eitaa logo
#خادمان‌‌‌شهدا_کانال کشوری
419 دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
5.9هزار ویدیو
15 فایل
ما‌ از خم‌ پرجوش‌ ولایت‌ مستیم عهدی‌ ازلی‌ با ره‌ مولا بستیم بنگر‌ که‌ وظیفه‌ چیست‌ در‌ این‌ میدان ما‌ افسر‌ جنگ‌نرم ♡‌آقا‌♡‌ هستیم ارتباط با مدیر 👇 @sarbaze_emamzman
مشاهده در ایتا
دانلود
السلام علیک یا ابا عبدالله 🥀🥀 ( ۲ ) آبان پانصدو نودوپنجمین( ۵۹۵)روز ☀️ وچهل ۴۰ مرتبه ذکر ☀️ متوسل می شویم به ⬇️⬇️⬇️ کشتی نجات اباعبدالله(ع) و شهیدای معززراه اسلام ⬇️⬇️⬇️ 🌹 🌹 ☀️☀️☀️ ⏰ شروع ⏮ ۲۶ بهمن ( ۱۴۰۰ )-- ۱۳ رجب ❇️ ادامه ⏮ تازمانی که پروردگار توفیق عنایت نماید🤲 ☀️☀️☀️ دوستان معنوی گرانقدر اولین نیتمان از 🌺توسل به شهدا و زیارت عاشورا 🌺 ✅سلامتی وتعجیل در ظهور امام زمان باشد وپس ازآن⬇️⬇️⬇️ ✅نماز اول وقت ⛔️ترک گناه ✅حاجات شخصی ⏰زمان قرائت زیارت عاشورا ازاذان صبح تا نیمه شب شرعی هرروز می باشد 🥀🥀 ان شاالله به هرنیتی مهمان شهدای گرانقدر شده اید حاجت روا باشید دعای خیر در حق همدیگر را فراموش نکنیم 🤲 https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
1 آبان، سالروز شهادت مظلومانه آیت‌الله حاج سیدمصطفی خمینی (1356 ه. ش) 🔰 واکنش عجیب امام خمینی به خبر شهادت فرزندشان! ❇️ مصطفی، امید آینده اسلام بود 🔸زمانی که برادرم حاج مصطفی از دنیا رفت گیج شده بودم و نمی دانستم که چطور این خبر را به پدر برسانیم. زمانی که نزد امام رسیدیم و در حین صحبت بودیم که من شروع به گریه کردم. امام موضوع را فهمیدند. 🔸حاج احمد خمینی می فرمودند: زمانی که برادرم حاج مصطفی از دنیا رفت گیج شده بودم و نمی دانستم که چطور این خبر را به پدر برسانم. با عده ای از آشنایان برنامه ریزی کردیم که نزد امام می رویم و طوری در حین صحبت با هم و سوال و جواب در مورد آقا مصطفی، خبر درگذشت ایشان را به امام می رسانیم. زمانی که نزد امام رسیدیم و در حین صحبت بودیم که من شروع به گریه کردم. امام (رحمه الله علیه) پرسیدند: احمد اتفاقی افتاده؟ از مصطفی چه خبر؟ در این حال بود که امام (رحمه الله علیه) متوجه مرگ آقا مصطفی شدند. ▪️امام چند لحظه‌ای به دست خود نگاه کرد و بعد از گفتن «لاحول و لا قوه الا بالله» و «انالله و انا الیه راجعون» فرمودند: «مصطفی امید آینده اسلام بود، امانتی بود و از دست ما رفت» و بعد هم فرمودند که: «همه می میرند، مصطفی هم مرد. من امید داشتم که فرزندم بیشتر به درد اسلام بخورد. یعنی من فرزندم را برای اسلام و دین می خواهم». https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
نمیرفت از خُدام تقاضای تبرکی کند. میگفت:« اقا خودشون زوار را میبینن.اگه لازم باشه خدام رو وسیله قرار میدن» معتقد بود همان آب سقاخانه ها و نفسی که ‌تو حرم میکشیم همه مال خود اقاست روزی قبل از روضه داخل رواق حوس چایی کردم. گفتم: « اگه الان چایی بود چقدر میچسبید! هنوز صدای روضه می امد ک یکی از خدام دوتا چایی برایمان آورد.. خیلی مزه داد» برنامه ریزی میکرد تا نماز ها را داخل حرم باشیم. تا حال زیارت داشت در حرم میماند. خسته ک میشد یا میفهمید من دیگر کشش ندارم، میگفت: نشستن بیخودیه! خیلی اصرار نداشت دستش را ب ضریح برساند. مراسم صحن گردی داشت راه می افتاد در صحن ها دور حرم میچرخید. درست شبیه طواف از صحن جامع رضوی راه می افتادیم، میرفتیم صحن کوثر بعد انقلاب، ازادی جمهوری تا میرسیدیم باز ب صحن جامع رضوی گاهی هم در صحن قدس یا رو ب روی پنجره فولاد داخل غرفه ها مینشست و دعا میخواند و مناجات میکرد .. چند بار زنگ زدم اصفهان جواب نداد.. بعد خودش تماس گرفت. وقتی بهش گفتم پدر شدی، بال در اورد! بر خلاف من ک خیلی یخ برخورد کردم! گیج بودم، ن خوشحال ن ناراحت.. پنچ شنبه و جمعه رو مرخصی گرفت و خودش رو زود رساند یزد با جعبه کیک وارد شد زنگ زد ب پدر و مادرش مژده داد اهل بریز و ب پاش ک بود، چند برابر هم شد از چیزایی ک خوشحالم میکرد دریغ نمیکرد: از خرید عطر و پاستیل و لواشک خریده تا موتور سواری‌ با موتور من را میبرد هیئت هر کس میشنید کلی بد و بیراه بارمان میکرد:« مگه دیونه شدین؟ میخواین دستی دستی بچتون رو ب کشتن بدین؟؟؟» حتی نقشه کشیدیم بی سر و صدا بریم قم. پدرش بو برد و مخالفت کرد پشت موتور هم میخواند و سینه میزد حال و هوای شیرینی بود .دوس داشتم‌ داستان زندگی شهید مدافع حرم از زبان همسرش https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا