#رمان
#ناحله🖇
پارت²⁰⁸
روح الله شمیم ونرگس همه اطراف من پرسه میزدن و یه چیزایی میگفتن ولی من هیچی نمیفهمیدم گوشم هیچ صدایی رو نمیشنید چشمام هیچکس رو نمیدید.
ساکی که براش بسته بودمو جلوم گذاشتن دلم میخواست جای همه ی نبودناش بغلش کنم بوش کنم زیپ ساک رو باز کردم همه چی مرتب تر از اولش بود
چشام به لباساش که افتاد دیگه طاقت تموم شد!
فاطمه:آقامحمد خودت کجایی لباساتو واسم اوردن؟لباسات هنوز بوی عطرتو میده محمد زندگیمو با خودت بردی!
لباسشو به صورتم چسبوندمو گریه کردم تو دلم جنگ شده بود انقدر که گریه کرده بودم دیگه چشام جایی رو نمیدید لباسشو بوسیدمو گذاشتمش سر جاش پوتینشو از تو ساک برداشتم.
دستمو به کفشش کشیدمو بعد با دوتا دستام خاکشو روی صورتم کشیدم.
همه ی سلولام دلتنگیشو فریاد میکشید از هق هق به سرفه افتاده بودم نفسام دیگه یکی در میون بالا میومد حس میکردم قلبم دیگه نمیزنه از اتفاقای عجیب زندگیم بهت زده بودم همه چی خیلی عجیب و سریع اتفاق افتاده بود سریع عاشقش شدم عجیب عاشقم شد عجیب ازدواج کردیمو زود از پیشم رفت.
فاطمه:محمد قرار نبود تنها بری بی معرفت!
چیکار کنم حالا بدون تو؟
حواسم به کسی نبود ولی صدای گریشونو میشنیدم هر بار که یه چیزی میگفتم گریه ی جمع شدت میگرفت بی توجه سرمو روی ساکش گذاشتم.
رهام نمیکردن هر دفعه یکی میومد بازومو میگرفت انقدر جیغ زده بودم خسته شدم با خودم فکر کردم تمام تلاشم تو این مدت برای عادت به نبودن محمد فقط تظاهر بود فاطمه بدون محمدش نمیتونست وزن سَرَم رو هم نمیتونستم تحمل کنم.
همش خنده هاش به یادم میومد شوخی هاش صداش چشماش...
داشتم دیوونه میشدم این اتفاق هم نمیتونسم باور کنم مثل خیلی از اتفاق های دیگه که باورش برام سخت بود.
هی خودمو گول میزدم که محمد حالش خوبه قراره بیاد اینا یه خوابه شوخیه ولی تا نگاهم به چشمای اطرافیانم میافتاد میفهمیدم که این یه واقعیته کشنده است.
(شما که عزیزِ دلِ ماییُ
لوسِ من...
رنجورِ عشق به نشود جز به بوی یار...
خیلی دوستت دارم...)
فاطمه:محمد دلم واسه صدات تنگ شده تو رو خدا بیا بگو همه ی اینا یه شوخی بی مزه است محمد تو رو جونِ زینبت من دیگه نمیتونم محمد تو که میتونه فاطمه بدون تو نمیتونه تو که بی رحم نبودی.
بابا و دایی طاهر زیر بغلمو گرفتند و بلندم کردند.
قوت نداشتم حتی رو پاهام بایستم کمرم شکسته بود همه ی جونم از بدنم رفته بود.
بردنم توی اتاق خودم پشت سرم چند نفر دیگه هم اومدن داخل.
زینب تو اتاق رو پای سارا بود.
سارا هم مثل بقیه گریه میکرد دیدن این چشمای گریون حالمو بد میکرد دلم میخواست یکی گریه نکنه تا بگم فهمیدم که میخواستین باهام شوخی کنین بگین محمدم بیاد دیگه نمیتونم...
با دیدن من پاشد و بغلم کرد و تو بغلم گریه کرد.
