eitaa logo
خادمان🌹شهدا🌹
416 دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
5.7هزار ویدیو
15 فایل
ما‌ از خم‌ پرجوش‌ ولایت‌ مستیم عهدی‌ ازلی‌ با ره‌ مولا بستیم بنگر‌ که‌ وظیفه‌ چیست‌ در‌ این‌ میدان ما‌ افسر‌ جنگ‌نرم ♡‌آقا‌♡‌ هستیم ارتباط با مدیر 👇 @sarbaze_emamzman
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
السلام علیک یا ابا عبدالله 🥀🥀 ( ۹ ) مهر پانصدو هفتادودومین( ۵۷۲)روز ☀️ وچهل ۴۰ مرتبه ذکر ☀️ متوسل می شویم به ⬇️⬇️⬇️ کشتی نجات اباعبدالله(ع) و شهیدای معززراه اسلام ⬇️⬇️⬇️ 🌹 نوید صفری 🌹محسن مظفریان ☀️☀️☀️ ⏰ شروع ⏮ ۲۶ بهمن ( ۱۴۰۰ )-- ۱۳ رجب ❇️ ادامه ⏮ تازمانی که پروردگار توفیق عنایت نماید🤲 ☀️☀️☀️ دوستان معنوی گرانقدر اولین نیتمان از 🌺توسل به شهدا و زیارت عاشورا 🌺 ✅سلامتی وتعجیل در ظهور امام زمان باشد وپس ازآن⬇️⬇️⬇️ ✅نماز اول وقت ⛔️ترک گناه ✅حاجات شخصی ⏰زمان قرائت زیارت عاشورا ازاذان صبح تا نیمه شب شرعی هرروز می باشد 🥀🥀 ان شاالله به هرنیتی مهمان شهدای گرانقدر شده اید حاجت روا باشید دعای خیر در حق همدیگر را فراموش نکنیم 🤲 https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
شهید محسن مظفریان در سال 1345 در روستای زواره کوه تابعه شهرستان اسلام آباد غرب از استان کرمانشاه چشم به جهان گشود دوران کودکی و دوران تحصیلات ابتدایی خود را در همان روستا سپری نمود . شهید محسن در همان دوران کودکی به واسطه ذات پاکش به ائمه اطهار علاقه فراوانی داشت و در مراسمات مذهبی و ایام محرم با ذکر نوحه و مصیبت در برپائی شعائر اسلامی اهتمام می ورزید . ایشان جهت حضور در دفاع مقدس به تیپ نبی اکرم ص و گردان حمزه سیدالشهداء امد و در بین همرزمان خود هم بسیار محبوب بود ایشان در عملیات کربلای ۴ شیمیایی شد وقبل از درمان عملیات کربلای ۵ شروع شد که تاب نیاورد و خودش را به شلمچه رساند و در عملیات کربلای ۵ شرکت کرد که در 27 دی ماه 1365 در جزیره بوارین به شهادت رسید https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
معلمِ شهید محسن مظفریان شهید مظفریان معلم بود بعد از شهادتش دبستانی در شهر اسلام آباد غرب را به نام ایشان نامگذاری کردند حسن رضا مظفریان برادر این شهید هم از رزمندگان و جانبازان دفاع مقدس بود که چند سال بعد از جنگ به علت جراحات ناشی از جنگ از دنیای فانی پر کشید و به برادر شهیدش پیوست https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
برایم جالب بود ، حتی حواسش به کفش های دم در هم بود چندین مرتبه ذکر خیر پدرم را کشید وسط برای اینکه صادقانه سیر تا پیاز زندگی اش را برای او گفته بود یادم نیست از کجا شروع شد که بحث کشید به مهریه .. پرسید :«نظرتون چیه ؟» گفتم :«همون که حضرت آقا میگن !» بال در آورد قهقهه زد :« یعنی چهارده تا سکه !» از زیر چادر سرم را تکان دادم که یعنی بله ! می خواست دلیلم را بداند ‌. گفتم :« مهریه خوشبختی نمیاره!» حدیث هم برایش خواندم :«بهترین زنان امت زنی است که مهریه او از دیگران کمتر باشد !» این دفعه من منبر رفته بودم دلش نمی آمد صحبتمان تموم شود حس می کردم زور می زند سر بحث جدیدی را باز کند سه تا نامه جدید نوشته بود برایم گرفت جلویم و گفت :«راستی سرم بره هیئتم ترک نمیشه !» از ته دلم ذوق کردم نمی دانم اوهم از چهره ام فهمید یا نه ، چون دنبال این طور آدمی می گشتم حس می کردم حرف دیگری هم دارد ، انگار مزه مزه می کرد ... گفت :«دنبال پایه می گشتم ، باید پایه م باشید نه ترمز! زن اگر حسینی باشه ، شوهرش زهیر می شه !» بعد هم نقلی قولی از شهید سید مجتبی علمدار به میان آورد : «هرکس رو که دوست داری ، باید براش ارزوی شهادت کنی! داستان زندگی شهید مدافع حرم از زبان همسرش https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