🌼🌼🌼🌼
🌺🌺🌺
🌼🌼
🌺
#رمان_قدیسه
#قسمت_هفتاد_پنج
کتاب مرتکب قتل شده اند،به سادگی دست از سر او بر نمی داشتند.
اما گفتن واقعه بدون اشاره به مسئله کتاب قدیمی،امکان پذیر نبود و هر صحبتی پیرامون کتاب،پای او را به ماجرای قتل مرد تاجیک باز میکرد.
صدای قدمهای ستوان او را به خود آورد. از روی صندلی بلند شد و ایستاد. فوتفان که داشت با گوشه سیبیل بورش ور می رفت،گفت: «امیدوارم که حالتان خوب شده باشد پدر.»
کشیش گفت: «بله بهترم،باید قرص فشار مرا زودتر می خوردم.»
ستوان گفت: «البته حق با شماست؛سرقت از کلیسا و برداشتن پول امانتی که نزد شما بوده،مسئله کوچکی نیست.»
ستوان شماره تلفن کشیش را یادداشت کرد و بعد دست او را به گرمی می فشورد و به اتفاق همکارش کلیسا را ترک کرد.
و حالا کشیش مانده بود با فکر و خیال هایی نگران کننده. تزیین عمیق وجودش را گرفته بود. در سالهای طولانی زندگی،هرگز درگیر ماجرای قتل و سرقت و پلیس نشده بود. به مرد تاجیک فکر کرد؛چهره سبز و معصوم و او را به خاطر آورد،مردی که انگار مأموریت داشت کتاب را به دست او بسپارد و جان خود را در این راه از دست بدهد. نمیخورم پس باید با چنگ و دندان از کتاب محافظت کند ،از آن دو جوان قاتل ترسی به دل راه ندهدو توکل به خدا داشته باشد که مقدرات بشر در دست اوست.
🌸🌸🌸🌸
#ادامه_دارد........
@khadem_mayamey
🌼🌼🌼🌼
🌺🌺🌺
🌼🌼
🌺
#رمان_قدیسه
#قسمت_هفتاد_شش
کشیش روز سختی را پشت سر گذاشت. خسته و درمانده به منزل نرفت و ماجرای سرقت از کلیسا را به ایرینا گفت؛اما هیچ اشاره ای به ماجرای قتل مرد تاجیک و آن دو جوان روس نکرد.
از آن شب،احساس میکرد که دلبستگی اش به کتاب بیشتر شده است. کتاب گنجی بود که نامحرمان ای به دنبال آن بودند؛گنجی که پای آن خون انسان بی گناهی ریخته شده بود. پس باید از آن به خوبی مراقبت کند. به کنه آن پی ببرد . مقصود کتاب قطعه جنگ ساده در یک برهه از تاریخ نیست؛باید در پس آن حقایقی نهفته باشد و شاید معنویتی که بی ارتباط با رویای آن شب نبود.
ساعت ۹ شب،پشت میز کارش نشست و کتاب را مقابلش باز کرد عینکش را به چشم زد و ورق های پاپیروس را که خوانده بود از روی اوراق پوستی برداشت و اولین ورق پوستی را به دست گرفت. آن را ببینی اش نزدیک کرد ،بویید و با انگشت هایش ،لمس کرد تا تشخیص بدهد این ورق های پوستی از پوست آهو تهیه شده یا پوست حیوان دیگر. اما تشخیص این کار برای او مشکل بود خط نوشته های روی پوست،چیزی بین خط کوفی و خطوط عربی امروزی بود.
