eitaa logo
#خادمان‌‌‌شهدا_کانال کشوری
423 دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
5.8هزار ویدیو
15 فایل
ما‌ از خم‌ پرجوش‌ ولایت‌ مستیم عهدی‌ ازلی‌ با ره‌ مولا بستیم بنگر‌ که‌ وظیفه‌ چیست‌ در‌ این‌ میدان ما‌ افسر‌ جنگ‌نرم ♡‌آقا‌♡‌ هستیم ارتباط با مدیر 👇 @sarbaze_emamzman
مشاهده در ایتا
دانلود
ثواب فعالیت های امروز کانال را از طرف شهید 🌷محمدحسن_حسنیان🌷 به امام زمان (عج) تقدیم می کنیم. 🤲زندگی و عاقبتمون و ان شاالله 🤲 https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
السلام علیک یا ابا عبدالله 💠 (۲۵ ) مرداد 💠 هشتصدو هشتادو نهمین( ۸۸۹)روز وچهل ۴۰ مرتبه ذکر • •••••••••••••••••••••••• متوسل می شویم به ⬇️⬇️⬇️ کشتی نجات اباعبدالله(ع) و شهیدان معززراه اسلام ⬇️⬇️⬇️ 🌹 🌹 ••••••••••••••••••••••• ⏰ شروع ⏮ ۲۶ بهمن ( ۱۴۰۰ )-- ۱۳ رجب ❇️ ادامه ⏮ تازمانی که پروردگار توفیق عنایت نماید •••••••••••••••••••••••• دوستان معنوی گرانقدر اولین نیتمان از ✅سلامتی وتعجیل در ظهور امام زمان باشد وپس ازآن⬇️⬇️⬇️ ✅نماز اول وقت ⛔️ترک گناه ✅حاجات شخصی •••••••••••••••••••••••• ⏰زمان قرائت ازاذان صبح تا نیمه شب شرعی هرروز می باشد ••••••••••••••••••••••••• ان شاالله به هرنیتی مهمان شهدای گرانقدر شده اید حاجت روا باشید https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
🔷 زائرین ، حداقل شما در نجف بر سر مزارش بروید و بگویید که نسل بعد از تو در دمشق «لبیک یا زینب» گویان شهید شدند! «آسمان نجف جولانگاه بالگردهای آمریکایی بود. گنبد حرم مطهر مورد اصابت گلوله متجاوزان قرار گرفت و مراجع عظام اعلام عزای عمومی کرده بودند.بازار نجف در آتش می‌سوخت و به غیر از نیروهای مدافع کسی در خیابان‌های اطراف حرم دیده نمی شد. محل استقرار ایرانی‌ها زیرزمین یکی از مدارس علمیه بود و موضع دفاعی آنها ورودی شهر از سمت وادی السلام بود. سلاح تحویل گرفتیم و به جمع مدافعان پیوستیم.چون اسلحه کم بود، شهید داود اسماعیلی تا لحظه شهادتش سلاحی نداشت اما در تمام صحنه‌ها حاضر بود و در حمل مهمات و تجهیزات به بچه‌ها کمک می‌کرد. شب قبل از شهادتش با هم در حرم مولی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نشسته بودیم. گفتم: دوست داری چگونه شهید شوی؟ گفت: دوست دارم مثل اباعبدالله (علیه‌السلام) بی‌سر و مثل حضرت زهرا (سلام‌الله) غریبانه دفن شوم. 🔸صبح روز ۲۳ مرداد ۸۳ بلندگوهای حرم اعلام کردند که تانک‌های آمریکایی از سمت وادی السلام در حال پیشروی هستند. ایرانی ها به سمت وادی السلام حرکت کردند. به داود گفتم: تو که سلاح نداری، برای چه می‌آیی جلو؟! گفت: اگر سلاح از دست شما افتاد من برمی‌دارم.به محض رسیدن مورد اصابت گلوله‌ تانک قرار گرفتیم و من در دَم بیهوش شدم و زمانی که داشتند زخم‌هایم را پانسمان‌می‌کردند، در حرم آقا به هوش آمدم. گفتند: داوود شهید شده و از سرش هیچی پیدا نکرده ایم! گفتم این چیزی بود که خودش می‌خواست.» ✨مزارنجف، وادی السلام، قطعه جيش المهدی https://eitaa.com/khademanshohada
