6.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴این سخنرانی را مقایسه کنید با سخنان افراد ضعیفی چون زیباکلام،محسن رنانی و تاج زاده....
که هنوز آمریکا را می پرستند!
@khabaretaze
2.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 #باغوحش_انسانی در اروپا و آمریکا!
🔹آیا میدانستید تا همین ۶۰ سال قبل در بسیاری از شهرها مانند لندن، نیویورک، اسلو، هامبورگ و بروکسل باغ وحش انسانی وجود داشت و مردم سفیدپوست اروپایی و آمریکایی برای تفریح و سرگرمی به تماشای #بردههای_سیاهپوست_آفریقایی که همچون حیوانات درون قفس نگهداری میشدند میرفتند؟
#حقوق_بشر
#غرب_بدون_روتوش
@khabaretaze
🔴پس از سالها زندگی در غرب، علاوه بر معایب فرهنگ آن، مزیتهایی هم دیدهام، از جمله شروع زندگی با وسایل دستدوم در صورت نداشتن تمکن مالی. اما نمیدانم چرا برخی از هموطنان از فرهنگ غرب یکراست سراغ لجنهای آن میروند! مزایای فرهنگ غرب را ول کردهاید و فقط سگبازیاش را دیدهاید؟
SAEID.VGH
@khabaretaze
14.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥آقای خامنه ای را چقدر می شناسید؟
حتما این فیلم کوتاه را ببیند و به دیگران هم سفارش کنید ببینند.
@khabaretaze
خبری که هم اکنون در محافل خبری دست به دست میشود
وزیر بهداشت طی 4 ماه اخیر، بسیار پرتلاش و با قدرت مدیریت کرده است.
اگر این شایعات درست باشد باید پرسید که 👇
آیا آقای روحانی به خاطر مقاومت آقای نمکی در مقابل تصميمات خودسرانه رئیس دولت، مجبورش به استعفا کرده است؟!
یا به خاطر تغییر سخنگوی ستاد مبارزه با کرونا است؟!
یا بخاطر پرکاری و هماهنگی بسیار خوب وزیر محترم با سازمان ها و نهادهای حکومتی؟!
اساسا سوال این است که چرا باید استعفا دهد؟!
@khabaretaze
8.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 استانداردهای دوگانه سلبریتی های ایران
🔶 چرایی سکوت هنرمندان در اعتراضات گسترده علیه نژاد پرستی؟!
✅ هنرمند واقعی آنست که شخصیت خود را در هنرش کوفته و آمیخته باشد، پس هنرمند در واهله اول باید انسان باشد...!
@khabaretaze
🔴 #شایعه، استعفای نمکی
وزیر بهداشت:
موضوع استعفای بنده صحت ندارد و من استعفایی تقدیم هیأت دولت نکردهام.
🔺طی روزهای گذشته بیشتر وقت بنده صرف رسیدگی به مشکلات استانی بوده است و بیشترین وقت خود را صرف برنامهریزی برای کاهش موارد ابتلا و پیشگیری از شیوع مجدد کرونا در این استانها کردهام.
رسیدگی به مشکلات استانی دلیل کاهش حضور بنده در جلسات هیأت دولت بوده است.
@khabaretaze
🔺واکنش واعظی به شایعه استعفای وزیر بهداشت؛ نبرد همه جانبه با کرونا ادامه دارد
رئیس دفتر رئیس جمهور:
🔹در شرایطی که کشور نیاز به همدلی دارد حاشیه سازی خلاف مصالح ملی است. دکتر نمکی نه استعفا داده، نه قهر کرده و نه اختلافی با هیچ یک از اعضای دولت دارد.
🔹نبرد همه جانبه با کرونا ادامه دارد و ایشان از ارکان این نبرد است؛ رابطه وی با رئیس جمهور هم همواره گرم و صمیمانه بوده است.
