eitaa logo
خادمان امام‌ زمان (عج) 📜
76.6هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
591 ویدیو
112 فایل
"خادمان امام زمان عج" @kashani63 سایت خادمان امام زمان Shamim313.com دیگر کانالهای ما در ایتا: رادیو عهد @Radio_Ahd توبه نامه @Tobe_Name جهاد تبیین @Jahad_Taabiin راهیان ظهور @Rahian_Zohoor خادمان قرآن @Khademan_Ghoraan خانواده مهدوی @Kanevade_Mahdavi
مشاهده در ایتا
دانلود
💠ملاقات با امام زمان(عج) ═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═ 💫سلطان سلاطین ●شیــخ محمـد طاهـر نجفی سالها خادم مسجــد کوفـــه بود و با خانــواده خود در همان جا منـزل داشت و اکثر اهـل علم نجف که به آن جا مشرف می شـدنداو را می شناسند و تاکنون چیزی جز حسن و صلاح از او نقل نکرده اند و ایشـان از هر دو چشم نابینا شد. 🔹اومیگفت:«هفت یاهشت سالقبل به علتنیامدن زوّار وجنگ بیندو طایفه در نجف اشرف،که باعث قطـع تردد اهل علم به آنجا شد،زندگانی برمن تلخگشت چون راه درآمدم منحصر به این دودسته (زوار و اهـل علــم) بود؛ به طـوری که اگر آنهـا نمـی آمدند، زندگــی ام نمی چرخید. بااینحال وباکثرت عیال خود و بعضی از ایتام که سرپرستی آن ها با من بودشب جمعهای هیچ غذایی نداشتیم بچه هااز گرسنگی ناله میکردند.بسیاردلتنـگشدم منغالباًبهبعضی از اوراد وختوممشـغول بودم.در آن شب که بدی حال به نهـایت خود رسیـده بود،رو به قبلـه، میان محل سفینـه(معروفبهجایتنور)و دکةالقـضاء (جاییکه امیرالمؤمنین علیهالسلامبرای قضـاوت مینشسته اند )نشسته بودم و شکایـات حـال خــود را به خـدای متعــال مینمودم و اظهـار میکردم که خـدایا بـه همینحالت فقروپریشانی راضی هستم 🔸وبازعرضکردم:چیزیبهترازآن نیست کهچهـره مبارک سید و مولایعزیزم را به من نشان دهی و دیگر هیـچ نمیخواهم ناگهانخودرا سرپا دیدم که دریک دستم سجادهای سفید ودست دیگرم در دسـت جوان جلیلالقدری کهآثار هیبت و جلال ازاو ظاهر است،قرار داشت.ایشان لباس نفیسی مایل به سیاه دربرداشت. 🍃منِ ظاهربین،خیال کردم که یکی از سلاطیـن سـت؛ اما عمامـه به سر مبارک داشت و نزدیک او شخص دیگری بودکه لباس سفیدبه تن کرده بود.بااین حالت به سمت دکهای که نزدیک محراب ست به راه افتادیـم وقتـی به آن جـا رسیدیم، آن شخص جلیـل که دست من دردست او بـود فرمـود: یا طاهـر افـرش السجـاده (ای طاهــر سجــاده را فــرش کن) 🔲آنرا پهن نمودم دیدم سفیداست و میدرخشدو باخط درخشان چیزی برآن نوشته شدهبودولیجنسآنرا تشخیص ندادم.من باملاحظه انحرافی که درقبله مسجد بود، سجاده را رو به قبلـه فـرش کردم. فرمود: چطـــور سجـــاده را پهــن کـردی؟ من از هیبـت آن جناب از خود بی خود شـدم و از شــدت حـــواس پـرتـی گفتـم: فرشتها بالطول و العرض (سجـاده را به طول و عرض پهن نمودم) ▬فرمود:این عبارت را از کجاگرفته ای؟ گفتم: این کلام از زیارتیست که بـا آن حضرت بقیة الله عجلالله تعالی فرجـه الشریف را زیارت می کنند. ♡برروی من تبسم کرد وفرمود:"اندکی فهم داری" بعدهم بر آنسجاده ایستادوبرای نماز تکبیرگفت وپیوسته نورعظمت او زیاد میشد به طوری که نظر بر روی مبـارک ایشان ممکن نبود.آن شخص دیگر،به فاصلهچهاروجبپشت سرشان ایستاد هردو نمازخواندند ومن روبروی ایشان ایستاده بودم. ناگهان در دلم راجع به او چیـزی افتـاد و فهمیدم ایشان از آن اشخاصی که من خیال کردهام،نیست وقتی از نمـاز فارغ شدند، حضرتش را دیگردر آن جا ندیدم امامشاهده کردم که آن بزرگوار روی یک کرسی حدوددو متری که سقف هم داشت،نشستهاند و آن قدر نورانی بودندکه چشم راخیره می کرد.ازهمان جا فرمودند:«ای طاهر احتمـال می دهـی من کدام سلطـان از این سلاطین باشم؟» ▩عرض کردم:مولای من،شما سلطان ســـــلاطینــد و سیــــــد عالمیــد و از ایـن سلاطین معمولی نیستید. فرمود:«ای طاهربه مقصد خودرسیدی دیگر چه می خواهی؟ آیا ما شما را هر روز رعایت نمی کنیم؟آیا اعمال شما بر ما عرضه نمیشود؟» ★بعدهم وعده گشایش ازتنگدستی را به من دادند.در همین لحظـه شخصی کهاورا میشناختم و کـردارزشتیداشت از طرف صحن مسلـم وارد مسجـد شد. آثـار غضـــب بر آن جنــاب ظاهـر و روی مبارک را به طرف او کرد و رگ هاشمی در پیشانیش پدیدار شد و فرمود:« ای فلانکجافرار میکنی؟آیا زمین و آسمان از آنما نیست ودر احکام ودستوراتما جاری نمیشود؟تو چارهای جز آنکه زیر دست ما باشی،نداری؟» ●آنگاه به من توجه کردو تبسم نمودو فرمود:ای طاهـر به مراد خـود رسیدی؛ دیگر چه میخواهی؟ 🔅بخاطر هیبت آن جناب و حیرتـیکه از جلال و عظمـت او به مـن دسـت داد، نتوانستم سخنیبگویم.باز ایشان سخن خود راتکرار فرمودند؛اماشدت حـال من به وصف نمی آمد. لذا نتوانستم جوابی بدهم و سؤالی ازحضرتش بنمایم. و در اینجابه فاصلهچشم برهم زدنینگذشت که ناگهـان خود را در میان مسجد،تنها دیدم. به طرف مشرق نگاه کردم،دیدم فجر طلوع کرده است. شیخطاهرگفت:با آنکه چندسال است کهکورشدهام وبسیاریاز راههای کسب درآمد برمن بستـه شده،که یکی از آنـها خدمت علماء و طلابی بود که به کوفه مشرف میشدند؛اماطبق وعده حضـرت ازآن تاریخ تا به حال الحمـدلله در امـر زندگی گشایش شده وهرگز به سختـی وتنگی نیفتاده ام» ╔ ⃟🌸❥๑‌‌•~----------- 🆔 @khademan_emamezaman
