eitaa logo
#خادمان‌‌‌شهدا_کانال کشوری
421 دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
5.8هزار ویدیو
15 فایل
ما‌ از خم‌ پرجوش‌ ولایت‌ مستیم عهدی‌ ازلی‌ با ره‌ مولا بستیم بنگر‌ که‌ وظیفه‌ چیست‌ در‌ این‌ میدان ما‌ افسر‌ جنگ‌نرم ♡‌آقا‌♡‌ هستیم ارتباط با مدیر 👇 @sarbaze_emamzman
مشاهده در ایتا
دانلود
ایرلو 🍃🌸 ایرلو سفیر جمهوری اسلامی ایران در یمن جبهه مقاومت 🕊حاج‌حسن سفیر جمهوری اسلامی ایـ‌ـران در یمن، رفیق و همرزم سردار سلیمانی، به دلیل جراحات شیمیایی و محاصره دارویی یمن و ابتلا به ویروس کرونا و محدودیت بازگشت به ایران توسط ائتلاف سعودی، دیرهنگام و در شرایط نامناسب جسمی و در اوج درگیری با ویروس کرونا به کشور منتقل شد و سرانجام سحرگاه دیروز به شهادت رسید. 🌹خانواده ایرلو در انقلاب اسلامی سرافراز است. پیش از این دو فرزند این‌خانواده در دفاع مقدس به شهادت رسیده و امروز خانواده ایرلو سومین شهید خود که سفیر ایران در یمن بود را تقدیم انقلاب کرد. 🍃🌸با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران اسلامی، ایرلو به‌عنوان سرباز پس از طی دوران آموزش نظامی به جبهه جنگ اعزام می‌شود و این حضور، قریب به ۴ سال به طول می‌انجامد. او توفیق یافت تا در طول ۴ سال در سمت‌های مختلف ضمن یاری رزمندگان اسلام، دشمن متجاوز را به خاک سیاه بنشاند. آخرین سمت او فرماندهی تیپ بود و سرانجام در بیست و پنجم اسفند ماه سال ۱۳۶۳ در شرق دجله به شهادت رسید. 🍃🌸دیگر شهید این خانواده ایرلو است. اصغر کوچک‌ترین پسر خانواده ایرلو بود. 🕊او در بیست و یکمین روز مرداد ۱۳۴۵ در تهران دیده به جهان گشود. وقتی به جبهه رفت، به زحمت سنش به ۱۵ سال می‌رسید. مدتی در کردستان بود و بعد مدتی هم در لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) و مدتی هم در لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) با وجود سن کم، پا به پای برادرانش در عملیات‌های بزرگ شرکت کرد. در عملیات والفجر هشت در جزیره ام‌الرصاص به شدت زخمی شد، طوری که پایش را روی زمین می‌کشید، اما باز به جبهه برگشت. سرانجام اصغر ایرلو در ۱۲ / ۰۲ / ۱۳۶۵ در حالیکه جانشین گردان حضرت علی اصغر(ع) بود، در منطقه فکه به شهادت رسید. هر دو برادر جزو شهدای جاویدالاثر هستند و پیکر آنها مفقود است. 🥀پیکر شهید پس از اقامه نماز در امامزاده صالح (علیه السلام ) در جوار مزار شهید محسن فخری‌زاده به خاک سپرده شد . https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
حسین ایرلو و محل تولد : ۱۳۴۰ ـ شهرری ومحل شهادت : ۲۵/۱۲/۱۳۶۳ ـ شرق دجله مزار : بهشت زهرا (س) تهران 💠شهید دروصیت نامه اش چنین می نویسد : « … دوستان با شرکت هرچه بیشتر در نماز جمعه و جماعت ها ، در بسیج ، در مساجد و محافل ، حضورتان را نشان دهید . تا همانند همیشه مشتی باشید بر دهان یاوه گویان و منافقین از خدا بی خبر … » ✔️پیام شهید «حسین ایرلو» چنین بود : « حفظ حجاب اسلامی و همچنین از ره آوردهای شوم غرب پیروی نکنید . » https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
