eitaa logo
خادمان🌹شهدا🌹
427 دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
5.7هزار ویدیو
15 فایل
ما‌ از خم‌ پرجوش‌ ولایت‌ مستیم عهدی‌ ازلی‌ با ره‌ مولا بستیم بنگر‌ که‌ وظیفه‌ چیست‌ در‌ این‌ میدان ما‌ افسر‌ جنگ‌نرم ♡‌آقا‌♡‌ هستیم ارتباط با مدیر 👇 @sarbaze_emamzman
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
می شود طوری از رفتار همسرتان انتقاد کنید که دلش به درد نیاید.❗️ مهارت ارتباط کلامی به صورت صحیح در بیانی ساده https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
14.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😱چرا پادشاه لُخته؟ کلیپ زیبای مفهومی از باتلاق که این روزها خیلیها گرفتارش میشن... https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من مثل ... پسرم 🔹 لحظه اعلام خبر شهادت حاج قاسم به ″مادر و لالایی مادر شهید علی هاشمی برای شهید قاسم سلیمانی..💔 نثار ارواح مطهر مادر شهید علی هاشمی و فرزند شهید برومندش و حاج قاسم صلوات https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
امام زمان 003.mp3
1.99M
چرا این همه "اللهم عجل لولیک الفرج" های ما، به اجابت نمی رسد ؟ 🔻چرابا اینهمه ظلم، که عالم را احاطه کرده است؛ ظهور منجی، اتفاق نمی افتد؟💔 https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
السلام علیک یا ابا عبدالله 💠 ( ۱۲) دی 💠 ششصدو شصت‌‌وششمین( ۶۶۶)روز وچهل ۴۰ مرتبه ذکر • •••••••••••••••••••••••• متوسل می شویم به ⬇️⬇️⬇️ کشتی نجات اباعبدالله(ع) و شهیدان معززراه اسلام ⬇️⬇️⬇️ 🌹 🌹 •••••••••••••••••••••••• ⏰ شروع ⏮ ۲۶ بهمن ( ۱۴۰۰ )-- ۱۳ رجب ❇️ ادامه ⏮ تازمانی که پروردگار توفیق عنایت نماید •••••••••••••••••••••••• دوستان معنوی گرانقدر اولین نیتمان از ✅سلامتی وتعجیل در ظهور امام زمان باشد وپس ازآن⬇️⬇️⬇️ ✅نماز اول وقت ⛔️ترک گناه ✅حاجات شخصی •••••••••••••••••••••••• ⏰زمان قرائت ازاذان صبح تا نیمه شب شرعی هرروز می باشد ••••••••••••••••••••••••• ان شاالله به هرنیتی مهمان شهدای گرانقدر شده اید حاجت روا باشید https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺دعایی که مستجاب شد 🔹شهید حاج در منطقه اروند کنار: 🔹خدایا به آن نمازها که در کنار این نهرها خوانده شد قسمت میدهیم عاقبت ما را ختم به شهادت کن. https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
فرازی از وصیت شهید قاسم سلیمانی: برادران و خواهران عزیز ایرانی من، مردم پر افتخار و سربلند که جان من و امثال من، هزاران بار فدای شما باد، کما اینکه شما صدها هزار جان را فدای اسلام و ایران کردید؛ از اصول مراقبت کنید. اصول یعنی ولی فقیه، خصوصاً این حکیم، مظلوم، وارسته در دین، فقه، عرفان، معرفت؛ خامنه ای عزیز را عزیز جان خود بدانید. حرمت او را حرمت مقدسات بدانید. https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ✅بوسه زدن کف پای مادر ✅روحت شاد سردار دلها ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
🌸🌿 بالاترین فرمانده‌ی نظامی ایران، خاک بوس پای مادر شهید بود. آنانکه می‌خواهند امتداد او باشند، باید اینگونه باشند. https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
🌸 قسمت³³ چند بار محکم زد به در و گفت + زن داداش جوابش و که شنید از در فاصله گرفت و راهِ اومده رو برگشت یه خانومی اومد بیرون و بهم گفت +سلام عزیزم‌خوش اومدی بفرماا نگاه گرمشون باعث شد کمتر از قبل معذب باشم یه راهرویی و گذروندیم و به هال رسیدیم وسط هال به زیبایی تزئین شده بود و یه سفره ی قشنگ چیده بودن بین سفره هم پر بود از گلای زرد و صورتی و نارنجی که رایحه خوشی و پخش کرده بود نگام ب سفره بود که یهو یکی پرید بغلم ریحانه بود از دیدنش خوشحال شدم و محکم بغلش کردم و بهش تبریک گفتم ارایشش خیلی کم بود ولی ‌موهاش و شنیون کرده بود دوباره بغلش کردم مثه بچه هایی که بهشون قول شهربازی داده بودن ذوق زده بود دستم و گرفت نشستیم رو مبل مخمل و سفید جلوی سفرش تازه تونستم به اطرافم با دقت نگاه کنم جمعیتشون زیاد نبود به گفته خودش فقط فامیلای نزدیکشون و دعوت کرده بود همه رو بهم‌معرفی کرد دختر خاله هاش با غضب نگام میکردن. چون دلیل نگاهای عجیبشونو نفهمیده بودم ترجیح دادم فقط لبخند بزنم با زن داداش ریحانه بیشتر آشنا شدم .