💠ملاقات با امام زمان(عج) ═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═ حضــــرت آیت الله الــــعظـــــمی مــرعشی نجفی (قدس سره) چــــنین می گــــوید: در ایّام تحــصیل علوم دینی وفقه اهـل بیت«علیهم‌الســـلام» در نجـــف اشـرف، شــــــوق زیـــــادی جـــهـت دیــدار جـــمـال مـــــولایمــــان بقــــیّه الله الأعـظم«علـــیه السلام» داشـــتم. با خود عــهد کردم‌که چهل شب چهارشنبه پیاده به «مسـجد سهله» بروم،به ایـن نیّت که جـمال آقا صاحب الأمر «علیه الســلام» را زیـــارت کنـم و به ایـــن فــوز بزرگ نائـــل شــوم. تـــا ســـی و پنـــج یاســـی و شـــش شـب چهارشنبه ادامه دادم، تصـــادفاً در ایـن شب، رفتنم از نجف تأخیر افتاد و هـوا ابری و بارانی بود.نزدیک مسـجه ســهله خندقی بود. هنگامیکه به آنجا رسـیدم، براثر تاریکی شب،‌ وحــشت و ترس مرا فــــرا گــرفت؛مخصوصاً از زیادی قــــطّاع الطّـــــریــق ودزدها می‌تـرسیدم، ناگـهان صدای پایی را از دنبـــال ســــر شـــــنیدم کـــه بـــیشـــترموجـب ترس و وحـــشـــتم گـــردیــد. بـه عقب برگشتم، سـیّد عربی رابالباس اهـل بادیه دیدم، نزدیــک من آمــد و با زبان فصیح گفت :« ای سـیّد! سلامٌ علیکم»ترس و وحشت به کـلّی‌از وجودم رفت و اطمینان وسـکون نفــس پیدا کردم و تعجّب آور بـود کــه چـگونه ایــن شخص در تاریکی شدید، مــتوجه سیادت من شد؟ و درآن حـال، مـــن از این مطــلب غافل بودم! به هرحال؛سخن میگفتیم ومـیرفــتیم، از من سؤال کرد: « کجا قـصـد داری؟» گفتم: «مســجد سهــله.» فرمود:« به چـه جهت؟ » گفتــــم : «بــه قصد تشـرّف زیارت ولیّ عصــــــر«عــــلیه الســـلام». مقداری‌که رفتیم به مســـجد «زیـد بن صوحان» که مسجد کوچـکی نـــزدیـــک مسجد سهله اســت،‌ رسیـدیم؛ داخــل مسجد شدیم و نماز خـواندیم وبعد از دعایی که سیّد خــواند–کـه گـویا دیوار و سنگها آن دعــا را با او مــی خـوانـدند – احــــساس انقلابی عجــــیب در خود نمودم که از وصف آن عاجزم . بعد از دعا، سیّد فرمود:‌« سیّد! تو گرسنه‌ای، چه خوبست شام بخوری.» پس سفـــره‌ای را کـــه زیر عــبا داشــت بیرون آوردودرآن مثل‌اینکه سـه قرص نان و دو یاسه خیار سبـز بود،کـه گویا تـــازه از بــاغ چیـده‌اند و آن وقـت چـلّه زمستان‌وسرمای شدیدی بـودو من به این معــنا منـتقـــل نـشدم که ایـن آقـا این خیار تـــازة سبـــــز را در این فـصل زمستان از کجا آورده است؟ پایان بخش اول ادامه دارد...😍 📚منبع:کتاب ملاقات بـا امام زمان(عج) ─┅═༅═❥༅🌼༅❥═༅═┅─ لینک کانال آرشیو خادمان امام زمان عج ╔ ⃟🌸❥๑‌‌•~--------------- 🆔 @khademan_emamezaman
💠ملاقات با امام زمان(عج) ═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═ ↩️بخش دوم: طبق دستــــور آقا شـــام خــوردم. سپــس فرمود:« بلــند شو تا به مســــجد ســـهله برویـــم.» داخــــل مسجـــد شــــدیم. آقــــا مشغول اعمال وارده در مقـامات شد و من هم به مــتابعت آن حـــضرت انــجام وظیفه می‌کـــردم و بـــدون اخـــتیار نمــاز مغـرب و عشا را به آقــــا اقــــتدا کـــردم و متوجّه نبودم که این آقـــا کیـــست. بعد ازآنکه اعمال تمام شد، آن بزرگـوار فرمود: «ای سیّد ! آیا مثل دیگــران بعـد از اعمال مسجــد سهله به مسجـد کوفه می‌روی یـــا در همیــــن جا می‌ مــــانی؟» گفتم: «می‌مانـــم». در وسط مسجـد در مقام صادق«علیــه السـلام» نشــستـم و به سیّدگفتم:«چای یا قهوه یا دخـانیات میل دارید تا آمــــاده کنم؟» در جواب، کلام جامعی رافرمـود: « این امور از فضــول زندگی است و ما از این فضولات دوریم!» ایــن کـلام در اعمــاق وجودم اثرگذاشت به گونه‌ای که هرگاه یادم می‌آید،‌ ارکان وجـــــودم می‌ لـــرزد. به هر حــــــال ؛ مجـــلس نزدیـــک به دو ساعت طـــول کشـــــــید و در این مدّت، مطالبی ردّ و بدل شدکه به بعـضی آنها اشاره می‌کنم. 1 – دربارة «استخاره » سخـــن به میان آمد ، سـیّد عــرب