زندگینامه شهیدحسین ایرلو : -- سردار شهید ایرلو در سال 1340دومین فرزند خانواده ایرلو در " قرچک ورامین" دیده به جهان گشود و ادریس پدر خانواده که خود از شیفتگان خاندان عصمت و طهارت بود ،نام بلند " حسین" رابرای آن عاشورایی مرد کوچکسال برگزید . حسین در حال و هوایی آکنده از معنویت پرورش یافت واز سال 1347تحصیلات دورة ابتدایی خودرا آغاز کرد. وی سالهای تحصیل رابا موفقیت پشت سر گذاشت تا آنکه بااتمام سال اول متوسطه از ادامة تحصیل باز ماند و به کارهای مختلفی مشغول شد. -- وی قبل از انقلاب بر حسب علاقه ای که به کارهای فنی و سیم کشی اتومبیل داشت در تعمیرگاهی واقع در محل زندگی ،مشغول به کار شد و سالها بعد ، تجربیات و آموخته های خودرادر واحدهای تخریب جبهه و جنگ به کار گرفت . آن عزیز در سال 1362برای اولین بار راهی مناطق آتش خیز جنوب گردید و پس از عملیات بیت المقدس به همراه جمعی از همرزمان خود ، پاکسازی منطقة" کوت عبدالله " رابر عهده گرفت . -- وی در ادامه به سلحشوران تیپ المهدی (عج) پیوست و در غالب عملیاتهایی که توسط این تیپ انجام پذیرفت ، شرکت کرد. عملیات های بیت المقدس ،والفجر مقدماتی 2 ،1 و بدر ،گوشه ای از حماسه آفرینی های این سردار را به نمایش گذاشت. -- سردارشهید  حسین ایرلو که به شوق و جهاد و مبارزه ، فرصت ازدواج نیافت ،سرانجام پس از سالها جهاد خستگی ناپذیر ،در حجله گاه خونین ِسنگر ،شاهد شهادت رادر آغوش گرفت وبه دیدار دوست شتافت . -- در بیست و پنجم اسفند ماه سال ۱۳۶۳ در شرق دجله در هنگام بازگشت از یک عملیات سنگین وقتی با بی سیم مشغول صحبت و تدارکات بود و برای افراد خسته و گرسنه تیپ تحت امرش در خواست نان و غذا می کرد که ناگهان توپخانه سنگین دشمن مزدور شروع به آتشباری سنگین می کند . شدت آتش خصم متجاوز به حدی بود که «حسین ایرلو» و چند تن از یارانش را به آتش می کشد . تا آنجا که از شهید «حسین ایرلو» تنها پا باقی می ماند و او نیز چنان مولایش حسین (ع) در راه اعتلای دین خدا تکه تکه می شود . 🌷در پایان ، دل به کلام دلنشین شهید می سپاریم : -- از خداوند طلب کرده بودم که  تکه تکه شوم وهر تکه از بدنم را برای یک مادر شهید گمنام ببرند تا مادرش خرسند شود . «مادرم ! در لحظة وداع فراموشت نمی کنم . آن لحظه تو تنها نبودی ، در آن هنگام فاطمه الزهرا(س) نظاره گر وداع من با توبوده است . ‌. . بر خودت افتخار کن که همچون مادران صدراسلام جوانت را با آن زحمات پرورانیدی و در راه اسلام به پیشگاه خداوند تقدیم داشتی . » حسین_ ایرلو دفاع_ مقدس https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
💠 رمان.... شهیدسیدعلی_حسینی 🔻🔻🔻🔻
54》 "پلّه اول" ⭕️ پشت سر هم حرف می زدن ... یکی تندتر ... یکی نرم تر ... یکی فشار وارد می کرد ... یکی چراغ سبز نشون می داد ... همه شون با هم بهم حمله کرده بودن ... و هر کدوم، لشکری از شیاطین به کمکش اومده بود ... وسوسه و فشار، پشتِ وسوسه و فشار ... و هر لحظه شدیدتر از قبل... پلیسِ خوب و بد شده بودن ... و همه با یه هدف ... یا باید از اینجا بری ... یا باید شرایط رو بپذیری... 🔹من ساکت بودم ... امّا حس می کردم به اندازه یه دونده ماراتن، تمامِ انرژیم رو از دست دادم... 🔸به پشتی صندلی تکیه دادم... –زینب ... ""این کربلای توئه ... چی کار می کنی؟ ... کربلائی میشی یا تسلیم...؟"" 