✅نامگذارى زينب (س) از طرف خداوند:
هنگامى كه زينب (س ) متولد شد، مادرش حضرت زهرا (س ) او را نزد پدرش اميرالمؤمنين آورده و گفت:
اين نوزاد را نامگذارى كنيد.حضرت فرمود:
من از رسول خدا جلو نمى افتم.در اين ايام حضرت رسول اكرم در مسافرت بود. پس از مراجعت از سفر، اميرالمؤمنين على (ع) به آن
حضرت عرض كرد: نامى را براى نوزاد انتخاب كنيد.رسول خدا (ص ) فرمود: من بر پروردگارم سبقت نمى گيرم.
در اين هنگام جبرئيل فرود آمده و سلام خداوند را به پيامبر ابلاغ كرده
و گفت: نام اين نوزاد را زينب بگذاريد! خداوند بزرگ اين نام را براى او بر برگزيده است. بعد مصايب و
مشكلاتى كه بر آن حضرت وارد خواهد شد را ، بازگو كرد.
پيامبر اكرم گريست و فرمود: هر كس بر اين دختر بگريد، همانند كسى است كه بر برادرانش حسن و حسين گريسته باشد.
📚فاطمه زهرا دل پيامبر،ص ۸۵۴
@khademe_alzahra313
💎در محضر شیخ رجبعلی خیاط
🍁گره گشایی🍁
❇️شخصی به محضر مرحوم شیخ رجب علی خیاط رفت.
و به او گفت من گرفتارم.زن ندارم.می خواهم ازدواج کنم.پول هم ندارم!
شیخ گفت:
برو شانزده دست غذا بخر و فقرا را اطعام کن،ان شاءلله مشکل تو حل خواهد شد.
شخص به جناب شیخ گفت:اخر برای خرید این شانزده دست غذا هم پول ندارم!جناب شیخ گفت:
برو قرض کن...
شخص پولی قرض کرد و شانزده دست غذا خرید و مشکلش حل شد.
از شیخ سوال کرد دلیل اینکه شما گفتید شانزده دست غذا چه بود؟؟؟؟!
زیرا به بعضی ها می گویید به نیت پنج تن پنج دست غذا بخر و به فقرا بده!
فرق من با آن ها چیست؟
شیخ گفت برای کار تو از حضرت ابوالفضل (ع) و حضرت زینب (س) هم کمک گرفتم.
📚کیمیای محبت ،ص48.
سلام علیکم 💐
دوازدهمين روز از 🌟 چله 🌟 مهمان سفره شهید🌷محمد حسن دهقانی 🌷هستیم.
از مهارتهای شهید دهقانی، تسلط بر هنر خطابه و سخنرانیهای جذاب و گیرایشان بود؛ این هنر سبب شده بود جوانان زیادی از جلسات سخنرانیهایشان استفاده کنند و با معارف اهلبیت(ع) مرتبط شوند.
بهعلت علاقه زیاد به شهدا و ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، شهید دهقانی با موسسه روایت سیرهی شهدا ارتباط مستمر داشتند و بهعنوان مبلغ فعال روایتگر فعالیت میکردند و به مدت دو سال مسئول دفتر ستاد اعزام راویان روحانی در خرمشهر بودند.
تسلط بر احکام و شیوههای بیان آن، از شاخصههای ویژهی شهید دهقانی بود. بسیاری از طلاب و مردم قم، شهید دهقانی را با این شاخصه میشناسند. ایشان علاوهبر آنکه احکامگوی حرممطهر حضرت معصومه و نماز جمعه پردیسان بودند، سالیانی طولانی با مرکز ملی پاسخگویی به مسائل شرعی ارتباط داشتند و برای روحانیون و طلاب علاقهمند، دورههای شیوهبیاناحکام برگزار میکردند. از آثار مشهور ایشان در احکام، نویسنده همکار با استاد فلاحزاده برای کتاب جدول اختلاف فتواهای مرجع تقلید است.
افزون بر این فعالیتهای حضوری، شهید دهقانی از فعالیتهای مجازی غافل نبودند. وبلاگ «نوشتههای یک طلبه» نمونهای از فعالیتهای مجازی این شهید مدافع حرم بوده است که بیش از همه، محلی برای بیان احکام مبتلابه بود.
گزیده ای از وصیت نامه شهید مدافع حرم استاد دهقانی
مرا در قم دفن کنید تا در پناه بی بی فاطمه معصومه سلام الله علیها که سالها جیرهخارش بودم باشم.
مقداری تربت سید الشهدا علیه السلام و مقداری از تربت شلمچه شهدای بزرگ همراهم بگذارید شاید مشمول شفاعت آنها شوم.