فرمـــود: «ای ســـیّد با تسبیح به چه نحــو استخاره میــکنی؟» گفتم: سه مرتبه صلـــوات می‌فرستم و سه مرتــــبه مـــــیگویم : « اَسْتَـــخـیرُ اللهَ بِرَحْمَتِهِ خِیَرةً فی عافِیةٍ »پس قبضه‌ای از تســـــبیح را می گیـــرم و دو تا ، دو تا می‌شمارم، اگر دو تا ماند، بداست. اگر یکی ماند، خوب است . فــــــرمود : «بـــرای ایـــن اســتــخاره، باقی مانده‌ای است که به شما نرســیده و آن این است که هرگاه یکی باقیـــماند فـوراً حکم به خـــوبـی استخاره نــــکنید؛ بلــکه توقــــف کنید و دوبــــاره بــرای ترک عمل استخاره کنــــید، اگـــر زوج آمـــد، کشــف می‌شود که استخــــارة اوّل خـــوب است امّا اگر یکــــی آمد، کـشــف می شــود که استخارة اوّل میانه است.» به حســب قـواعـــد علـــمیه می‌بایـــسـت دلیل بخواهم وآقا جواب دهد، به جای دقیق و باریکی رســـیده بودیــم، امــــا به مجرّد این قول، تسلــیم و منــقاد شدم؛ بـــا آنـــکه متـــوجــه نیســتم که ایـــن آقـــا کیست. 2 – از جمـله مطالب این جلسه، تأکید سیّدعرب برتلاوت وقرائت این سوره‌ ها بعد از نمازهـای واجــب بود: بعد از نماز صبح سوره یس، بعد ازنــماز ظهر سوره عمّ، بعد از نماز عصـر ســورة نوح ، بــعد از مغـــرب ســورة الـــواقعه و بعــد از نماز عشاء سوره ملک. 3 – دیگر اینــکه تأکـــید فرمــودنــد بردو رکعت نماز بیــن مغرب و عشـــاء کــه در رکعت اوّل بعــــد از حمد، هـــر ســـوره‌ای خواستی می‌خوانی ودر رکعـت دوّم بعد از حمد«ســوره واقعـــه» را می‌خـــوانی و فرمـود: کفایت می‌کنـد این از خـــواندن سوره واقعه بعدازنماز مغـرب، چنان که گذشت. 4 – تأکید فرمود کـه بعــــد از نمــــازهای پنجــــــگانه این دعـــا را بخـــــــوان: اللــهُمَّ سَرِّحْنی عَنِ الْهُمُومِ وَالْغُمُومِ وَ وَحْشَتِ الصَّدرِ وَ وَسْوَسَــةِ الشَیْطانِ بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ. پایان بخش دوم ادامه دارد... 📚منبع:کتاب ملاقات بـا امام زمان(عج) ─┅═༅═❥༅🌼༅❥═༅═┅─ ╔ ⃟🌸❥๑‌‌•~--------------- 🆔 @khademan_emamezaman
💠ملاقات با امام زمان(عج) ═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═ ↩️بخش سوم: 5 –و دیگر تأکیدداشـتند بــرخواندن این دعا بعد از ذکررکوع در نــمازهای یومیه خصوصاً رکـــعت آخــر : اَللّهُـمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَتَرَحَّمْ عَلی عَجْـزِنا وَ أًَغِثْنا بِحَـقِّهِمْ. 6 – در تـعریــــف و تمجــید از «شرایـــع الاسلام» مرحـــوم محـــقّق حلّی فرمود: تمام آن مـطابق با واقع اسـت مگرکمی از مسائل آن. 7– تأکیــد فرمـودند بر خواندن قـرآن و هدیه کـــردن ثــواب آن، برای شیعیانی که وارثی ندارند یا دارنـد و لکن یادی از آنها نمی‌کنند. 8 –تأکید کـردند بر تحت الحنک را زیـر حنک دور دادن و ســر آن را در عمامــه قرار دادن ، چنـان که علــــمای عـرب به همین نحــو عمل می‌کـنند و فرمود: در شرع، چنین رسیده است. 9-تأکید بر زیارت سیّد الـشهداء «علیه السلام» 10-پرسیدم:«نمیدانم آیا عاقـبت کارم خیر اســت و آیا مـن نزد صاحب شـرع مقدس روسـفیدم؟!»فرمود:عاقبت تو خیر وسعیت مشکور است و روسـفید هستی.گفتم: نمی‌دانم آیا پـدر و مـادر و اساتید و ذوی الحقوق از مــن راضـی هستـــند یانه؟ فرمود: «تمام آنها از تو راضی‌اند و درباره‌ات دعـــا می‌کنند». اســــتدعای دعـا کـردم بـــرای خودم که موفق باشم برای تألیف و تصنیف ، و آن بزرگواردعا فرمودند.دراینجا مطالب دیگری است‌که مجال تـفصیـل و بیان آن نیسـت .پـس خــواســتم به خــاطــر حاجتی ازمسـجد بیرون روم،آمدم نزد حوضی که در وسـط راه، قبل از خارج شدن از مســــجد قـرار دارد . به ذهنم رسید چه شبـی بــود و این سیّد عـرب کیست که این‌همه بافـضیلت است؟! شاید همان مقصود ومعشوقم باشد! تا ایـــن مطـــلب به ذهـنم خطور کــرد، مضطربانه‌برگشتم و آن آقـا را ندیـدم‌و کسی هم در مسجد نبود. یقین پیـدا کردم که آقا را زیارت کردم‌وغافل بود. مشغول گریه شـــدم وهمچون دیوانه اطراف مسجد گردش میکردم تاصبح شد، چـــون عاشـقی که بعد از وصال، مبتلا به هــجران شده باشد. این بود اجمالی ازتفصیل که هروقت آن‌شـب به یادم مـی‌آید، بـهـــت زده می شوم. پایان... 📚منبع:کتاب ملاقات بـا امام زمان(عج) ─┅═༅═❥༅🌼༅❥═༅═┅─ لینک کانال آرشیو خادمان امام زمان عج ╔ ⃟🌸❥๑‌‌•~--------------- 🆔 @khademan_emamezaman