@khabaretaze
📌خاطره ناب از *حاج قاسم*... از زبان خلبان اسداللهی✈️
1 قسمت اول
🔶خرداد سال ۹۲ قرار بود با هفت تُن بار ممنوعه به سمت دمشق پرواز کنیم. علاوه بر بار، تقریباً ۲۰۰ مسافر هم داشتیم که حاج قاسم یکیشان بود. حاجی مرا از نزدیک و به اسم میشناخت. طبق معمول وارد هواپیما که شد اول سراغ گرفت خلبان پرواز کیه؟ گفتند اسداللهی. صدای حاج قاسم را که گفت "امیر" شنیدم و پشت بندش دَرِ کابین خلبان باز شد و خودش در چارچوب در جاگرفت. مثل همه پروازهای قبلی آمد داخل کابین و کنارم نشست. زمان پرواز تا دمشق تقریباً دو ساعت و نیم بود. این زمان هر چند کوتاه بود ولی برای من فرصت مغتنمی بود که همراه و هم صحبتش باشم. تقریباً ۷۰ ، ۸۰ مایل مانده به خاک عراق قبل از اینکه وارد آسمان عراق شویم باید از برج مراقبت فرودگاه بغداد اجازه عبور میگرفتیم. اگر اجازه میداد اوج می گرفتیم. و بعد از گذشتن از آسمان عراق بدون مشکل وارد سوریه می شدیم. گاهی هم که اجازه نمی دادند ناگزیر باید در فرودگاه بغداد فرود میآمدیم و بار هواپیما چک می شد و دوباره بلند میشدیم. اگر هم بارمان مثل همین دفعه ممنوع بود اجازه عبور نمی گرفتیم از همان مسیربه تهران بر می گشتیم. آن روز طبق روال اجازه عبور خواستم، برج مراقبت به ما مجوز داد و گفت به ارتفاع ۳۵ هزار پا اوج گیری کنم. با توجه به بار همراهمان نفس راحتی کشیدم و اوج گرفتم. نزدیک بغداد که رسیدیم، برج مراقبت دوباره پیام داد. عجیب بود! از من میخواست هواپیما را در فرودگاه بغداد بنشانم. با توجه به اینکه قبلا اجازه عبور داده بودند شرایط به نظرم غیر عادی آمد. مخصوصاً اینکه کنترل فرودگاه دست نیروهای آمریکایی بود. گفتم:" با توجه به حجم بارم امکان فرود ندارم. هنگام فرود چرخهای هواپیما تحمل این بار را ندارد. مسیرم را به سمت تهران تغییر می دهم." به نظرم دلیل کاملاً منطقی و البته قانونی بود اما در کمال تعجب مسئول مراقبت برج خیلی خونسرد پاسخ داد: نه اجازه بازگشت ندارید در غیر اینصورت هواپیما را می زنیم!
🔶من جدای از هفت تُن بار، حجم بنزین هواپیما را که تا دمشق در نظر گرفته شده بود محاسبه کرده بودم تا به دمشق برسیم بنزین می سوخت و بار هواپیما سبک تر می شد. تقریباً یک ربع با برج مراقبت کلنجار رفتم، اما فایده نداشت. بی توجه به شرایط من فقط حرف خودش را می زد. آخرش گفت: آنقدر در آسمان بغداد دور بزن تا حجم باک بنزین هواپیما سبک شود. حاج قاسم آرام کنار من نشسته بود و شاهد این دعوای لفظی بود. گفتم: حاج آقا الان من میتونم دو تا کار بکنم، یا بی توجه به اینها برگردم که با توجه به تهدید شان ممکنه ما رو بزنن، یا اینکه به خواسته شان عمل کنم. حاج قاسم گفت: کار دیگه ای نمیتونی بکنی؟ گفتم: نه. گفت: پس بشین! آقای رحیمی مهندس پروازمان بین مسافرها بود، صدایش کردم. داخل کابین گفتم؛ لباس هات رو در بیار. به حاج قاسم هم گفتم: حاج آقا لطفاً شما هم لباس هاتون رو در بیارید. حاج قاسم بی چون و چرا کاری که خواستم انجام داد. او لباس های مهندس فنی را پوشید و رحیمی لباس های حاج قاسم را. یک کلاه و یک عینک هم به حاجی دادم.
از زمین تا آسمان تغییر کرد. و حالا به هر کسی شبیه بود الا حاج قاسم. رحیمی را فرستادم بین مسافرها بنشیند و بعد هم به مسافرها اعلام کردم: برای مدت کوتاهی جهت برخی هماهنگی های محلی در فرودگاه بغداد توقف خواهیم کرد. روی باند فرودگاه بغداد به زمین نشستیم. ما را بردند به سمت "جت وی" که خرطومی را به هواپیما می چسبانند. نیم ساعت منتظر بودیم، ولی خبری نشد. اصلاً سراغ ما نیامدند. هر چه هم تماس می گرفتم می گفتند صبر کنید...