🔆 چشم هام رو بستم ... بی خیالِ جلسه و تمامِ آدم های اونجا... –خدایا ... به این بنده کوچیکت کمک کن ... نذار جای حق و باطل توی نظرم عوض بشه ... نذار حق در چشمِ من، باطل... و باطل در نظرم حق جلوه کنه ... خدایا ... راضیم به رضای تو... ❇️ با دیدن من توی اون حالت ... با اون چشم های بسته و غرقِ فکر ... همه شون ساکت شدن ... سکوت کل سالن رو پر کرد … 🌷 خدایا ... به امید تو ... بسم الله الرحمن الرحیم... 🔹و خیلی آروم و شمرده ... شروع به صحبت کردم... –این همه امکانات بهم دادید ... که دلم رو ببَرید و اون رو مسخ کنید ... حالا هم بهم می گید یا باید شرایطِ شما رو بپذیرم ... یا باید برم... 🔴 _ امروز آستین و قد لباسم کوتاه میشه و یقه هفت، تنم می کنید ... فردا می گید پوشیدنِ لباسِ تنگ و یقه باز چه اشکالی داره؟ ... چند روز بعد هم ... لابد می خواید حجاب سرم رو هم بردارم... 🔶 چشم هام رو باز کردم... –همیشه ... همه چیز ... با رفتن روی اون پله اول ... شروع میشه... سکوتِ عمیقی کل سالن رو پر کرده بود.... رمان بدون تو هرگز (نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی) https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
55》 🌷"من یک دخترِ مسلمانم..." 🔹سکوتِ عمیقی کل سالن رو پر کرده بود ... چند لحظه مکث کردم... –یادم نمیاد برای اومدن به انگلستان و پذیرشم در اینجا به پای کسی افتاده باشم و التماس کرده باشم ... ✅ -- شما از روزِ اوّل دیدید ... من یه دختر مسلمان و محجبه ام ... و شما چنین آدمی رو دعوت کردید ... حالا هم این مشکلِ شماست، نه من ... و اگر نمی تونید این مشکل رو حل کنید ... کسی که باید تحت فشار و توبیخ قرار بگیره ... من نیستم... 🔶 و از جا بلند شدم ... همه خشک شون زده بود ... یه عده مبهوت ... یه عده عصبانی ... فقط اون وسط رئیس تیم جراحی عمومی خنده اش گرفته بود... به ساعتم نگاه کردم... –این جلسه خیلی طولانی شده ... حدوداً نیم ساعت دیگه هم اذان ظهره ... هر وقت به نتیجه رسیدید لطفاً بهم خبر بدید ... با کمال میل برمی گردم ایران... نماینده دانشگاه، خیلی محکم صدام کرد... –دکتر حسینی ... واقعاً علی رغم تمام این امکانات که در اختیارتون قرار دادیم ... با برگشت به ایران مشکلی ندارید و حاضرید از همه چیز صرف نظر کنید؟ ... ✳️–این چیزی بود که شما باید ... همون روز اوّل بهش فکر می کردید... جمله اش تا تموم شد ... جوابش رو دادم ... می ترسیدم با کوچک ترین مکثی ... دوباره شیطان با همه فشار و وسوسه اش بهم حمله کنه... 🔷 این رو گفتم و از درِ سالن رفتم بیرون و در رو بستم ... پاهام حس نداشت ... از شدتِ فشار ... تپشِ قلبم رو توی شقیقه هام حس می کردم.... رمان بدون تو هرگز (نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی) https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
هر شب به یاد بودن، نعمت‌وسعادتی است که باید قدرش را بدانیم و خداراشاکرباشیم که شهدا قبولمان کردند و به لحظه لحظه زندگیمان نظر می‌کنند و درمحفل نورانی و آسمانیشان راهمان دادند وچه حس خوب‌و لذت‌بخشی است‌با شهدا رفیق و همراه شدن... https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