همچنین دستمال مشکی اشکم که خدا قبول کند در روضهها همراهم بوده آنرا هم همراه بگذارید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⬛️◼️◾️▪️
#السلام_علیک_یاامام_رئوف❣️
#یاامام_رضاجانم😍
🕊 اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ ❣️
قرار_عاشقی #پنجره_فولاد
🌷🌾🌷🌾
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@khademe_alzahra313
🕊🌷فرمانده باید در قلب نبرد باشد
- حاجي، اين آخرين حرف ماست. به امام بگو همونطور كه به ما گفت عاشورايي بجنگيد، عاشورايي جنگيديم. سلام ما رو به امام برسون.
حاجي بيسيم را دست به دست كرد. دل توي دلش نبود. به التماس گفت «شما رو به خدا بيسيم رو قطع نكنين، حرف بزنين!»
چند روز ميشد كه بچهها توي كانال كميل گير كرده بودند؛ بدون آب و مهمات. چند بار منطقه دست به دست شده بود. خيليها زخمي و شهيد شده بودند. جبهه داشت از دست ميرفت. حاجي آرام و قرار نداشت. يكدفعه بيسيم را ول كرد و زد بيرون. راه ميرفت و مثل مجنونها با خودش حرف ميزد.
نميخواستم حاجي در اين شرايط برود جلو. ديگر عصباني شده بود. سرم داد زد «مگه نميدوني حضرت علي دربارهي فرمانده چي گفتن؟ فرمانده بايد در قلب نبرد باشد، جايي كه جنگ نمايان است. حالا تو هي كاري كن كه من ديرتر برسم.»
كلاش را برداشت و پريد پشت موتور كه با اكبر زجاجي بروند خط. شايد راهي براي بچهها پيدا كنند.
@khademe_alzahra313
#شهید_سید_مجتبی_علمدار
🔹تاریخ تولد : 1345/10/11
🔹تاریخ جانبازی : 1364/10/11
🔹تاریخ شهادت : 1375/10/11
💢فرمانده گروهان سلمان لشکر 25 کربلا
#سالروز_آسمانی_وزمینی_شدنت_مبارک
سیّد همیشه « یا زهرا(س) » می گفت. البته عنایاتی هم نصیب ما می شد. مثلاً دو سه بار اتفاق افتاد که بی پول شدیم. آنچنان توان مالی نداشتیم. یکبار می خواستم دانشگاه بروم اما کرایه نداشتم. 5 تا یک تومانی بیشتر توی جیبم نبود. توی جیب ایشان هم پول نبود. وقتی به اتاق دیگر رفتم دیدم اسکناسهای هزاری زیر طاقچه مان است. تعجب کردم، گفتم: آقا ما که یک 5 تومانی هم نداشتیم این هزاریها از کجا آمد. گفت: این لطف آقا #امام_زمان (عج) است. تا من زنده هستم به کسی نگو.
🌷شهید سید مجتبی علمدار
@khademe_alzahra313
به عادت همیشه ، هر روز یك نفر شهردار ساختمان می شد تا نظافت و شست و شو را بر عهده بگیرد🍃 ؛ اما متاسفانه وقتی نوبت به بعضی ها می رسید تنبلی می كردند و ظرف های شام را نمی شستند از یك طرف گرمای✨ طاقت فرسا و از طرف دیگر وجود حشرات ، حسابی كلافه مان كرده بود ؛ البته هیچ وقت ظرف ها تا صبح نشسته نمی ماند بالاخره كسی بود تا آن ها را بشوید😊 ناراحتی و گله ی من از بعضی از دوستان به گوش #حاجهمت رسید با خودم گفتم این بار #حاجی از شناسایی منطقه بیاید ،تكلیفم را با این قضیه یك سره می كنم آن روز داغ ، شهردار و مسئول ساختمان هم دست به سیاه و سفید نزده بودند 😣همه جا را گند گرفته بود و پشه از سر و روی ساختمان بالا می رفت وقتی #حاجی آمد توجه نكردم كه چقدر خسته و كوفته است هر چی كه دلم خواست ، گفتم او هم دلخور شد و گفت به آن ها تذكر بده ؛ اگر قبول نكردند ، اشكالی ندارد بگذار صبح بشود لابد خسته هستند🙁 راحت بگیر و آن شب كه #حاجهمت به خواب رفت، پشه ها مدام به سر و گردنش می نشستند و او به خودش می پیچید من رفتم و چفیه سیاهم را خیس كردم و آرام روی صورتش انداختم😇 و او آرام گرفت بعد هم كنارش دراز كشیدم و خوابیدم نیمه های شب نیش یك پشه ی سمج مرا از خواب بیدار كرد به كنار دستم كه نگاه كردم ، #حاجهمت نبود به شتاب از اتاق بیرون زدم درست حدس زدم ظرف ها دم در نبودند آرام پیش رفتم در سوسوی نور كسی👀 ظرف ها را می شست چهره اش معلوم نبود ، چفیه ای را به سر و صورتش محكم بسته بود تا شناخته نشود آن ، چفیه ی خود من بود☺️🌹
#شهید_ابراهیم_همت
#لشکر_27_محمد_رسول_الله
@khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
#مهارتهای_زندگی استا شجاعی
🌼🌱🌼🌱🌼🌱
ایست✋
⚠️ چند لحظه توقف کنیم.