💠ملاقات با امام زمان(عج) ═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═ 🔰حضــرت حجــة الاسلام والمسلمين آقاى حاج شيخ "مهدى معزّى"فرمودند: مرحــوم حــاج شيــخ مرتضـى زاهد كه از پاكــــــان علمــــاء تهـــــــــران بــود فرمـــود : مـرحـــوم سـيــــّد عـبدالكريــم محمـــودى شبهاى جمعــه به خدمـت عصـــر عليه السلام مى رسيد . ✙او مـى گـفـت : شب جـمعه اى در صحن مطهر حضرت عبدالعظيم(درشهر رى )خدمت حضـرت بقيـــة اللّـه ارواحنــا فــداه رسيدم،به من فرمــودند : سيدكريم بياباهم به زيارتجدمحضرت علىبنموسى الرّضا عليه السلام برويم ✙گـفـتم : در خدمتـــم 🔸چند قدمـى در خدمـت آن حضــرت برداشتم ديدم به درصحن حضرت رضـا عليهالسلام رسـيدهام من باآن حضـرت زيارتكردم وباز به همان نحو برگشتيم و به تهران آمديم . ✘باز حضــــرت ولــى عصــر عليـه السلام فرمودند:بيا باهم به زيارت قبرحاج سيد على مفسر بـرويم(اين قبردرصحن امام زاده عبداللّهاست)وقتى درخدمتشان به آنجارفتيمديدم روح آنمرحومكنارقبرش ايسـتــاده و اظهـــار ارادت به آن حضــرت می كند. بعد سيـــد علـــى به مـن گفـت: 🔘سيدكریم بـه حاجشيخمرتضى زاهد سلام مــرا برسـان و بگو چــرا حق رفاقت ودوستى را رعايت نمىكنى وبه ديدن ما نمــــى آئى و مــا را فرامــوش كـــرده اى ؟ 🟢 حـضــرت ولى عـصـر عـليـه الســّلام به سيدعلى فرمودند:حاج شيخ مرتضـى گرفتــار و معـــذور اسـت مـــن به جـاى او خواهـــم آمد. 📚منبع:کتاب ملاقات بـا امام زمان(عج) ─┅═༅═❥༅🌼༅❥═༅═┅─ ╔ ⃟🌸❥๑‌‌•~--------------- 🆔 @khademan_emamezaman
💠ملاقات با امام زمان(عج) ═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═ 🔰شخص عطاری ازاهل بصره میگوید: روزی در مغازه عطاریم نشسته بودم که دونفر برای خریدن سدر وکافـور به دکان من واردشدند.وقتی به طرزصحبـتکـردن وچهرههایشان دقت کردم،متوجــه شدم که اهــل بصــره و بلکه از مردم معــمولی نیستند بههمین جهت ازشهر ودیارشـان پرسیدم؛ اما جوابی ندادند. 🔶 من اصرار میکردم؛ ولی جوابی نمی دادند. به هرحال من التمـاس نمودم، تا آن که آن ها را به رسول مختـار صـلیالله علیه و آله و سلم و آل اطهار آن حضـرت قسـم دادم. مطلـب که به این جـا رسیـد، اظهار کردند: ما از مـلازمان درگاه حضـرت حجت علیه السلام هـستـیم. یکی از جـمـع مـا که در خدمت مولایمان بود، وفات کـرده است؛ لذاحضرت ما رامأمور فـرمودهاند که سدر و کافورش را از تو بخریم. همیــن که این مـطلــب را شنیدم، دامان ایشان رارها نکردم وتضرع واصـرار زیادی نمودم که مرا هم با خود ببرید. گفتند: این کار بسته به اجازه آن بـزرگوار اســت و چون اجازه نــفرموده انـد، جـرأت این جسارت را نداریم. گفـتم: مرا به محضر حضرتــش برسـانید، بعدهمانجا،طلب رخــصـت کنـید اگراجـازه فرمودند، شرفیاب میشــوم والا از هــمان جا بر می گردم و در ایــن صورت، همــین که درخواست مرا اجابت کرده اید خــدای تعالی به شما اجــر و پاداش خواهــ‍د داد؛ اما باز هم امتناع کردند. 🥺 بالاخـره وقتـی تضرع واصرار را ازحـد گذراندم،به حال من ترحم نـموده و منـت گذاشتند وقبول کـردند.من هــم با عـجـله تـمام سـدر و کافور را تحویل دادم ودکان را بـستم و با ایشـان به راه افتـــادم، تا آن که به‌ساحل دریارسـیدیم.آن‌ها بدون این که لازم باشدبه کشتی سوارشـوند، برروی آب راه افتادند؛ اما من ایستادم. متوجه من شـدند و گفتند: نتـرس؛خدا را به حـق حضــرت حجـــت عـجل الله تـعالی فرجه الشــریف قــسـم بده که تـو را حفـظ کند. بسم الله بگو و روانه شو. این جمـله را که شنیدم، خدای مـتعال را به حق حضرت حجت ارواحـنا فداه قـسم دادم و بر روی آب مانند زمین خــشک به دنبالشان به راه افتادم تا آن کـه بهوســط دریا رسیدیم.ناگاه ابرها بهم پـــیـوستند و باران شروع به باریدن کرد. اتفاقاًمن دروقت خروجاز بصـره، صــابونی پخته و آن را برای خشکشدن در آفــتاب، بر پشت بام گذاشته بودم. وقتی باران رادیدم،بیادصابون ها افتـادم وخاطرم پریشانشد.بهمحض این خـطور ذهنی، پاهایم درآب فرورفت؛ لذا مـجبور به شناکردن شدم تاخود را ازغـرق شـدن، حفظکنم؛اماباهمه‌ایناحوال ازهــمـراهان دور میماندم.آنها وقتیمتوجه مــن‌شــدند و مرابه آنحالت دیدند،برگــشتند ودسـت مــرا گــرفــتند و از آب بیـرون کـــشـــیدند و گفتـند: از آن خطور ذهنـی که به فــــکرت رسید،توبه کن و مجدداً خــدای تــعـالی را به حضرت حجت علیهالسـلام قـــسـم‌بده. من‌هم توبه‌کردم ودوباره خـــدا را بـه حـق حضرت حجت‌علیهالسـلام قـســم‌ دادم و بر روی آب راهی شدم. بالاخره به‌ سـاحل دریا رسـیدیم و از آنـجا هم به‌طرف مقصد،مسیر را ادامه دادیـم. مقداریکه‌رفـتیم دردامنـه‌بیـابان، چــادری به چشم میخورد که نورآن، فضا راروشـن نموده بود. همــراهان گفتند : تمام مـقـصـود در این خیمه است وبا آنها تــانزدیک چــادررفــتم و همـان‌جاتوقفکردیم.