eitaa logo
"خادمین سرزمین ملائک"
4.3هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
36 فایل
پـدرم گـفـت اگـر خادم ایـن خانہ شـوی🍂 همہ ے،زنـدگـےوآخـرتت تضـمـین است(💚) اینجــا از خـــادمــۍ تاشهــادت،فاصله اے نــیست!
مشاهده در ایتا
دانلود
💠قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلی‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ (۲۶) بگو:" بارالها! مالك حكومتها تويی، به هر كس بخواهی، حكومت می‌بخشی، و از هر كس بخواهی، حكومت را می‌گيری، هر كس را بخواهی، عزت می‌دهی، و هر كه را بخواهی خوار می‌كنی. تمام خوبيها به دست توست، تو بر هر چيزی قادری. (آل‌عمران_۲۶) •|💫🌻|• @khadem_koolehbar
تــو‌نشـــد‌نشـــد‌تریــن‌لحظات‌زنـدگۍ‌تــون‌ یـادتــون‌نـره! :) •|💫🌻|• @khadem_koolehbar
💠خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی ( آیت‌الله بهجت قدس‌سره): ▫️از درِ مسجد وارد صحن جمکران شدیم. ▫️از بلندگو کسی با امام عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف درد و دل می‌کرد: «مولا جان! کاش می‌دانستیم کجا تشریف دارید...؟» ▫️آقا زیر لب زمزمه می‌کرد: «کجا تشریف ندارند؟!» 📚 به شیوه باران، ص۴٠ •|💫🌻|• @khadem_koolehbar
وسط جبهه بهش گفتم: بچه! الان چه‌وقتِ نماز خوندنه؟! گفت:  از ڪجا معلوم دیگه وقت نڪنم و شروع کرد به نماز خوندن...📿 "السلام‌ علیکم و رحمة الله و برکاته" را ڪه گفت یڪ خمپاره آمد و پَر ڪشید...✨ ...💔 •|💫🕊|• @khadem_koolehbar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید بهشتی: گاهی اوقات خون هم کارساز نیست! باید آبرو گذاشت... •|💫🌻|• @khadem_koolehbar
يَا مُنَفِّساً عَنِ الْمَكْرُوبِينَ... ♥️ الهی دلگیرم و غمگین! از خلق روزگار، دلم گرفته؛ از دوست نمایانِ جفاکار، دلم گرفته؛ از آشنایانی که زخمشان مانده به یادگار، دلم گرفته؛ از سکوت و بغض و نگاه و چشمِ اشکبار، دلم گرفته؛ از فغان و شیون و زاری و فریاد و هوار، دلم گرفته؛ از زمین از آسمان از چرخ و از فلک از روزگار، دلم گرفته؛ الهی، هر چه می‌گردم و هر که را می‌پندارم، تنها تویی که مایه‌ی دلخوشی‌ام هستی. تو را شکر میگویم... ، فراز ۵۲
♦️(از چیزی نمی‌ترسیدم) ◇انقلابیِ دوآتیشه◇ ❓ سیدجواد، جوان مشهدی، از من سؤال کرد: «بچه کجایی؟» گفتم: «بچه کرمان.» اسمم را سؤال کرد. به او گفتم. گفت: «چند روز مشهد هستی؟» گفتم: «یک هفته.» اصرار کرد در این یک هفته، هر عصر به باشگاه آنان بروم. ☀️ حرم امام رضا عليه‌السلام جاذبه عجیبی داشت. شب‌ها تا دیروقت در حرم بودم. روز بعد، ساعت چهار بعدازظهر به باشگاه رفتم. این بار همراه سیدجواد جوان دیگری که او را حسن صدا می‌زدند، آمده بود. بعد از گود زورخانه، سیدجواد و دوستش حسن مرا به گوشه‌ای بردند. تصور این بود که می‌خواهند کسی دیگر را بزنند که طرح دوستی با من ریخته‌اند. 🏃‍♂️ بدن آن‌ها حالت ورزشکاری نداشت؛ اما خوب میل می‌زدند و شنا می‌رفتند. معلوم بود حسن تازه پایش به زورخانه باز شده بود؛ چون بیست تا شنا که می‌رفت، دیگر روی تخته می‌خوابید. 