eitaa logo
「خـــاكِ‌مِــعـــ‌راج」
1.4هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
21 فایل
. به‌نـام‌ خـالـقِ‌ عشق🤍𓏲ּ ֶָ - بـه امـید روزی کـه پـایـان‌ یـابـد ایـن‌ فـراق‌...! • پُشـت‌جـبهـہ @animatooor کـــپی ؟! مـشکـلـی نـیــسـت لطفا محتوایی که دارای لوگوی خودِ کانال هستن فوروارد بشن ‹: ناشناسمونہ ↓((: https://daigo.ir/secret/55698875
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼🌱🌼🌱🌼🌱🌼 🌱🌼🌱🌼🌱🌼 🌼🌱🌼🌱🌼 🌱🌼🌱🌼 🌼🌱🌼 🌱🌼 🌼 🌙 💖به روایت حانیه💖 صداای زنگ در نشانگر اومدن مامان اینا بود. وای که این نماز چقدر آرامش بخش بود از آرامشش,شنیده بودم ولی هیچ وقت درکش نمیکردم،😊 وقتی به این فکر میکنی که پیدا کردی خودت بایستی و باهاش صحبت بکنی این حسه دنیاس. انگار یه پشتیبان و پناهگاه داری. با ذوق و شوق تمام، سجاده رو جمع کردم و چادر رو تا کردم و دوییدم تو پذیرایی. با دیدن مامان پریدم بغلش و گفتم مامان نماز خوندم. با دیدن اشکای😢☺️ مامان اول ذوقم کور شد ولی بعد فهمیدم که اشک شوق بوده. اون شب نماز خوندنم رو همه بهم تبریک گفتن و خوشحال ترین فرد جمع فکر کنم امیرعلی بود.😃 خاله مرضیه_خب بچه ها بیاید بریم سفره رو بندازیم. _ چشم. . . _ای وای بابا من گوشیمو جا گذاشتم. وایسید یه لحظه. بابا_ بدو بدو. _ چشم. سریع درو باز کردم و دوییدم پایین. زنگ درو زدم.... فاطمه_جونم خانوم حواس پرت.😉 _ فاطی گوش...😅 فاطمه_ بله.تشریف بیارید داخل بی حواس خانوم. 😂 _ خب درو بزن......... در باز شد. فاطمه دم در ورودی وایساده بود با یه پلاستیک آبی _ مرسی نفس.😍 فاطمه_اینم برای شماست.😊 و بعد پلاستیک رو به طرف من گرفت. _ چیه ؟ فاطمه_ یه هدیه. ببخشید ولی دوبار ازش استفاده کردم.😅 داخل پلاستیک همون سجاده و چادر نمازی بود که باهاش نماز خوندم. _ ولی فا... فاطمه_خب دیگه مصدع اوقاتم نشو سرده.😉 _ مرسی☺️ فاطمه _ بهش برسی _ همچنین فاطمه_ فدامدا _ بابای فاطمه_ خدانگهدارت یه مکث کوچیک کردم و حس خوبی به این کلمه داشتم، بهم یادآوری میکرد که یه پشتیبان خوب و محکم دارم. _ خدانگهدار😊👋 🌼 🌱🌼 🌼🌱🌼 🌱🌼🌱🌼 🌼🌱🌼🌱🌼 🌱🌼🌱🌼🌱🌼 🌼🌱🌼🌱🌼🌱🌼
🌼🌱🌼🌱🌼🌱🌼 🌱🌼🌱🌼🌱🌼 🌼🌱🌼🌱🌼 🌱🌼🌱🌼 🌼🌱🌼 🌱🌼 🌼 🌙 💖به روایت امیرحسین💖 _جونم داداش؟ محمدجواد_سلام. خوبی؟ _ مرسی. توخوبی؟😊 محمد جواد_مگه تو دکتری؟ دهع.😄 _ نه په تو دکتری.حالا کارتو بگو میخوام برم. خوب بودن به تو نیمده پسره پرو.😃 محمدجواد_ اوا خواهر نفرمایید. ببخشید مصدع اوقاتتون شدم خواستم عرض کنم خدمتتون که..... خب.... میگفتم که....😄 _جواد بگو الان کلاس شروع میشه. محمدجواد_دانشگاه بدون من خوش میگذره؟ _ عالی.کارتو میگی یا قطع کنم.😕 محمد جواد_ خیلی خب بابا. راهیان هستی دیگه؟😇 _ وای معلومه که اره.از خدامه.کی؟😍😃 محمدجواد_ خیر سرت خادمیا.خجالت بکش. پنج شنبه حرکته.😄 _ اوه اوه استاد اومد فعلا.....😯 بهترین خبر برای من همین رفتن به راهیان بود، البته اگه بابا مثله تابستون بهانه نیاره و مانع رفتنم نشه.😐 . . تنها چیزی که میتونست خستگی 8 ساعت کلاس پشت سر هم رو از بین ببره، صدای سرشار از محبت مامان بود. مامان_کیه؟ _بازکن مامان جان. مامان_خوش اومدی عزیزم.😊 . . بابا_همین که گفتم نه نه نه....اونجا امنیت نداره😐 _ ممنون که منو بچه 5 ساله فرض کردید پدر جان.😕سوریه رو میگید نه یه چیزی. ولی پدر من اینجا که دیگه تو کشور خودمونه. بچه که نیستم. تابستون گفتید گرمه میری حالت بد میشه دقیقا دلیلی که برای یه بچه 3. 4 ساله نهایتا قانع کنندس.الانم میگید امنیت نداره.😟 بابا_کی؟😕 _ نوکرتونم به خدا. پنجشنبه😍 بابا_خیلی خب.من که حریف تو نمیشم.😐 _پس با اجازتون من برم خبر بدم که میرم.☺️😍 با ذوق دوییدم سمت اتاق.😍🏃😄 شماره محمد جواد📲 رو گرفتم، بعد از 3 تا بوق برداشت. _ سلام محمد.ببین من میام بلاخره بابا راضی شد.فقط ساعت و روزشو اینارو بگو.😄 راستی لازم نیست بیام برای هماهنگی. به قول تو خیر سرم خادمم. راستی خاک توسرت که زودتر به من نگفتی. بیچاره کسی که قراره زن تو بشه.😜😄 همه کارات سربه زنگاس. اون طرف خط_سلام مادر.نفس بکش.من مادر محمد جوادم. 😊واقعا هم بیچاره زنش _ای وای سلام حاج خانوم.😱شرمنده من فکر فکر کردم که... چیزه.... یعنی....🙊 حاج خانوم _اشکال نداره مادر. محمد جواد خواب بود من گوشیشو برداشتم.☺️ _ بازم شرمنده.ببخشید بدموقع مزاحم شدم. یاعلی😅 حاج خانوم _دشمنت شرمنده. علی یارت مادر. وای ابروم رفت 😂.خب شد نخندیدم ضایع بشم.😂 . _ جواد به خدا یه بار دیگه کله سحر زنگ بزنی به منا میکشمت..😄 محمدجواد _ که خاک تو سرم اره؟بیچاره زنم اره؟😂 _ عه. راستی یکی طلبم.ابروم رفت.😄 محمدجواد_ مگه داشتی؟😃 _ نه په تو داشتی؟😜 محمدجواد_شنیدم که اومدنی شدی. _ اره بابا اجازه رو صادر کرد. محمدجواد_ خب پس پاشو بیا مسجد که حاج آقا حسابی کارت داره. _ الان مسجدی؟ محمدجواد_ بله.مجبورم جور نیومدنای تورو هم بکشم.😠😄 _ کله سحر مسجد چیکار میکنی؟😃 محمدجواد_ تو شهر ما ساعت 10 کله سحر نیست.شهر شما رو نمیدونم.😉 _ خب حالا. باش.من 11 اونجام محمدجواد_ خسته نشی یه وقت😃 _ نگران نباش.خدانگهدار مزاحم نشو محمدجواد_ روتو برم هی. خداحافظت. 😂خدایا این دوست خل منو شفا نده خواهشا 😂. مامان_ امیرحسین.نمیخوای پاشی؟ _ بیدارم مامان. مامان_ خب بیا صبحانه. _ مامان نمیخورم مرسی باید برم مسجد. . . _سلام حاج آقا😊✋ حاج آقا_علیک سلام. یه وقت نیای مسجدا بابا جان.😃 _ اوخ. ببخشید. یه مقدار درگیر دانشگاه بودم.😅 حاج آقا_بله از محمد جواد جویای احوالت هستم. راهیان نور میای دیگه؟ _ بله حاج آقا. حاج آقا _خب شما مسئول اتوبوسایی. چک کردن اعضا و اینا. حدود 7.8 تا اتوبوس میشه با حسینیه ها و بچه های موسسه.😊 _ بله چشم حاج آقا. پارسال هم مسئول اتوبوسا بودم. خیالتون راحت. فقط لیستا رو .... حاج آقا _همون روز حرکت میدم که ثابت شده باشن دیگه. _ پس فردا حرکته دیگه؟ حاج آقا _بله. 💙💙💙💙💙💙💙 اینجا چقدر با همه جا فرق می‌کند اینجا شلمچه نیست که...دنیای دیگری‌س 💙💙💙💙 🌼 🌱🌼 🌼🌱🌼 🌱🌼🌱🌼 🌼🌱🌼🌱🌼 🌱🌼🌱🌼🌱🌼 🌼🌱🌼🌱🌼🌱🌼
و‌این‌روز‌ها‌دلمان‌داغ‌دار‌ آرمان‌ها؛آرتین‌ها؛آرشام‌هاو...💔🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13980814_34304_192k.mp3
3.4M
🎙رهبر انقلاب: اسناد لانه جاسوسی را بخوانید... 🇮🇷@khacmeraj 🇮🇷@khacmeraj