انگار از من زودتر باخبر شده بودن لابد من اخرین نفر بودم روی تخت نشستمو چادرمو روی سرم کشیدم.
خاطره هاش ولم نمیکرد من این مدت رو چطوری باید فراموش میکردم؟اصلا میشد فراموش کرد؟ همه وجودم همه ی عمر و زندگیمو با خودش برد!
کاش بیدار میشدم میدیدم همه ی اینا یه خوابه کاش بیدار میشدمو مثل همیشه وقتی برمیگشتم محمد رو کنار خودم میدیدم کاش هنوز داشتمش کاش بود و مثل همیشه وقتی گریه میکردم اشکامو پاک میکرد و میگفت خیلییی لوسی!
کاش همه چی یه جور دیگه بود کاش محمد نمیرفت...
+تا فردا ان شالله میرسه پیکرش!
_اطلاع رسانی کردین؟
+بله ان شالله انجام میشه!
_پس زودتر بگید همه چیو اماده کنن!
+ان شالله بچه ها تو تدارک هستند نگران نباشید خیالتون راحت!
_حواستون باشه هیچی کم نباشه!
+چشم فقط وداع تو مصلی هست دیگه؟
_بله!
+شهید رو خونشون نمیبرین؟
_فعلا قطعی نشده.
خانومشو بفرستین وصیتنامشو بیاره!
+خانومش؟...
_جز اون ک کسی نمیدونه کجاست!
+چشم.
صداهاشون تو سرم اکو میشد اطرافم یکم خلوت تر شده بود زینب رو که اوردن سمتم با دیدنم وحشت کرد و شروع کرد به جیغ زدن چشمام به اون که میافتاد دلم میخواست بمیرم.
بیچاره داداش علی از وقتی که فهمیده بود اشک چشماش خشک نشده بود کنار من نشسته بود و مثل بچه ها گریه میکرد اشک چشمای منم تمومی نداشت.
قلبم داشت از جاش کنده میشد نمیدونستم باید چیکار کنم دلم میخواست فقط ببینمش کم کم داشتم این اتفاق رو هم باور میکردم چون میدونستم محمدِ من آدمی نیست که اینهمه بیقراریه من رو ببینه و برنگرده.
محمد رسیده بود به چیزی که آرزوش رو داشت.
بابا و سارا زیر بغلامو گرفته بودن به هیچ وجه نمیتونستم رو پاهای خودم بایستم.
همش با خودم میگفتم محمد چجوری دلش اومد منو بذاره بره؟
نزدیک هواپیمایی میشدیم که گفته بودن ۱۰ دقیقه ی پیش نشسته هواپیمایی که دلبرم باهاش اومده هواپیمایی که دلبرمو واسم آورده.
به هواپیما نزدیک تر شدیم.
یه سری با لباس نظامی به صف ایستاده بودن...
نویسندگان:
•فاطمه زهرا درزی
•غزالهمیرزاپور
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 نماهنگی زیبا از صحبتهای شهید آوینی
در خصوص شهیدان
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
۲۹.mp3
4M
ختم #جزء 《 ۲۹》قرآن کریم به نیت فرج
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
یاد خدا ۵۸.mp3
10.3M
#یاد_خدا ۵۸
#استاد_شجاعی | #حجهالاسلام_قرائتی
√ سیری ناپذیری در شهرت، مال، مقام، قدرت، و ... چگونه در کسی رشد کرده و تمام روح او را دربر میگیرد؟
چگونه میتوان آنرا کنترل کرد ؟؟
#اخلاق_اسلامی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرچی فکر کردم که در زیر این کلیپ چی بنویسم که حق مطلب را ادا کنم نتونستم چیزی پیدا کنم .
قضاوت را برعهده خود عزیزان حاضر در کانال گذاشتم.
#حجاب_فاطمی
#غیرت_علوی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌 تحلیل حسن عباسی
🔶 چگونه از اسرائیل انتقام می گیریم؟
جالب است ، گوش کردید نشر بدهید
#جهاد_تبیین_بر_همه_ما_واجب_است
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
14.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 شهدا قبل از شهادت برای اهل دنیا، عجیب میشدند!