یک نفر از ایـشان برایاجازه گرفـتـنوارد شـد و درباره آوردن من با حضـرت صحبت کرد، به‌طـــوری که سخن مولایم را شنیدم ؛ ولی ایــشــان را چـــون داخـــل چــادر بودند ، نمــی دیــدم حضرت فرمودند: « ردّوه فانه رجل صابونیّ » یعــــنـی او را بــه‌ جــای خــود برگـــردانـید و دست رد به سینهاش بگذارید؛ تــقـاضای اورااجابت نکنید و در شــمار ملازمـــان ما ندانید؛ زیرا اومردی اسـت صـــابونی. ایـن جمله حضرت ، اشـاره به خـطــور ذهــــنی من درمورد صابون بود؛یعـــنی هـــنـوز‌ دل را از وابستگی‌ های دنیوی خـــالی نـکــرده اسـت تا مـــحبـت مـحـبوب واقــعـــی را در آن جـای دهد و شایســتگی هـــمـــنـشینی با دوستان خدا را ندارد. این ســخن را که شنیدم و آن‌ را بر طــبق برهان‌ عقلی وشــرعی دیدم، دنــدان ایــن طـــمـــع را کــــنده و چـــشـــم از ایــــــن آرزو پوشیدم و دانستم تا زمــــانـــی کـه آیـــینه دل،به تیرگی های دنیوی آلـــوده اســــت، چهــره محبوب درآن مـنعکس نــمیــــشود وصورت مـطلوب،در آن دیـده نــــخــــواهـد شـــد چه رســد به این که در خـــــدمــت و مـلازمت آن حضرت باشد. » 📚منبع:کتاب ملاقات بـا امام زمان(عج) ─┅═༅═❥༅🌼༅❥═༅═┅─ لینک کانال آرشیو خادمان امام زمان عج ╔ ⃟🌸❥๑‌‌•~--------------- 🆔 @khademan_emamezaman
💠ملاقات با امام زمان(عج) ═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═ ■علّامهمیرجهانی مبتلا به کسالت نقرس و سیاتیک (عرق النساء) شده بودند. ایشان برای رفع این بیـماری چندین سـال دراصفهان،خراسان وتهران معـالجه قدیم و جدید نمـوده بودند ولی هیـچ نتیـجه‌ ای حاصل نشده بود. خودشـان می‌ فرمودند:‌ روزیبرخی دوستان آمدند روان برند. در مراجعت به قوچان که رسیدیم، توقف کردیــم و به زیارت امامزاده ابراهیم که در خارج شهر قوچان است، رفتیم.چون آنجا هوای لطــیف و منظره جالبی داشـت رفقا گفتــند: نهار را در همانجا بمانیم.که آنها 🔹مشغول تهیه غذا شدند،من خواستم برای تطهیر به رودخانه نزدیـک آنجـا بروم دوستان گفتند: راه قدری دور است وبرای پا درد شما مشکل بوجود می‌آید. گفتم:آهسته آهسته میـروم و رفتم تا بـه رودخانه رسیدم و تجدید وضـو نمودم. در کنار رودخانه نشسته و به مـناظر طبــیعی نگاه میکردم که دیدمشخصی با لباسهای نمدی چوپانی آمد و سلام کرد و گفت: آقایمیرجهانی شمابا اینکه اهل دعـا ودوا هستی،هنوز پای خود رامعالجه نکرده‌اید. ➕گفتم:تاکنون که نشده است،گفت آیا دوست دارید من دردپاهای شمارامعـالجه کنم؟ گفتــم: البــته. پـــس آمــد و کنار من نشــست و از جــیب خود چاقــوی کوچــکی در آورد و اســـم مادرم را پرســید (یا بُـرد) و سرچاقو را بر اول درد گذاشت و به سمـت پایین کشید و تا پشت پا آورد، سپس فشــاری داد که بســـیار متألـم شده گفتم: آخ. پــس چاقو را برداشـت و گفت: برخیز، خوب شدی. خواستم بر حسب عادت و مثل همیشه با کمک عصا برخـیزم که عصا را از دسـتم گــرفــت و به آن طــرف رودخانــه انداخــت. دیدم پایم سالم اســت، برخاستم و دیگـر ابداً پایــم درد نداشــت. به او گفــتم: شـما کجا هــستید. گفــت: من در هـمین قلعه هستم و دســت خود را به اطراف گردانید. گفتم: پس من کــجا خدمــت شما برسـم. فرمود:تو آدرس مرا نخواهی دانست ولی من منزل شما رامیدانم کجاست و آدرس مرا گفت و فرمود:هر وقت مقتضی باشد خود نزد تو خواهم آمد و سپس رفت. در همــین موقع رفقا رســیدند و گفــتند: آقــا عصایتان کو؟ من گفتم:آقایی نمـد پوش را دریابید هرچه تفحص وجستـجو کردند اثری از او نیافتند. ▫️منبع:کتاب ملاقات بـا امام زمان(عج) ─┅═༅═❥༅🌼༅❥═༅═┅─ ╔ ⃟🌸❥๑‌‌•~--------------- 🆔 @khademan_emamezaman
💠ملاقات با امام زمان(عج) ═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═ 🔰يكى از بـزرگان مراجـع شيعـه مرحوم آية اللّه العظـمـى آقـاى "سيــد ابوالحسن اصفهانى " است . 🌀او يكى از مراجع اعلاى دينى و زعيم اعظم و فقيه مؤ يد و زمامـدار تشيع ، از آيات و مراجعـى كه بى واسطـه به فـيض ملاقات حضرت صاحب‌الامر ارواحـنافداه مشرّﻑگشته‪وموردتائيداﺕغيبى بــودﻩاند و درطول تاريخ غيبـت كبـراى امـام عصــر (عـجـل اللّه تعالى فرجه الشّريف ) كـمتر مرجعى و زعيمى بـه كياست و فراست و سـعـه صـدر و بـخـشـنـدگى و مـاءثّر آثار و خـدمـات آن بـزرگـوار و كرامـات باهرات و سجاياﻯگرانمايه‪وسخاوتها و احسان‌هاى عجيبه و اخلاق نيكويش بوده است . 