🔰 سه‌تایی روی یکی از میزهای ورزشی نشستیم. سیدجواد سؤال کرد:«تا حالا نام دکتر علی شریعتی رو شنیده‌ای؟» گفتم: «نه، کیه مگه؟» سید برخلاف حاج محمد، بدون واهمه خاصی توضیح داد: «شریعتی معلمه و چند کتاب نوشته. او ضدشاهه.» دیگر کلمه «ضدشاه» برایم چیز تعجب‌آوری نبود. ظاهراً احساس انعطاف در من کرد. ✉️برش‌هایی از زندگی‌نامه خودنوشت✉️ (حاج‌قاسم سلیمانی) ••• @khadem_koolehbar
خدایا🤲🏻 شـــــــــرمنده ام💔 برای هــر قدمی که بر زمــین گذاشتم و از یاد تو غافل بودم! . . @khadem_koolehbar
ازته‌ دلت‌ الان ‌بگو🗣 ای‌کاااش‌ الان‌ مشهد بودم. ای‌کاااش‌ الان‌ اونجا بودم "برات‌ می‌نویسن‌ هم‌ رحمت‌اش هم ‌برکت‌ِ زیارتش"... . . @khadem_koolehbar
شهیدابراهیم‌‌هادی‌میگفت: هرڪس‌ظرفیت‌مشھورشدن‌رونداره ازمشھورشدن‌مھم‌تراینه‌ڪه‌آدم‌بشیم🚶🏽‍♂'! . . @khadem_koolehbar
پرسیدم: علی تو خوشبختی؟ گفت: راستش رو بگم؟ ناراحت نمیشی؟ گفتم: پس جواب مشخص شد! گفت: در مقایسه با مرد های دیگه خیلی خوشبختم‌ولی اگه منظورت خوشبختی ایده آله اون فقط با شهادت به دست میاد...🕊 (به روایت همسر شهید) • • @khadem_koolehbar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امسال همه‌به‌یه‌توسل‌ دلۍ نیازداریم تـادوبـــاره‌راهــۍ‌دیارعشـــاق‌بشــیم🌱💔 ••• @khadem_koolehbar
توعَلے‌هَستے‌ڪه‌نآمَت‌مُشتَق‌اَزنآمِ‌خُداست اِی‌زِ‌آدَم‌تا‌بہ‌خآتَم‌بے‌بَدیل‌و‌بے‌بَدَل…! 🎉 •|🌸🎊|• @khadem_koolehbar
گفتم‌ كه‌ علی،گفت‌ بگو سِرُّ‌الله گفتم‌ که‌ علی،گفت‌ بگو‌ عین‌ الله گفتم‌ كه‌ به‌ و صفش‌ چه‌ بگویم‌ گفتا لا‌حول‌و لاقوه‌إلّا‌بالله🌱 •|🌸🎊|• @khadem_koolehbar
امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند: " قیمة‌ کل‌ امرء ما یحسنه‌ " یعنی: می خواهی ببینی ارزشت چقدره، ببین چه چیزایی رو با ارزش میدونی. ببین دلت بسمت چه چیزاییه ببین دوست داری چیا رو دنبال کنی چه حرفی رو بشنوی،چه کاری رو انجام بدی چه حرفی رو بزنی،ارزشت همینقدره🌱 •|🌸🎊|• @khadem_koolehbar
روزتمـــام‌مــردانۍ‌که‌رفتــند وراه‌آسمــان‌درپیـش‌گرفتند‌تامابمانیـم مبـــارڪ🎊♥️
◇ انقلابیِ دوآتیشه◇ 🍃 این بار دوستش حسن به سخن آمد. سؤال کرد: «آیت الله خمینی رو می‌شناسی؟» گفتم: «نه.» گفت: «تو مُقَلِّد* کی هستی؟» گفتم: «مقلد چیه؟» و هر دو به هم نگاه کردند. از پیگیری سؤال خود صرف نظر کردند. دوباره سؤال کردند: «تا حالا اصلاً نام خمینی رو شنیده‌ای؟» گفتم: «نه.» سید و دوستش توضیح مفصلی پیرامون مردی دادند که او را به نام آیت‌الله خمینی معرفی می‌کردند. 💡 بعد، نگاه عمیقی به اطراف کرد و از زیر پیراهنش عکسی را درآورد. عکس را برابر چشمانم قرار داد: عکس یک مرد روحانیِ میان‌سال که عینک‌برچشم، مشغول مطالعه بود و زیر آن نوشته بود «آیت‌الله‌العظمی سیدروح‌الله خمینی». از من سؤال کرد: میخوای این عکس رو به تو بدم؟» به سرعت جواب دادم: «بله، میخوام.» حسن، دوست سیدجواد، گفت: «نباید این عکس رو کسی ببینه؛ وگرنه ساواک (که حالا دیگر برایم کاملا اسم آشنایی بود) تو رو دستگیر می‌کنه.» 