرشـار از
🌸لطف بی کران خــدا
💓الهـی گـل لبخنـد
🌸رو لباتون همیشگی باشه
💓الهی عطر گـلها
🌸دل آرای زندگیتون
💓وشـادی نقل لحظه هاتون باشه
🔴گیف مذهبی
https://eitaa.com/kgifemazhabi
12.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢غزلی زیبا از حضرت مولانا
🌸نوروز بمانید که ایّام شمایید
💓آغاز شمایید و سرانجام شمایید
🌸آن صبح نخستین بهاری که ز شادی
💓می آورد از چلچله پیغام شمایید
🌸آن دشت طراوت زده آن جنگل هشیار
💓آن گنبد گردننده ی آرام شمایید
🌸خورشید گر از بام فلک عشق فشاند
💓خورشید شما عشق شما بام شمایید
🌸نوروز کهنسال کجا غیر شما بود
💓اسطوره ی جمشید و جم و جام شمایید
🌸عشق از نفس گرم شما تازه کند جان
💓افسانه ی بهرام و گل اندام شمایید
🌸هم آینه ی مهر و هم آتشکده ی عشق
💓هم صاعقه ی خشم بهنگام شمایید
🌸امروز اگر می چمد ابلیس غمی نیست
💓در فنّ کمین حوصله ی دام شمایید
🌸گیرم که سحر رفته و شب دور و دراز است
💓در کوچه ی خاموش زمان، گام شمایید
🌸ایّام ز دیدار شمایند مبارک
💓نوروز بمانید که ایّام شمایید
🌸سال نو پیشاپیش مبارک باد🌸
🔴گیف مذهبی
https://eitaa.com/kgifemazhabi
7.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸پیشکش
🌷اول صبـح ام
🌸یک سـلام نـاب
🌷بـا طعم مـهربـانی
🌸از بـاغ عشق اَزلی است
🌷هـر لحظـه زنـدگی تـان
🌸مـزیـن بـه لبخـنـد خــدا
🌸ســلام صبح دوشنبه تون بخیر
🔴گیف مذهبی
https://eitaa.com/kgifemazhabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖مهربانی
🌸به همین آسانی ست
💖که دلی را بخری
🌸و بفروشی مهری
💖شادمانی را حراج کنی
🌸مهربانی را ارزانی عالم بکنی
💖و بپیچی همه را لای حریر احساس
🌸و گره عشق به آنها بزنی
💖این دست گل زیبا
🌸تقدیم به دوستان مهربونم
🔴گیف مذهبی
https://eitaa.com/kgifemazhabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕✨آخرین دوشنبه اسفند ماه
🌸✨و سال ١۴٠۲ شما شاد و بینظیر
🌸✨روزی پراز موفقیت و شادی
💕✨لبخنـد هایی از ته دل
🌸✨مهربونی عشـق آرامش
🌸✨دلی پر مهـر سلامتی و
💕✨سرشـار از خیر و برکت
🌸✨برایتـان آرزومندم
💕✨روزتون زیبـا و در پنـاه خدا
🔴گیف مذهبی
https://eitaa.com/kgifemazhabi
6.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🤍آرزو میڪنم
❤️🩹دراین ظهر زیبای اسفند
🤍نسیم مهر
❤️🩹زلف خاطرتان رابیاراید
🤍تپش عشق حیات را
❤️🩹دروجودتان
🤍ڪَل افشانی ڪند
❤️🩹وشورزندڪَی
🤍درجانتان متلاطم ڪَردد
❤️🩹ظهرتون بخیر
🤍پیشاپیش عیدتون مبارکــــــــ
🔴گیف مذهبی
https://eitaa.com/kgifemazhabi
💢یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربان هیچ کس نبود دیگر زمستان سرد داشت تمام می شد شاخه های درختان سر از برف ها بیرون آورده و منتظر شکوفه های رنگارنگشان بودند اهل شهر چشم به راه عمو نوروز بودند تا با کوله بار سبزه و گل خود بهار را به خانه ها بیاورد
در این شهر پیرزنی زندگی می کرد که از سال ها پیش یک آرزو داشت او میخواست عمو نوروز را ببیند او با خودش قرار گذاشته بود امسال هر طور شده عمو نوروز را ملاقات کند
پیرزن خانه تکانی را شروع کرد گرد و غبار دیوارها را گرفت فرش ها را تکاند حیاط را آب و جارو کرد روی تخت چوبی قالیچه ای پهن کرد با چند تا متکا پشتی درست کرد سفره هفت سین را با سلیقه چید قرآن آیینه شمعدان یک ظرف میوه و یک ظرف شیرینی سر سفره گذاشت سماور را آتش و چای خوشبویی دم کرد
سپس قشنگ ترین لباسش را پوشید روسری نویی به سر کرد آمد کنار حوض حیاط دست و رویش را شست و یک ماهی قرمز خوشگل انداخت در تنگ سنبل زیبایی که برای عمو نوروز در گلدان کاشته بود را آب داد
سپس تنگ ماهی و گلدان سنبل را سر سفره برد، کنار سفره هفت سین نشست و به خانه تمیز، مرتب و حیاط با طراوت نگاهی انداخت دیگر همه چیز برای استقبال از عمو نوروز حاضر بود
پیرزن بعد از این همه انتظار برای دیدن عمو نوروز دیگر طاقت این چند ساعت باقی مانده را نداشت آخر از صبح حسابی کار کرده و خسته شده بود با خودش گفت نه نباید بخوابم. باید بیدار بمانم تا وقتی عمو نوروز آمد به او خوشامد بگویم با او حرف بزنم و بگویم یک سال منتظرش بودم
در همین فکرها بود که پلک هایش سنگین شدند پیرزن قصه ما به خواب عمیقی فرو رفت. عمو نوروز بعد از گذشتن از ۶ کوه و ۵ جنگل وارد اولین خانه شهر شد و دید پیرزن تنها پای سفره هفت سین خوابش برده، دلش نیامد او را بیدار کند
برای خودش یک استکان چای ریخت و کمی آجیل و شیرینی خورد از کوله بار خود شاخه گلی زیبا درآورد و کنار سبزه هفت سین گذاشت سپس پاورچین پاورچین از خانه پیرزن بیرون آمد
آآفتاب بهاری آرام آرام بالا آمد و رفت روی صورت پیرزن تابید ناگهان پیرزن از خواب پرید و چشمش به گل خوشبوی کنار سبزه افتاد. آهی کشید و با خود گفت افسوس که امسال هم عمو نوروز را ندیدم باید دوباره یک سال دیگر صبر کنم
📕داستانهای کوتاه
🔴گیف مذهبی
https://eitaa.com/kgifemazhabi