🔸يكى‪ازكرامتهاﻯاماﻡعصر ارواحنافداه، به اين نايـب بزرگـوار و زعيـم امــت توقيع شـريفـى است كه بـراى آن بزرگـوار، صادر مى‪كنند ومى‪فرستند و بدين‪ترتيب‪ايشان را تحت‪عناياﺕخاصه‪خويش قرارمى‪دهند و به الطاف و عناياتشان مى نوازند . 📌توقيعى كه حضرتش ارسال میـدارند توسط مرحـوم ثقـة الاسـلام والمسلمين، زين العلماء الصالحين حاج شيخ"محمد كوفى‪شوشترى"در نامه‪اﻯواصل مى‪شود كه متن‌مبارك آﻥنامه عبارﺕازاين است: "قل له : ✚ارخص نفسـك و اجعـل مجلسـك فى الدهليزواقض‌حوائج النّاﺱنحن‌ننصرك`` يـعـنـى👇🏻 ✓(به‌او بگو:خودت‌را براﻯمردم ارزاﻥكن، ودردسترﺱهمه‌قراربده،محل‪نشستنت رادهليز خانه‪اﺕانتخاﺏكن‌تامردﻡسريع و آساﻥباتوارتباﻃداشته‌باشند،حاجتهاى مردم را برآور ما ياريت مى كنيم ). 📚منبع:کتاب ملاقات با امام زمان(عج) ─┅═༅═❥༅🌼༅❥═༅═┅─ ╔ ⃟🌸❥๑‌‌•~--------------- 🆔 @khademan_emamezaman
💠متن کرامات و شفا ... ┅═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═┅ 💠مرحوم علامـه مجلسي از ملحقـات كتـاب انيس العابدين وعلامـه نوري در نجـم الثاقـب نقــل مي كنند كـه: سيـد بـن طـاووس قــدس الله ســره مي فرمايـد كـه: در يـك سحــرگاه در سرداب مطهرازحضرت صاحب الامر ارواحنافداه اين مناجـات را شنيــدم كـه مي فرمايـد: ✳️اللهم ان شيعتنا خلقت من شعاع انوارنـا و بقيــه طينتنــا و قــد فعـلـــوا ذنوبـــا كـثيـــره اتكـــالا علــــي حبنـــا و ولايتنا فــان كانـت ذنوبـهــم بينــك و بينهـم فاصفـح عـن هـم فقـد رضينـا و ما كـان منهـا فيمـا بيــنهــم فاصلح بـيــنهــم و قـاص بهـــا عـن خمسنـا و ادخلهـم الجنه و ذحزحهم عـن النـار و لاتجـمـع بينهـم و بيــن اعداينـا في سخطـك. 🔸خداياشيعيان ما را از شعـاع نور مـا وبقيه طينت ما خلــق كـرده اي،آنــها گناهان زيادي به اتكاء بر محبـت به ماو ولايـت ما كرده اند، اگر گناهـان آنها گناهي اسـت كه در ارتباط بـا تو اسـت از آنهـا بـگـذر كـه ما را راضي كرده اي و آنچه از گناهان آن ها در ارتبـاط با خــودشـان هسـت، خودت بين آن ها را اصلاحكن و از خمسي كه حق ماست به آنـها بـده تا راضي شوند وآنها را از آتش؟ جهنم نجات بده و آنها را بادشمنان ما در سـخط خود جمع نفرما. ▫️منبع:کتاب ملاقات با امام زمان(عج)  ─┅═༅═❥༅🌼༅❥═༅═┅─ لینک کانال آرشیو خادمان امام زمان عج ╔ ⃟🌸❥๑‌‌•~--------------- 🆔 @khademan_emamezaman
💠متن کرامات و شفا... ┅═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═┅ 💠استادمان مرحوم آيهالله حاج شيخ مجتبــي قـزوينــي قضـيــه استــادش مرحوم آيهالله ميرزامهدي اصفهانـي را اين چنين نقل مي فرمود:مرحـوم آيه الله ميرزاي اصفهـاني مي فرمود: در ايـام تحصيل در نجف اشـرف، در علـم اخــلاق و تزكيه نفـس و سيــر و سلوك ازمحضر سيـد احمد كربـلايـي يكـي از عـــرفــاء بلنــد پايـــه استـفـاده مي كردم.تا آنكه در رشد و كمـالات معنـوي و تزكيه نفـس از نظر ايشان به حـد كمـال و بـه اصطلاح به مقـام قطبیت و فنـاء في الله رسيدم.او بـه من سمت دستگيري ازديگران را داد ومرا استاد درفلسفـه اشراق دانسـت او مــرا عــارف كامـل و قطــب و فـاني في الله ميـدانست ولي من خودم را نمي توانستـم فريب دهم و هنوز از معـارف حقه چيـزي نميدانستم،دلم آرام نگرفتـه بـود خـــود را در كمـالات ناقص مي دانستم، تا آنكه بـه فكرم رسيـد شبـهاي چهـارشنبـه بـه مسجد سهله بروم متوسل به حضرتمهدی ارواحنا فداه شوم شايد آن آقايي كه خداونــد او را براي ما غوث و پناھگاه خلـق كـرده توجهي به مـن بفرمايد و صـراط مستقيم را به من نشان دهد به مسجدسهله رفتم ازجميع علومي كـه: سـر بـه سـر قيـل و قال،نـه از آن كيفيتي حاصـل نـه حال. 🔴ازافكارعرفاني متصوفه وازبافته هاي فلاسفه،خودراخالي كردم وصددرصد باكمالاخلاص وتوبه به مقاممقدس آن حضرت خود را در اختيار گذاشتم ناگهان جمال پر نور حضرت بقيـهالله ظاهر شد و به من اظهارلطف زيادي فـرمـود؛و براي آنكـه ميزانپي دردست داشتـه باشــم و هميشه با آن میزان حركتكنم،اين جمله رابه من فرمود "طلب المعارف من غير طريقنا اهل البيتمساو لانكارنا"يعني:جستـجوي معارف وشناخت حقايق ازغيرخطمـا اهلبيتطهارتمساوياست باانکارما. 