السلام علیک یا ابا عبدالله
💠 (۲) مرداد
💠 هشتصدو شصت و هفتمین( ۸۶۷)روز
#قرائت_زیارت_عاشورا
وچهل ۴۰ مرتبه ذکر
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
• ••••••••••••••••••••••••
متوسل می شویم به
⬇️⬇️⬇️
کشتی نجات اباعبدالله(ع)
و
شهیدان معززراه اسلام
⬇️⬇️⬇️
🌹#نوید_صفری
🌹#داریوش_رضایینژاد(شهیدهستهای)
•••••••••••••••••••••••
⏰ شروع ⏮
۲۶ بهمن ( ۱۴۰۰ )-- ۱۳ رجب
❇️ ادامه ⏮
تازمانی که پروردگار توفیق عنایت نماید
••••••••••••••••••••••••
دوستان معنوی گرانقدر
اولین نیتمان از
#توسل_به_شهدا_و_زیارت_عاشورا
✅سلامتی وتعجیل در ظهور امام زمان باشد
وپس ازآن⬇️⬇️⬇️
✅نماز اول وقت
⛔️ترک گناه
✅حاجات شخصی
••••••••••••••••••••••••
⏰زمان قرائت #زیارت_عاشورا
ازاذان صبح تا نیمه شب شرعی هرروز می باشد
•••••••••••••••••••••••••
ان شاالله به هرنیتی مهمان شهدای گرانقدر شده اید حاجت روا باشید
#دعای_خیر_در_حق_همدیگر_را_فراموش_نکنیم
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
🌹 #شناخت_لاله_ها 🌹
#شهيد_والامقام
#دانشمند_هسته_ای
#داریوش_رضائی_نژاد
#طلوع :
🗓 1355/11/29 🗓
#عروج :
🗓 1390/05/01 🗓
نحوه شهادت : #ترور
مزار #شهید :
#گلزار_شهدای_آبدانان
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
🌷 سالگرد شهادت شهید هسته ای داریوش رضایی نژاد گرامی باد🌷
🌷 در یک مسأله علمی پیچیده گیر کرده بودیم و راه حلی برای آن پیدا نمیکردیم. گفتیم رضایینژاد میتواند کار را ادامه بدهد، موضوع را بااو در میان گذاشتیم و مبلغ زیادی هم پیشنهاد کردیم. بیتوجه به مبلغ پیشنهادی ما گفت: این مسأله به دردی هم میخوره؟
🌷 ما هم گفتیم: نه، به دردی نمیخوره، اما اینطوری ما اولین گروهی هستیم که توی جهان این مسأله رو حل میکنه.
🌷 داریوش گفت:
من اگه تو زندگیم بتونم، یه چوب کبریت یا یه پیچگوشتی درست کنم که به درد چهار نفر بخوره، خیلی بیشتر برام ارزش داره تا اینکه بخوام بگم دستگاهی رو درست کردم که هیچ کس مثل اون رو نداره یا مسألهای رو حل کردم که هیچ کس حل نکرده
#مدیون_شهدا_هستیم
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
4_5832693358950094206.mp3
5.77M
وقتی بابام شهید شد...
🔹️آنچه میشنوید گزارشی صوتی است از حضور سرزده رهبر انقلاب در منزل شهید داریوش رضایینژاد در سال ۱۳۹۰.
🔹️این برنامه صوتی با صحبتهای «آرمیتا» درباره صحنهی شهادت پدرش آغاز و با گفتوگوی رهبر انقلاب با خانوادهی شهید ادامه مییابد.
یکممرداد، #سالروز شهادت دانشمند هستهای، #شهید داریوش رضایینژاد
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
#زندگی_به_سبک_شهداء
#شهید_هسته_ای
#داریوش_رضائی_نژاد
اصلا به اضافه کار اعتقاد نداشت . می گفت :
وقتی می تونم تو زمان انجام کار، تموم کارهامو انجام بدم دیگه لزومی نداره که اضافه کار بمانم .
همین دقت ها و ریزه کاری هاش بود که #برکت رو به #زندگیمون آورده بود .
نمونه ی دیگه ش حساسیت روی #بیت_المال بود .
کارهای تحقیقاتیش رو به خاطر بعضی مسائل محرمانه، نمی تونست بیرون از خونه پرینت بگیره و چون خودمون هم چاپگر نداشتیم مجبور بود از چاپگر محل کارش استفاده کنه.
اما تو این جور مواقع ، حتما برگه ی سفید از خونه می برد تا از امکانات اداره استفاده نکنه .
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
9.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به نام پدر
به مناسبت سالگرد #شهادت دانشمند جوان هستهای #شهید_داریوش_رضایینژاد
🔹گوشههایی از حضور ۱۳ سال قبل رهبر انقلاب در منزل شهید رضایینژاد و دیدار سال گذشته آرمیتا دختر این شهید با رهبر انقلاب
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
#بدون_تو_هرگز《 ۱۸》
💢 علی مشکوک میزنه!
🔸 من برگشتم دبیرستان ...
زمانی که من نبودم، علی از زینب نگهداری می کرد.
حتی بارها بچه رو با خودش برده بود حوزه ... هم درس می خوند، هم مراقب زینب بود ...
🔹سر درست کردن غذا، از هم سبقت می گرفتیم
من سعی می کردم خودم رو زود برسونم ... ولی عموم مواقع که می رسیدم، غذا حاضر بود!
دست پختش عالی بود ... حتی وقتی سیب زمینی پخته با نعناع خشک درست می کرد
🔸واقعا سخت می گذشت خصوصا به علی ... اما به روم نمی آورد ...
🔹طوری شده بود که زینب فقط بغل علی می خوابید ... سر سفره روی پای اون می نشست و علی دهنش غذا میذاشت ... صد در صد بابایی شده بود ... گاهی حتی باهام غریبی هم می کرد ...
🔹زندگی عادی و طلبگی ما ادامه داشت ... تا اینکه من کم کم بهش مشکوک شدم!!!
🔹 حس می کردم یه چیزی رو ازم مخفی می کنه! هر چی زمان می گذشت، شکم بیشتر به واقعیت نزدیک می شد ...
مرموز و یواشکی کار شده بود... منم زیر نظر گرفتمش ...
🔹یه روز که نبود، رفتم سر وسایلش ... همه رو زیر و رو کردم...
حق با من بود ... داشت یه چیز خیلی مهم رو ازم مخفی می کرد ...
🔸شب که برگشت ... عین همیشه رفتم دم در استقبالش ... اما با اخم!!
🔹یه کم با تعجب بهم نگاه کرد ... زینب دوید سمتش و پرید بغلش ... همون طور که با زینب خوش و بش می کرد و می خندید ... زیر چشمی بهم نگاه کرد ...
- خانم گل ما ... چرا اخم هاش تو همه؟
🔹چشم هام رو ریز کردم و زل زدم توی چشم هاش ...
- نکنه انتظار داری از خوشحالی بالا و پایین بپرم؟ ...
حسابی جا خورد و زینب رو گذاشت زمین...
رمان بدون تو هرگز (نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی)
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