#شهدا_التماس_دعای_خیر
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«سختی راه ظهور»
استاد #شجاعی
رسیدن به ظهور دردسر داره، قحطی داره، گرونی داره...
پایان حکومت تمام طاغوتها بی دردسر نیست.
#امام_زمان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
21.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هیچکس اینجا به تو مانند نشد
#اللهم_احفظ_قائدنا_الخامنه_ای_الی_ظهور_الحجه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
#التماسدعایخیروحلالیت
تاحالا شده از یک روز مکالمه رایگان درون شبکه بهرمند بشید؟دیدید وقتی یک روز مکالمه تموم میشه چه پیامی میاد رو گوشی؟:"مشترک محترم! مهلت استفاده هدیه یک روز مکالمه رایگان شما به پایان رسید ازین پس مکالمات با نرخ عادی محاسبه خواهد شد."
داستان ما و شماست.
مهلت استفاده ما از یک ماه هدیه و ارزاق آسمانی مضاعف و ثوابهای چند برابر در ضیافت الهی درون شبکه و برون شبکه تا چندین ساعت دیگه به پایان میرسه و عبادات با نرخ واقعی محاسبه خواهد شد.
درهای جهنم باز، شیطان از غل و زنجیر آزاد میشه، ثواب خواندن یک آیه برابر همان آیه نه یک ختم قرآن، خواب یعنی خواب نه عبادت، نفس یعنی نفس نه تسبیح
مشترکین عزیز تا رسیدن پیام پایانی فقط چند ساعت دیگر فرصت داریم چون "کم کم غروب ماه خدا دیده میشود".
#دعای_خیر_در_حق_همدیگر_را_فراموش_نکنیم
#محتاجوملتمسدعایخیروحلالیتازشماخوباندرگاهحقهستم
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
السلام علیک یا ابا عبدالله
💠 ( ۲۲) فروردین
💠 هفتصدو شصتو چهارمین( ۷۶۴)روز
#قرائت_زیارت_عاشورا
وچهل ۴۰ مرتبه ذکر
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
• ••••••••••••••••••••••••
متوسل می شویم به
⬇️⬇️⬇️
کشتی نجات اباعبدالله(ع)
و
شهیدان معززراه اسلام
⬇️⬇️⬇️
🌹#نوید_صفری
🌹#علی_صیادشیرازی
••••••••••••••••••••••••
⏰ شروع ⏮
۲۶ بهمن ( ۱۴۰۰ )-- ۱۳ رجب
❇️ ادامه ⏮
تازمانی که پروردگار توفیق عنایت نماید
••••••••••••••••••••••••
دوستان معنوی گرانقدر
اولین نیتمان از
#توسل_به_شهدا_و_زیارت_عاشورا
✅سلامتی وتعجیل در ظهور امام زمان باشد
وپس ازآن⬇️⬇️⬇️
✅نماز اول وقت
⛔️ترک گناه
✅حاجات شخصی
••••••••••••••••••••••••
⏰زمان قرائت #زیارت_عاشورا
ازاذان صبح تا نیمه شب شرعی هرروز می باشد
•••••••••••••••••••••••••
ان شاالله به هرنیتی مهمان شهدای گرانقدر شده اید حاجت روا باشید
#دعای_خیر_در_حق_همدیگر_را_فراموش_نکنیم
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️"حضرت آیتالله خامنهای" خطاب به آقای "علی صیادشیرازی":
۲۰ سال بعد به شما به چشم قهرمانان ارتش نگاه خواهند کرد، ممکن است شما آن روز زنده باشید، ممکن است زنده نباشید و به شهادت رسیده باشید در راه این هدف، لیکن به هرحال شما آن روز قهرمانید.
👈 این فیلم مربوط به زمان دفاع مقدس است و سپهبد شهید صیاد شیرازی سال ۷۸ به شهادت رسیدند.
🗓 ۲۱ فروردین، سالروز شهادت شهید صیاد شیرازی
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