🔴 وقتی مرحوم ميرزاي اصفهاني اين جمله را از حضـرت ميشنود،متوجه مي گردد باید معارف حقه را تنهـا و تنها ازمضامين آيـات قرآن و روايات اهلبيت عصمـت و طهارت استفاده كند و لذا بـه مشهد مقدس مشرف ميـگردد، معارف قرآن و اهلبيت را بـه پـاك طينتان از اهل علم تعليـم مي دهد و شاگرداني كه همه اهـل معنـي و تشرف و تزكيـه نفس و در صراط مستقيممعارف حقه هستند به جامعه روحانيت تحويل ميدهد 🔵در اينجا چند تذكـر و توضيـح رالازم مي دانـم كه بـه عرض شمـا برسانـم اول:تشرف مرحوم ميرزاي اصفهاني بهنحوهـای مختلف نقل شده وبراي مـن آنچه را كه استادم مرحوم حاج شيـخ مجتبـي قزوينـي نقـل فرمـوده معتبـراست،اين نحوه كه نقل كـردم نزد من معتبرتر است. دوم:مرحوم سيـد احمـد كربلايي، از شاگـردان مـلا حسيـن قلـي همـداني مراسـلاتي دارد.ظاهراشخصي معني ايـن شعـر شيـخ عطـــار را مي پرسـد: "دايمـــاً او پــادشـــــاه مـطـلـــق اســـت در كمــال عـــز خـود، مستقرق است او بسـر نايد ز خود، آنجا كه او است كي رسدعقل وجود،آنجا كه اواسـت" كـه ابتـداء مرحــوم آخونــد خــراساني جواب مختصري مي دهد بعدهمان سوال راازمرحوم شيخ محمدحسين غــروي كمپـانـي مي كنند كـه ايشـان طبـــق مـــذاق فلسفـــه مشـاء پـاسـخ مي گويد وبعد باز همان سوال را از مرحوم سيداحمد كربلايي ميپرسند كه ايشان طبق مذاق فلسفه اشراق جواب ميدهند كه عينا آن مراسلات نزدمن موجود است،بنابراين مرحوم سيد احمد كربـلايي مـذاقشان مذاق عرفاني وحدت موجودي است و اين مطلب كاملا ازآن مراسلات استفاده مي شود. سوم: مرحــوم آيـه الله ميــرزا مهـدي اصفهاني در روز پنجشنبـه19ذيحجه 1365هجري قمري درمشهـدمقدس از دنيـا رفـت و در وســط دارالضيافــه آستـان حضــرت رضــــا (ع) دفــن شـد 🔵 ضمنا بعضي از شـاگـردان مرحـوم و فرزندبزرگوارش دركتاب دين وفطرت قضيه او را اين چنين نقل مي كنند. از جمله عالمـان و فقيهان و مربيان روحـاني دهــه هاي گذشتــه مرحـوم آيه الله ميرزامهـدي اصفهاني(1365 - 1313 هجري قمـري) بوده اسـت، كهمراكز علميخصوصا حوزه علميـه مشهــد سالهــا تحت نفوذ و سيطـره معنوي آنبزرگواربوده وتعاليمش از جملهحركتهاي عظيم فكري معاصـر گشته كههمچون سدي فولادين در مقابلانحرافاتايستادومعـارف قرآن و ائمه طاهرين را بـه عنوان تنها راه دستيابـي بـه اســـلام خالص عرضـه داشته است. پایان بخش اول دامه دارد ╔ ⃟🌸❥๑‌‌•~--------------- 🆔 @khademan_emamezaman
💠متن کرامات و شفا ... ┅═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═┅ ↩️بخش دوم: 🟠بسيـــاري از دانشمنـدان شيعــــه كــه امروز نگهبانان مرزهـاي تشيع اند در محضرآن بزرگوار درسهاگرفته وپندها آموخته اين تب و تابي كه امـروزه در زاد روز امـام عصـــر (عـج) مي بينيــم، گوشه اي از شراره هاي محبتي است كه ايشـان به پيشگـاه امام زمـان (ع) مي ورزيده و اينك جلــوه هايي از آن آشكـار گشته، آن بزرگـوار آن هنگامي كه به تحصيل مشغـول بوده و سينـه خويش راازعلوم اسـلامي مي انباشته در برخـــورد بـا روش هــا و مشـربهـاي گوناگـون از جملــه مكاتـب فلسفـي و عرفـاني بـه حيــرت و نوســان كشيــده مي شود واضطـراب عجيبي برروحش سايـه مي افكنـد. پريشــانـي و آزردگي حاصل از بلاتكليفي، انقلاب فكـري در اوايجادمي كند.كه نمي داند چـه بكند وبه كجابرود وبه كدام سير،ازسيرهاي علـمـــي و معنــــوي آن زمـــــان رو كنـد. سرانجــام بـراي نجـــات از ايـن دغـدغه خاطربه حضرت ولي عصـر اروحنافداه متوسل ميشود و چاره مشكل رااز آن حضرت مي طلبد.حضـرتش نيزتفضل مي كنند و در كنـار قبـر هـود و صـالـح در وادي الســلام نجــف تشريـف فرما شـده بـر او تجلي مي فرماينـد و راه را بـه او مي نمايانند... او كـه در آنجـا بـا قلبي شكسته و ديده اي گريـان ديدار را آرزو مي نمـود سرانجـام بـه مقصـود خـود نايـل مي آيـد و شرفيـاب محضــر پرفيضش ميشود ودرمان درد خويش را مـي يابـد.بديـن گـونـه كــه وقتـي در بيـداري بـه خدمـت حضـرت مي رسـد، بـر سينـه آن حضـرت نواري را بـه رنگ سبـز به عـــرض 20 سانـت و بـه طـول قريب 60 سانت مي بيند، كـه عبارتي به رنگ سفيد،به گونه نور برآن چنين نقش شده است:طلـب الْمع ارفْ منْ غيْــر طريقـن ا اهْـل الْبيْــت مـس اوق لانْـــك ارنــا وقـــدْ اق امـنــــي الله وانــــا حجهـبْـن الْحسـن (كه كلمه حجـه بـن الحسن قدري درهم وبه شكل امضـاء نقــش يافته بود) يعنـــي: جستـجــوي معارف جز ازراه ماخاندان پيامبـرمثل انكـار نمـودن ماسـت و خداونـد امـروز مرا برپا داشته و من حجـت خدا پسر حـضــــــرت عـسـكـــــــري (ع) هستـــــم. بعد آن حضـرت غايـب مي شونـد.اين پيام گهربار حضرتش،مرحمي برقلـب سوزان او مي گردد و راه حـق، روشـن وآشكار برايش نموده شده وبه دنبـال اين توسل و عنايت، مرحـوم ميرزا به چشمــه جوشـانـي از معــارف الهــي و شخصيتي فرزانه هدايـت مي شودكه نامش راهرگزنبرد وازاوتنهابـه صاحب علم جمعي تعبير نمود.