کشیش شروع کرد به خواندن:
به نام الله🕋
آنچه مرا مجبور ساخت تا بر تحریر عمروعاص از واقعی صفین تحریری بنویسم،نوشته های سراسر دروغ و خدعه و نیرنگ پسر است در کنار ملعونی چون معاویه،آن جنایت بزرگ را مرتکب شد. امروز که عمرم به درازا کشیده و ۴۸ سال در سفره خدا روزی خوردهام،بس وقایع تلخ و بزرگ را به چشم خود دیدهام که یکی از آنها واقعه صفین بود که من آن روزها جوانی ۲۴ ساله بودم و در رکاب مولایم علی با سپاه معاویه رو در رو شدم. من در کتابی که به توصیه پسرم سلیم،نوشتن آن را به پایان برده ام،همه وقایع آن دوران به
🌸🌸🌸🌸
#ادامه_دارد........
@khadem_mayamey
🥀شبی 🌙تو خواب #دیدمش....
بهم گفت: به بچه ها بگو سمت گناه🔞 هم نرن... اینجا خیلی #سخت می گیرن...!
بابت #مداحی هیچ صلهای دریافت نمی کرد میگفت صله من رو باید خود #آقا بدهد ...
🌱اتاقشان به #حرم خیلی نزدیک بود، شب🌟 شهادت #حضرت زهرا(س) رو به حرم حضرت زینب (س) ایستاده بود و رو به خانم گفت: 15سال نوکری کردم، یک شبش رو قبول کن و امشب سند #شهادتم رو امضا کن.
🌸 فرداش در #عملیات انتحاری که در نزدیکی حرم صورت گرفته بود حین کمک رسانی به مصدومان از ناحیه پهلو و بازوی چپش 40 ☄ترکش خورد و #شهید شد...🕊🌱
🍃 آخر #وصیتنامه📝 اش نوشته بود:
«وعدۂ ما بهش🌸ت...» بعد روی بهشت را خط زدہ بود اصلاح کردہ بود : #وعدۂ ما "جَنَّتُ الْحُسِیْن علیہالسلام"
🥀طلبه، بسیجی، ذاکر اهل بیت(ع)، خادم شهدا ...
#شهید_حجت_اسدی
#شهید_مدافع_حرم🥀
@khadem_mayamey
۞ #یڪـــآیــهقـــــرآن ۞
🍃لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا🍃
به راستى خدا هنگامى كه مؤمنان
زير آن درخت با تو بيعت میکردند
از آنان #خشــــنود شد و آنچه در
دلهايشان بود بازشناخت و بر آنان
آرامش فرو فرستاد و #پــــيروزى
نـزديكى به آنها پاداش داد.
📒سوره مبارکه الفتح آیه ۱۸
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
@khadem_mayamey
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
21.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ شناخت زهیر
@khadem_mayamey
▫️خوش بحال کسانی که هم زنجیر می زنند!
▪️و هم زنجیرهای غیبت را از پای امام زمانشان باز می کنند...!
▫️هم سینه می زنند!
▪️و هم به فکر سینه پر درد و غم و اندوه امام حی خویش هستند...!
▫️هم اشک می ریزند!
▪️و هم غصه چشمان مولایشان که صبح و شام بر مصائب جد غریبش خون گریه می کند هستند...
▫️هم سفره می اندازند!
▪️و هم سر سفره امام زمانشان نمکدان نمیشکنند..!
▪️آنوقت با افتخار می گویند:
▫️یاحسیـن
اشک میریزند بر مظلومیت سالار شهیدان و غربت امام زمانشان و برای فرج منتقم آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین با اضطرار دعا میکنند.
@khadem_mayamey
#تلنـگرانہ👌🏻
مـا براۍ امام حسیݩ(ع) گریہ مے ڪنیم تـا یاد بگیـریم
امام زماݩ مـاݩ را تنہا نگداریم!!
°••🌱••°
🌹@khadem_mayamey🌹
°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀*
گزافهنیستڪه |مَنلاٰرَفیقَلَه|گویَم..
حُسِیْنِفاطمهباشَد
رفیقݪازمنیستــــ
#اللهمارزقنازیارتاݪحسینعݪیهالسلام
#صلۍاللهعݪیڪیااباعبدالله
🌹@khadem_mayamey🌹