اسمش نرگس بود. خیلی خانواده ی خونگرم و دوست داشتنی ای بودن همینم باعث شده بود زود باهاشون صمیمی شم جمعیتشون بیشتر شده بود وخیلیا رو نمیشناختم ریحانه یه دوربین داد دستم و گفت +فاطمه جون میشه با این ازم چندتا عکس بگیری؟ یه نگاه به دوربین حرفه ایش انداختم و گفتم _عه دوربین خریدی مبارکت باشه +نه بابا واسه داداشمه _آها نشست رو مبل دسته گلش و که از گلای رز سفید و صورتی بود و دستش گرفت دوربین و تنظیم کردم روش طوری که سفره عقدشم تو عکس بیافته یه لبخند قشنگ رو لباش نشسته بود عکس و که گرفتم بهش خیره شدم لباس نباتیش که روی یقه اش و سینه اش تا کمر تنگش نگینای ریز و براق کار شده بود و دامن پف دار و توری قشنگش به خوبی تو عکس مشخص بود رفتم کنارش و گفتم _ چ دلی ببری شما از آقاتون خندید و اروم زد رو بازم و گفت +مسخره. حالا راسشو بگو خوب شدم ؟ _آره خیلی ماه شدی +قربونت برم من چندتا عکس دیگه هم ازش گرفتم و ازش فاصله گرفتم داشت با فامیلاش حرف میزد از فرصت استفاده کردم و عکسارو یکی یکی زدم عقب تا دوباره ببینم از اخرین عکس که گذشتم چهره محمد تو صفحه مستطیلی دوربین مشخص شد موهای لختش مثه همیشه پریشون چسبیده بودن به پیشونیش داشت میخندید خیلی واقعی! چندتا از دندونای جلوییش مشخص شده بود با اینکه چشماش از خنده جمع شده بود چیزی از جذابیتش کم نشده که هیچ بهش اضافه هم شده بود دوباره به لبخندش نگاه کردم و ناخودآگاه به این فکر کردم که چقدر با لبخند قشنگ تره،یه لبخند عجیب که دلیلی واسش پیدا نکرده بودم نشست رو لبام ته دلم لرزید! دوربین و خاموش کردم و دوباره برگشتم پیش ریحانه چندتا عکس دست جمعی هم ازشون گرفتم دوباره یکی در زد زن داداشِ ریحانه نشسته بود رو مبل میخواست بلند شه و در و باز کنه وضعش و که دیدم دلم براش سوخت بار دار بود گفتم _من باز میکنم با تردید نگام کردوازم تشکر کرد چون از همه به در نزدیک تر بودم شالم و سرم انداختم و در و باز کردم محمد بود از موهاش فهمیدم کیه ! روش سمت در نبود داشت بایکی که تو حیاط بود حرف میزد بلند گفت باشه باشههه برگشت سمتم دهنش باز شده بود واسه گفتن چیزی ولی با دیدن من یه قدم عقب رفت باخودم گفتم الان که بابام نیست دوباره مثه قبل میشه بعد چند لحظه گفت +ببخشید چی و میبخشیدم ؟؟مگه کاری کرده بود؟ دوباره ادامه داد +میشه به نرگس خانوم بگید بیاد ؟ اروم گفتم _براشون سخته هی بلند شن با تعجب نگام کرد و دوباره سرش و انداخت پایین صداشو صاف کرد و گفت +عاقد میخواد بیاد تو به خانوما اطلاع بدید لطفا جمله اش و کامل نکرده رفت در و که بستم متوجه لرزش دستام شدم.استرسم برام عجیب بود نفسم و با صدا بیرون دادم و حرفی که زده بود و به ریحانه اینا منتقل کردم شنل ریحانه و بستیم و چادرش و سرش کردیم بعضی از خانوما چادر سرشون کردن یسریام فقط شال انداختن رو سرشون یه حاج آقایی یا الله گفت و اومدن تو پشت سرش یه آقایی که سیمای دلنشینی داشت اومد داخل. از شباهتش با محمد حدس زدم پدرشون باشه سه نفر دیگه هم اومدن یه پسر جوون که حدس زدم باید دوماد باشه اومد داخل پشت سرش محمد و چند نفر دیگه در حالی که از خنده ریسه میرفتن اومدن تو و در و بستن همه با فاصله دور سفره جمع شدن منم با فاصله کنار ریحانه ایستاده بودم
|ادامه‌قسمت‌³³| حاج آقایی که قرار بود خطبه بخونه کنار دوماد نشست شروع کرد ب خوندن و ریحانه بار سومی که عاقد ازش اجازه خواست،وقتی زیر لفظی شو از آقا دوماد گرفت بله رو گفت همه صلوات فرستادن بعدشم ب گفته عاقد دست زدن دختر خاله های ریحانه و یه عده دختر که نمیشناختمشون شروع کردن به دست زدن و کل کشیدن..‌... https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
🔸‏«از دامنِ زن، مرد به معراج می‌رود» یعنی این ...☝️ https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