⏱چند لحظه تفکر کنیم.
🌐از صبح تا شب در حال دویدنیم برای آینده ای که نمی دانیم در آن هستیم یانه.
❓چقد از این دوندگی ها برای کسب آرامش و شادی ابدی ماست؟
نکند آینده نقدمان را رها کنیم و تمام سرمایه مان را خرج فردای نسیه ای کنیم که معلوم نیست سهمی در آن داشته باشیم.
@khademe_alzahra313
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
عرض سلام وادب وخسته نباشید
خدمت شما دوستداران شهداء
ختم صلواتی داریم ،برای تعجیل درظهور اقا امام زمان عج الله وبراورده ب خیر شدن حاجت بانی وهمه شما ان شاءالله ...
مهلت تا غروب شنبه
تعداد رو به
ایدی بنده اعلام کنید👇👇
ان شاءالله حاجت روا
@shahadat_a_f
✅صلوات سبب رفع عذاب قبر
✍️صلوات سبب رفع عذاب قبر است، چنانچه زنی دختری داشت آن دختر وفات نمود و مادرش در خواب دید که به عذاب الیم و عقاب عظیم گرفتار است و با اندوه بسیار از خواب بیدار شد و زاری آغاز نمود چند روز به حال فرزندش اشک میبارید و مینالید تا این که بار دیگر آن دختر را در خواب دید. خوشحال و شادمان و در روضه فردوس خرامان اشک میریخت و به او گفت: ای دختر آن چه بود که من میدیدم و این چه صورت است که مشاهده میکنم؟
جواب داد: ای مادر! به جهت گناهان خود در عذاب بودم چنانچه دیدی و در این روز ها عزیزی به کنار قبر ما گذشت و چند نوبت صلوات فرستاد و ثواب آنها را به اهل گورستان بخشید و حق تعالی به برکت آن صلوات عذاب را از اهل گورستان برداشت.
💥پیامبر اکرم (ص) نیز فرمودند:
بسیار بر من صلوات بفرستید. زیرا که صلوات فرستادن بر من نور است در قبور، و نور است در صراط، و نور است در بهشت.
📚 بحارالانوار، ج۹۴، روایت ۶۳
سلام علیکم 💐
سیزدهمین روز از 🌟 چله🌟 مهمان سفره شهید🌷حسین معزغلامی 🌷هستیم.
#حسین_معزغلامی
نام :حسین
نام خانوادگی : معزغلامی
فرزند : علی اکبر
تاریخ تولد :1373/1/6
محل تولد : همدان
لقب : سیدمجتبی
شغل : دانشجوی دانشگاه امام حسین(علیه السلام)
ویژگی های شهید : شهید به شدت مهربان و با محبت بودندایشان نسبت به امر به معروف و نهی از منکر حساس بودند ؛ شیوه ایشان هم شیوه ی محبت و رفاقت بود و از این طریق سبک اخلاق اسلامی و معارف اهل بیت "علیهم السلام" را ترویج می دادند .
تاریخ اعزام : ۱۳۹۵/۱۱/۲۸پ.
محل شهادت : سوریه_حماه
تاریخ شهادت : ۱۳۹۶/۱/۴
گفتم: دارم از استرس میمیرم😞 گفت: یہ ذڪر بهت میگم هر بار گیر ڪردی بگو، من خیلی قبولش دارم: گرهیڪار ِمنم همین باز ڪرد💔 (آخہ خودشم بہ سختـی اجازهی خروج گرفت) گفتم: باشہ داداش بگو، گفت: تسبیح داری؟ گفتم: آره، گفت: بگو "الهی بالرقیہ سلام الله علیها"...
حتمـا سہ سـالہی ارباب نظر میڪنہ، منتظرتم و قطع ڪردم
چشممو بستم شروع ڪردم:
الهی بالرقیہ سلاماللهعلیها
الهی بالرقیہ سلاماللهعلیها...✨
۱۰تا نگفتم ڪہ یهو گفتن: این پنج نفـر آخرین لیستہ، بقیہاش فـردا‼️، توجہ نڪردم همینجور ذڪر میگفتم ڪہ یهو اسمم رو خوندن، بغضم ترڪید با گریہ رفتم سمت خونہ حاضرشم، وقتی حسین رو دیدم گفتم: درستشد😭، اشڪ تو چشمش حلقہ زد و گفت: "الهی بالرقیہ سلام الله علیها"...