درس گهربـار امــام، مشعــل و چــراغ راه زندگـي او می گردد.که خلاصــه اگر مـا را قـبـول داريد بايد معـارف رااز مـا بگيريد ودر همه زمينه ها، يعنـي خداشناسـي و نفـس شناسـي،روح شناسـي ،آخـرت شناسـي و بلكه آفـاق شناسـي، از ما تبعيـت كنيد. بعـدها به منظور زنـده نمــودن معــارف اهـــل البيـت، عــازم ايـــــران مي شــود و درسهـــايي را كـه آميـزه اي از قـرآن و علـوم عتـرت بود بـراي دانشــوران مطـــرح مي فرمايـد، برخي ازآثار ارزنده وعلمي آن مرحوم نزدبعضي از شاگردان بزرگوارش هم اكنون موجود است. ✅اين بودآنچه كه بعضي از شاگردان از قضيـه مرحــوم ميـرزاي اصفهـاني نقل كردند و بـه عقيده مـن جريان آنچنـان بـاشــد كــه مرحوم حاج شيـخ مجتـبي نقلفرمودند.احتمالهم داردكه اينها دو حكــايـــت و ملاقات باشد. پایان....🌺 ▫️منبع: کتـــاب ملاقـات با امــام زمــان(عج) ─┅═༅═❥༅🌼༅❥═༅═┅─ ╔ ⃟🌸❥๑‌‌•~--------------- 🆔 @khademan_emamezaman
💠متن کرامات و شفا ... ┅═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═┅ 🔰مرحوم حجه الاسلام آقاي مجد، پدر مرحـــوم حجـه الاسـلام شيـخ مرتضي زاهــد تهرانـي (7) در سفـرنامـــه خـود كرامتي‌ از امــام زمـان‌(ع)نقـل مي‌كند آن این است:شيـخ عبيداء كـه يكي از اشـرار كُـرد در زمــان ناصـرالديــن شـاه بـود با شصـت هـزار نفـر سـوار،سر بـه طغيـان برداشـت وبه هر جـا مي‌رسيد همـه را قتـل عــام مي‌كـرد، يك شـب، چهـار سـاعت از شـب گذشتـه،مرحوم وقايع‌نگـار پيشخدمتش آقاشيخ علي را نزد من فرستاد كه باعجله پيش او بـروم. رفتـم و ديـدم كه نشستـه و دو سه نامـه بـاز شـده در پيـش روي دارد وهمين‌طور مدام بـر روي زانـوي خــود مي‌زنـد و گريـه مي‌كنـد. 🔸وارد شده،سـلام كردم صداي پيرمـرد بلند شد كـه فـلان مـردك آمـد، گفتم: مردك كيست؟ گفت: ببين آقـا ميـرزا داوود از تبريـز نوشتـه است در تبـريـز سـر كوچـه‌ هـا را سـد بنـدي كرده‌اند و شيـخ عبيداء، مـردم مياندوآب را قتل عـام كـرده و بـا شصــت هــزار ســوار و تفنـگ‌ هـاي مـارتيـن كـه از فـاصلـه دو فـرسخـي هـدف را مي‌زنند، قصـد دارد تهــران راتصـرف كند،بچـه‌هاي كوچـك را بـه هـــوا پـرتــاب كــــرده و سپــس بـا شمـشيـــر بـه دو نيـــم مي‌كنــد. شيـــخ عبيـداء در كمـال خاطـر جمعـي گفتـه: روز جمعـــه وارد تهـران مي‌شـــوم و در تكيــه دولـت نمــــاز جمعـــه مي‌خوانــم وبـر تخت خواهـم نشست. اگر چنيـن شـود تكليـف مـا چيسـت؟ ما بايـد چه كـار كنيـم؟ 🔹گفتــم: جــــواب جنـابعـالــي دو كلمــه آرامـش بخـش اسـت و آن ايـن‌ اسـت آیا جنابعـالـي اعتقـاد بـه امـــام زمـــان داريـد يـا خيـر؟ 🔸گفـت: لعنت خدا برمنكر امام زمـان گفتم: پـس خاطـرت جمـع بـاشـد آقـا خــودش در چنيــن مـواردي اســلام و ديـن و مذهـب را حفـظ مي‌كند، زيـرا در همـه عالـم اِمكـان متصـرف اسـت 🔹گفت: شما شب را با اطمينان خاطـر مي‌ خوابــي؟ گفتــم: بلـــي، كســي كه چنيــن صـــاحــب و حـــافظـــي داشتـــه بـاشــد چــرا آســوده‌ خـاطـــر نخوابــد؟! 🔸آن شب گذشت،تـا آن‌كـه سپـاهي از تهران باسه هزار نفر مامور شده و با شتـاب تمـام بـه سـوي شيــخ مـذكـور حركـــت كردنــد. يــك هفـتـــه بيـشـتــر نگذشته بودكه خـبر فـراركردن شيـخ عبيداء رسيـد. 🔹مرحـوم وقـايع‌ نگـار كسـي را نـزد من فرستاد.پيش او رفتـه و ديـدم جمعي از رجـال دولـت در آن‌جا جمع هستند شخص فربه، چاق، خـوشرو و خوش مويی را در آن‌جا ديدم كه در مجلس نشسته و لباس نظـامي با درجه‌هايي از طلا و نشـان‌هاي بسيار بر تن دارد، سلام كردم. وقايع‌نگار گفت: بر منكـر امام زمان لعنت،سردارخودت كيفيت جنگ وفتح وفرار شيخ عبيداء را بـراي فـلاني بيـان فرمـا. بر مـن معلـوم شـد آن جـوان ازلشكر شيخ عبيداء و بـرادر حمـزه، سپهسـالار لشكـر شيخ عبيداء مي‌باشـد. 🔸سردار مذكور مي‌گفت: وقتي شيپـور جنـگ زده شد ديديم سپـاه سـه هـزار نفــري لشكـر ايمـــان در مقابـل سپــاه شصـت هـزار نفري ما يك لقمه بيش نيست،پيش خودگفتيم:به يك حمله همه را خواهيم كشـت.ناگهان ديديم سوارسفيدپوشي درميان سواران شما ايستاده و بـرهر سمتي اشـاره مي‌كنـد سوارهاي مامثل برگ درخت به زميـن مي‌ريزنـد و كشتــه مـي‌شونـد. حسـاب كرديم اگر نيـم ساعـت ديگـر بـه جنگ ادامه دهيم يك نفرازما باقي نمي‌ماند باقيمانـده لشكــر همـراه شيـخ عبيـداء پابه فرار گذاشتند و من بسوي تهـران آمده و شيعه و پناهنده به دولـت اين ملـت گشتـم. ▫️منبع کتـــاب روزنـــه‏ هـــايـي از عـالـــم غيــب ─┅═༅═❥༅🌼༅❥═༅═┅─ ╔ ⃟🌸❥๑‌‌•~--------------- 🆔 @khademan_emamezaman