🌷 عکس را گرفتم و در زیر پیراهنم پنهان کردم. خداحافظی کردم و از آنها جدا شدم. «شریعتی» و «خمینی» دو نام جدیدی بود که می‌شنیدم. برایم سؤال بود که چطور آن دو جوان تهرانی سرامیک‌کار در طول آن شش ماه که با آنها کار می‌کردم و دوست صمیمی بودیم و این همه برضد شاه با من حرف زدند، اسمی از این دو نفر نبردند! 🏚️ وارد مسافرخانه شدم. عکس را از زیر پیراهنم بیرون آوردم. ساعت‌ها در او نگریستم. دیگر باشگاه نرفتم. روز چهارم، رفتم ترمینال مسافربری و بليت کرمان گرفتم؛ درحالی که عکس سیاه‌وسفیدی که حالا به شدت به او علاقه‌مند شده بودم را در زیر پیراهن خود که چسبیده به قلبم بود، پنهان کرده بودم. احساس می‌کردم حامل یک شیء بسیار ارزشمندم. به محض ورود به کرمان، به علی یزدان پناه نشان دادم. گفت: «این عکس آقای خمینی است.» با تعجب سؤال کرد: «از کجا آوردی؟! اگر تو رو با این عکس بگیرند، پدرت رو درمیارند یا میکُشندِت.» جرئت و شجاعت عجیبی در وجودم احساس می‌کردم. ساواک را حریف کاراته خودم فرض می‌کردم که به سرعت او را نقش زمین می‌کنم! آن قدر وجودم مملو از نشاط جوانی بود که ترسی از چیزی نداشتم. حالا من یک «انقلابیِ دوآتیشه» شدیدتر از علی یزدان پناه بودم و بدون ترس از آحدی بی‌محابا حرف می‌زدم. *مُقَلِّد: شیعه‌ای که به سن تکلیف می‌رسد، مرجع تقلید جامع‌الشرایطی پیدا می‌کند و احکام فقهی دین را از او تقلید می‌کند. ✉️برش‌هایی از زندگی‌نامه خودنوشت✉️ (حاج‌قاسم سلیمانی) •••• @khadem_koolehbar
✨«وَإِنْ يُرِيدُوا أَنْ يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللَّهُ ۚ هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ» اگر ما به وظيفه‌ی خود عمل کنيم، ‌نبـايد از مشکلات بتـرسيـم، چـون خداوند، گشايـده‌ی مشکلات است. انفال|آیه٦۲🌱 •••🌸 @khadem_koolehbar
♡امام زادگان عشق♡ از شهدا که نمی شود چیزی گفت. اینجا صحبت عشق است و عشق! وقلم در ترسیم آن، خود می شکافد. شهدا امام زادگان عشقند وشمع محفل دوستانند و در قهقه مستانه شان «عِندَ رَبّهم یُرزِقون» اند. اینان از نفوس مطمئنه ای هستند که مورد خطاب « فَادخُلی فی عِبادی و ادخُلی جِنّتی» قرار دارند. درود بر حاملان امانت وحی.✨ { صحیفه امام خمینی، ج۱۴ } •••🌸 @khadem_koolehbar
{آیت الله فاطمی نیا}: 🌱 خداوند در قرآن می فرماید بر بنده من، کسی تسلط ندارد. تسلط شیطان بر کسانی است که دنبالش می روند. 🌱جوانان عزیز، اخلاقتان را زیباتر بکنید ، نمازها را مرتب بخوانید ، مساله والدین را رعایت کنید و عمل به وظیفه بکنید مطمئن باشید شیطان می رود. •••🌸 @khadem_koolehbar
اگه‌تو‌هر‌کارے حکمت‌خدا‌رو‌در‌نظربگیریم دیگه‌ناراحت‌نمیشیم..🙂♥️ 🕊 ••••🌱✨ @khadem_koolehbar
خدا : ای فرزند آدم! مرا در روزهای خوشی یاد کن، تا در روزگار گرفتاری، تو را اجابت کنم •••🌱✨ @khadem_koolehbar