بالاخره خودشان خرطومی را جدا کردند و گفتند استارت بزن و برو عقب و موتورها را روشن کن و دنبال ماشین مخصوص حرکت کن. هرکاری گفتند انجام دادم. کم کم از محوطه عادی فرودگاه خارج شدیم، ما را بردند انتهای باند فرودگاه جایی که تا به حال نرفته بودم و از نزدیک ندیده بودم. موتورها را که خاموش کردم، پله را چسباندند. کمی که شرایط را بالا و پایین کردم به این نتیجه رسیدم که در پِیِ حاج قاسم آمده اند. به حاجی هم گفتم، رفتارش خیلی عادی و طبیعی بود. نگاهم کرد و گفت: تا ببینیم چه میشه. به امیر حسین وزیری که کمک خلبان پرواز بود گفتم: امیرحسین! حاجی مهندس پرواز و سر جاش نشسته! تو هم کمک خلبانی و منم خلبان پرواز. من که رفتم، دَرِ کابین رو از پشت قفل کن. بعد هم با تاکید بیشتر بهش گفتم: این "در" تحت هیچ شرایطی باز نمی شه، مگه اینکه خودم با تو تماس بگیرم.
🔶از کابین بیرون آمدم. نگاهم روی باند چرخید. سه دستگاه ماشین شورلت ون، به سمت ما می آمدند. دو تایشان، آرم سازمان اف بی آی آمریکا را داشتند و یکی شان آرم استخبارات عراق را. شانزده، هفده آمریکایی و عراقی از ماشین ها پیاده شدند و پله ها رابالا آمدند و توی پاگرد ایستادند. برایشان آب میوه ریختم و سر حرف را باز کردم.
@khabaretaze
2⃣ قسمت دوم خاطره خلبان از سردار سلیمانی:
به زبان انگلیسی کلی تملقشان را گفتم و شوخی کردم و خنداندمشان تا فقط حواسشان را از سمت کابین پرت کنم.
سه چهار نفرشان که دوربین های بزرگ فیلمبرداری داشتند وارد هواپیما شدند. توی هر راهرو هواپیما دو تا دوربین مستقر کردند. بعد هم یکی یکی لنز دوربین را روی صورت مسافر ها زوم می کردند.رفتارشان عادی نبود. به نظرم داشتند چهره ی مسافران پرواز را اسکن می کردند و با چهرهای که از حاج قاسم داشتند تطبیق می دادند. این کارها یک ربع، بیست دقیقه ای طول کشید و خواست خدا بود که فکرشان به کابین خلبان نرسید. آمریکایی ها دست از پا درازتر رفتند و عراقیها ماندند. تا اینکه گفتند: زود در "کارگو" را باز کن تا بار رو چک کنیم. نفسم بند آمد. خیالم از حاج قاسم تا حدودی راحت شده بود، اما با این بار ممنوعه چه کار باید می کردم؟! این را که دیگر نمی شد قایم یا استتارکرد. مانده بودم چطور رحیمی را بفرستم کارگو را باز کند؟ این جزو وظایف مهندس فنی پرواز بود، اما رحیمی که لباس شخصی تنش بود هم مثل بید می لرزید، منم بلد نبودم. دیدم چارهای برایم نمانده، خودم همراهشان رفتم. از پله ها بالا رفتم و از روی دستورالعملی که روی در کارگو نوشته بود در را با زحمت و دلهره باز کردم. یکی شان با من آمد یک جعبه را نشان داد و گفت: این جعبه رو باز کن... سعی کردم اصلا نگاش نکنم. قلبم خیلی واضح توی شقیقه هایم می زد. حس میکردم رنگ به رویم نمانده. دست بردم به سمت جیب شلوارم، کیف پولم را بیرون کشیدم و درش را باز کردم و دلارهای داخلش را مقابل چشمش گرفتم. لبخند محوی روی لبش آمد و چشمکی حواله ام کرد. نمیدانم چند تا اسکناس بود همه را کف دستش گذاشتم، او هم چند عکس گرفت و گفت بریم...
🔶روی باند فرودگاه دمشق که نشستیم، هوا گرگ و میش بود. حاجی رو به من گفت: امیر پیاده شو. پیاده شدم و همراهش سوار ماشینی که دنبالش آمده بود شدیم. رفتیم مقرشان توی فرودگاه. وقت نماز بود. نمازمان را که خواندیم گفت: کاری که بامن کردی کی یادت داده؟ گفتم: حاج آقا من ۶۰ ماه توی جنگ بوده ام این جورکارها رو خودم از برم...
قد من کمی از حاجی بلندتر بود، گفت: سرت رو بیار پایین. پیشانی ام را بوسید و گفت: اگرمن رئیس جمهور بودم مدل افتخار گردنت می انداختم. گفتم: حاج آقا اگه با اون لباس میگرفتنتون قبل از اینکه بیان سراغ شما، اول حساب من رو میرسیدند، اما من آرزو کردم پیشمرگ شما باشم...
تبسم مهربانی کرد و اشک از گوشه ی گونه هاش پایین افتاد.
♦️راوی کاپیتان امیر اسداللهی خلبان هواپیمای ایرباس شرکت هواپیمایی ماهان.
@khabaretaze
@khabaretaze