فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚سادات و سیدهای بزرگوار
🤍عیدی ما فراموش نشه
💚عیدیمونم فقط دعای
🤍خیر شما بزرگواران هست
💚عیدتون مبارک
🔴گیف مذهبی
https://t.me/gifemazhabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💗سه شنبه تون عالی
🌸امروزتون شاد و زیبا
💗لحظه هاتون سرشار
🌸آرامش و دلخوشی
💗امیدوارم امروز خدا
🌸سرنوشتی دوستداشتنی
💗زندگی پراز عشـق
🌸روزی فراوان لبی خندان
💗و دلی مهربون براتون رقم بزنه
🔴گیف مذهبی
https://t.me/gifemazhabi
7.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹خدایا..
♥️دوستانی دارم
🌹مرامشان چون دریا پربار
♥️وجودشان چون کوه استوار
🌹قلبشان چون گل زیبا
♥️بودنشان چون باران دوستداشتنی
🌹پناهشان باش
♥️دعاهایشان رامستجاب گردان
🌹و به آرزوهای زیبایشان برسان
🔴گیف مذهبی
https://t.me/gifemazhabi
5.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🤍💫سه شنبه تون عالی
🌸💫امروزتون
⚪️💫پر از عشق و محبت
🌸💫پر از موفقيت وسرافرازی
🤍💫پر از صلح وسازش
🌸💫پر از دوستی ومهربانی
⚪️💫پراز دلخوشى
🌸💫و پراز خبرهای خوب
🤍💫روزتون بی نظیر
🌸💫دلتون گرم به عشق به خــــدا
🌸💫عید غدیر خم مبارک باد
🔴گیف مذهبی
https://eitaa.com/kgifemazhabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤍ظهرتان پر از معجزه گلهای مهربان
♥️ظهرتان عالـی
🤍یڪ ظهر خوش تابان
♥️یڪ شاخه ڪَل شادی
🤍یڪ خوشه دل روشن
♥️یڪ لبخند شاد شیرین
🤍همه نصیب امروز و هر روزتان
♥️ظهرتون سرشار از آرامش
🤍عیدتون مبارک
🔴گیف مذهبی
https://t.me/gifemazhabi
💢داستانک
💢چرا روبرویت را روشن نمیکنی
یکی از اهالی مکه میگوید از پدربزرگم داستان پرمعنایی به یاد دارم که در زندگیام از آن بهرهها بردهام و معنایش را عملی کردهام
خلاصهی داستان او چنین است
حدود صد سال پیش مردی ثروتمند در مکه زندگی میکرد او خدمتکاری داشت که همهی کارهایش را انجام میداد یک روز وقتی اذان صبح داده شد او نیز بیدار شد و صاحب خود را بیدار کرد و برایش آب وضو آورد و فانوس را روشن کرد و در حالی که روبروی وی حرکت میکرد به مسجد رفتند
آن زمان هنوز در مکه برق نبود و کوچهها خاکی بودند و تاریک و پرسنگلاخ وقتی آن ثروتمند به تلاش غلامش برای خدمت به او فکر کرد به وی گفت ببین سعید من در وصیتنامهای که برای ورثهام نوشتهام این را قید کردهام که تو به خاطر اخلاص در خدمتگزاری من در این ده سال آزاد خواهی بود
غلام که این را شنید چیزی نگفت نماز صبح فردا سعید مانند همیشه بیدار شد و فانوس را روشن کرد، اما این بار پشت سر آقایش حرکت کرد!مرد ثروتمند که تعجب کرده بود گفت سعید مشکلی پیش آمده چرا روبرویم حرکت نمیکنی تا راه را برایم روشن کنی
خدمتکار گفت سرورم شما وقتی به من وعده دادی بعد از وفاتتان آزادم کنی نورت را پشت سر خود قرار دادی چرا کاری میکنی که من برای آزادیام منتظر مرگ شما بمانم به جای آنکه آرزو کنم عمرتان در طاعت خداوند طولانی باشد
نمیدانی که اگر مرا آزاد کنی با وجود آنکه دیگر بردهات نیستم همچنان خدمت شما را خواهم کرد آن مرد که درسِ خدمتکارش را فرا گرفته بود گفت سعید تو از همین لحظه آزاد هستی و خدمتکارش هم گفت و من از این لحظه خادم فرمانبر شما هستم
🔴گیف مذهبی
https://t.me/gifemazhabi