#حڪـایــت
🔴 شخصے از روے غرور بہ نابینائے گفت:
مشهور است کہ خداوند هر نعمتے را کہ از روے حکمت از بنده اے مےگیرد، در عوض نعمت دیگر مےدهد چنانکه شاعر گوید:
چو ایزد زحکمت ببندد درے
ز رحمت گشاید در دیگرے
حال بگو بدانم خدا بہ جاے نابینائے چہ نعمتے بہ تو داده است.
🔵 نابینا فوراً گفت: چہ نعمتے بالاتر از اینکہ روی تو را نبینم!
و بہ این ترتیب، پاسخ آن عیبجوی مغرور را داد و او را سرافکنده ساخت.
📔 داستانها و پندها، جلد ۵
به ما بپیوندید⇩⇩⇩
http://eitaa.com/joinchat/1273167872C3b5cc0b4b0
🌹شیخ جعفر مجتهدی(ره):
تا آنجا که در توان دارید در گره گشایی
از مشکلات غمدیدگان سعی کنید،
تا خداوند هم در موقع اضطرار از شما دستگیری نماید.
http://eitaa.com/joinchat/1273167872C3b5cc0b4b0
#امـید را از آن نـجاری آمـوختـم،
🔥ڪہ مـغازه اش آتـش گـرفـت ولی
او با همان چوبهای سوخته، زغـال
فـروشـی بـاز ڪرد....
❤️الهی به امید تو زنده ام
http://eitaa.com/joinchat/1273167872C3b5cc0b4b0
»
❤️ امام علۍ عليه السلام :
خوشا به حال آن كس كه عيب
خـودش، او را از پـرداختــن به
عيــبهاى مـــردم باز دارد.
📚 ميزانالحكمه ج ۸ ص۳۲۰
⇩⇩⇩
http://eitaa.com/joinchat/1273167872C3b5cc0b4b0
#حڪـایــت
🔰سوار نشدن آیت الله کوهستانی(ره) بر اسب
💠 روزی شخصی خدمت آیت الله کوهستانی(ره) رسید تا او را برای اقامه نماز میت به روستای مجاور کوهستان ببرد.
🐴 او با خود اسبی داشت که آن را برای «آقاجان» آورده بود تا سوارش شود.
🔷 قبل از رفتن آقاجان از وی پرسید:
«اسب مال کیست؟»
🔶 او گفت: «مال فلانی است.»
🔷 زنده است یا مرده؟
🔶 فوت کرده است.
🔷 بچه صغیر هم دارد؟
🔶 یک بچه صغیر دارد.
💠 وقتی آقاجان متوجه شد صغیر هم در آن اسب سهم دارد، فرمود:
🔷 «من نمیتوانم سوار این اسب شوم»
💠 و با پای پیاده به طرف آن روستا حرکت کرد.
🚫 ایشان همیشه توصیه می کردند که از مال صغیر پرهیز کنید.
به ما بپیوندید⇩⇩⇩
@YekJoreMarefat
#داستـــانزیبــــاوآمـــوزنده
🔶 اسباب و اثاثیه برای منزل خریده بودم که برای حملش باید کارگر میگرفتم.
🔷 با دو تا کارگر صحبت کردم، اولش گفتن ۴۰ هزار تومن هزینه اش میشه ولی با ۳۰ هزار تومن به توافق رسیدیم.
🔶 در هوای گرم خردادماه وسائل را بردیم طبقه بالا و داخل خانه گذاشتیم.
🔷 وقتی آمدیم پایین سه اسکناس ۱۰ هزار تومنی دادم به یک کدامشان، ۱۰ هزار تومن را برای خودش برداشت و بقیه را به رفیقش داد.
🔶 نزدیکش رفتم و پرسیدم مگر با هم شریک نیستید؟ گفت چرا ولی رفیقم عیالواره و خرجش از من بیشتره.
🔷 من هم برای این طبع بلندش دست کردم جیبم و ۱۰ هزار تومن دیگه هم بهش دادم.
🔶 تشکر کرد و دوباره 5 هزار تومن به رفیقش داد و رفتند. متحیرانه با خودم فکر میکردم که هیچ وقت نتوانستم این قدر بزرگوار باشم، نه من و نه خیلی از اطرافیانم که ادعای تحصیلات و فرهنگ داشتیم.
به ما بپیوندید⇩⇩⇩
http://eitaa.com/joinchat/1273167872C3b5cc0b4b0