گمنـــــــــــــــــــامی ارزوست مدافع حرم شهید مدافع حرم علوی داود اسماعیلی که مرداد ۸۳ جلوی حرم امیرالمومنین با گلوله مستقیم تانک آمریکایی سرش رفت و بدن متلاشی شده‌اش رو در یک گوشه از وادی‌السلام نجف دفن کردند. داود ۱۹ سالش بود و دقیقا همونطور که آرزو کرده بود شهید شد و در گمنامی دفن شد. داوود تا لحظه‌ی شهادتش سلاحی نداشت! چون سلاح کم بود، به او که جوان‌تر بود سلاح نرسید! بهش گفتم: تو که سلاح نداری، برای چه می‌آیی جلو؟! گفت: اگر سلاح از دست شما افتاد، من برمی‌دارم. مهم این است که فقط بیایم. او در تمام صحنه‌ها حاضر بود و در آوردن مهمات و تجهیزات به بچه‌ها کمک می‌کرد تا اینکه به شهادت رسید. شهید مدافع حرم علوی https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
💠 رمان.... شهیدسیدعلی_حسینی 🔻🔻🔻🔻
62 "زمانی برای نفس کشیدن" ⭕️ دنبالم، توی راهروی بیمارستان، راه افتاد ... می خواستم گریه کنم ... چشم هام مملو از التماس بود ... تو رو خدا دیگه نیا... که صدام کرد... –دکتر حسینی ... دکتر حسینی ... پیشنهادِ شما برای آشنایی بیشتر چیه؟... 🔸ایستادم و چند لحظه مکث کردم... –من چطور آدمی هستم؟... جا خورد... 🔹–شما شخصیتِ من رو چطور معرفی می کنید؟ ... با تمامِ خصوصیاتِ مثبت و منفی... معلوم بود متوجه منظورم شده... –پس علائق تون چی؟... ❓❓❓ 🔶 –مثلاً اینکه رنگ مورد علاقه ام چیه؟ یا چه غذایی رو دوست دارم؟ و ... واقعاً به نظرتون اینها خیلی مهمه؟ ... 🔺_ مثلاً اگر دو نفر از رنگ ها یا غذای متفاوتی خوششون بیاد نمی تونن با هم زندگی کنن؟⁉️ ... چند لحظه مکث کردم ... طبیعتاً اگر اخلاقی نباشه و خودخواهی غلبه کنه ... ممکنه نتونن... ✅ _ در کنارِ اخلاق ... بقیه اش هم به شخصیت و روحیه است ... اینکه موقع ناراحتی یا خوشحالی یا تحت فشار ... آدم ها چه کار می کنن یا "چه واکنشی" دارن... امّا این بحث ها و حرف ها تمومی نداشت ... بدون توجه به واکنشِ دیگران ... مدام میومد سراغم و حرف می زد... با اون فشار و حجمِ کار ... این فشار و حرف های جدید واقعاً سخت بود ... دیگه حتی یه لحظه آرامش ... یا زمانی برای نفس کشیدن، نداشتم... ✳️ دفعه آخر که اومد ... با ناراحتی بهش گفتم... –دکتر دایسون ... میشه دیگه در موردِ این مسائل صحبت نکنیم؟ ... و حرف ها صرفاً کاری باشه؟... 🔵 خنده اش محو شد ... چند لحظه بهم نگاه کرد... –یعنی ... شما از من بدتون میاد خانم حسینی؟؟... رمان بدون تو هرگز (نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی) https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