💎#کلام_شهید
از دهانش پرید که
تو بالاخره از طریقِ
این چشمهات #شهید میشی..
چشماش درخشید و پرسید:چرا..؟!
گفت:
چون خدا به این چشمها
هم جمال داده هم کمال..
این چشمها در راهِ خدا
بیداری زیاد کشیده..
اشک هم زیاد ریخته...
@khademe_alzahra313
•••
نام این ماھ🌙 فقط
یک رمضان بود ولـے
چون تـو در آن آمدی
شد رمضـان الڪریم
#دوشنبه_های_امام_حسنی💚
@khademe_alzahra313
سید رضا نریمانیFadaeian_ramezan99_shab20 (5).mp3.mp3
زمان:
حجم:
24.74M
🍃به تو دل خوش کردم...
🍃به تو که آقایی...
🎤سید_رضا_نریمانی
#شور
#دوشنبه_های_امام_حسنی 💚
#سردار_شهید
#محمد_ابراهیم_همت😘
#دوران_سربازی
#ماه_مبارک_رمضان
#مسئول_آشپزخانه
#قسمت_اول
👇👇👇
ظهر است. سربازها با لب و دهان خشکیده جلو سالن غذاخوری صف کشیدهاند😢
رادیو، دعای روز #اول_ماه_رمضان را میخواند📻
گروهبان، با دلشوره به ساعتش نگاه میکند⌚️
صدای شیپور آماده باش، همه را به خود میآورد🎺
همه خودشان را جمع و جور میکنند و برای استقبال از سرلشکر آماده میشوند😐
ماشین سرلشکر ناجی جلو ساختمان غذاخوری میایستد🚙
گروهبان به استقبال میرود. راننده ماشین زود پیاده میشود و در را برای سرلشکر باز میکند😒
سگ پشمالوی سرلشکر از ماشین پایین میپرد و دم تکان میدهد🐶
لحظه ای بعد، سرلشکر میآید😎
همه به احترام او پا میکوبند😞
از رادیو #دعا پخش میشود🎼سرلشکر، سیگارش را روشن میکند🚬 و با اشاره به گروهبان میفهماند که رادیو را خاموش کند😟
گروهبان دوان دوان میرود🏃 سرلشکر همراه با سگ و رانندهاش به طرف #آشپزخانه راه میافتد😳
#ادامه_دارد....
@khademe_alzahra313
مهدی طائب:
🔹کم کم کشف می شود ویروس کرونا علیه ماست
🔹خدا می داند برای ما با این ویروس چه در سر داشتند
🔹بعدها معلوم خواهد شد خداوند چگونه مکر اینها را به خودشان برگردانده است
🔹خدا می داند با این ویروس چه در سر داشتند برای ما؛ اما با آمدن این ویروس در ایران قطعاً رهبری گفت«و افوض امری الی الله» بسیجیان ریختند در خیابان{و شروع به کار کردند} کادر درمان گفتند ما تلاش خود را می کنیم بقیه آن با خدا است
@khademe_alzahra313
6.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#گلزار_شهدای_کرمان
💠سحرگاهان بیست و سوم
ماه مبارک رمضان وحضور
زائرین برای زیارت شهدا.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
@khademe_alzahra313
💢 #حاج_اسماعیل_دولابی
همان طور که نیّت بد آدم را به جای بد می برد ، نیّت خوب هم به جای خوب می برد. پس نیّت خوب شجرهٔ طیبه است .
@khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
مراقبتهای این چله ✅ 1-خواندن دعای افتتاح به نیابت از شهید روز ✅ 2-نماز استغاثه به امام زمان عج ✅3
سلام علیکم
بیست و چهارمین روز از 💫 چله چهارم 💫 مهمان سفره شهید 🌷 غلامحسين آشنا 🌷هستیم.
شهید غلامحسین آشنا، بيست و دوم آبان 1348، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش محمد، خوار و بار فروش بود و مادرش، آسيه .تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. بيست و پنجم مهر 1366، در بانه بر اثر اصابت ترکش توسط نیروهای عراقی شهيد شد. مزار او در بهشت زهرای تهران در قطعه 29 واقع است.
پدر شهید 👇👇
غلامحسین شغلش عکاسی بود و در مغازهای که داشت عکاسی میکرد.از کودکی در جلسه قرآن حاج آقا بحری شرکت میکرد و آموزش قرآن میدید. غلامحسین پسری بسیار صبور و مؤدب بود و به من و مادرش و همچنین همسایهها، دوستان و همرزمانش بسیار احترام میگذاشت و کارهای خیر زیادی میکرد. بعد از شهادتش متوجه شدیم که تعدادی از فرزندان بی سرپرست را تحت پوشش داشت و به خانوادههای بی سرپرست رسیدگی میکرد.علاقه زیادی به شرکت در فعالیتهای بسیج داشت و شبها همراه من به مسجد میآمد و در فعالیتهای بسیج کمک میکرد . غلامحسین در سال 66 داوطلبانه به جبهه اعزام شد که اول در اهواز بود سپس به کردستان رفت و بعد در خط مهندسی وزارت دفاع در ماووت عراق بود که بیست و پنجم مهر سال 66 در آنجا به شهادت رسید.
خواهر شهید 👇 👇
به خاطر این که شغلش عکاسی بود هر زمانی که میخواست از خانمها عکاسی کند و به تاریکخانه برود من یا مادرم را صدا میکرد تا در کنارش حضور داشته باشیم. یک بار زمانی که به تاریکخانه رفتم به او گفتم این جا که تاریک است و به اصطلاح چشم چشم را نمی بینید چرا ما باید حضور داشته باشیم و او در جواب گفت: شیطان در تاریکی هم حضور دارد و انسان باید مراقب باشد و عکسهای مربوط به خانمها را شما ظاهر کنید. موقع برش هم به خود اجازه نمیداد عکسهای خانمها را برش بزند و این موضوع برای من خیلی تعجب آور بود که مردی با این سن کم تا این حد این مسائل را رعایت کند.
با سن کم نان آور خانه یتیمان بود
بعد از شهادتش دوستش بستهای را که به امانت به او داده بود به ما داد. در این بسته تمام عکسهای خودش به همراه مبلغی پول برای هزینههای تشییع و تدفین خود و مبلغی پول برای کمک به نیازمندان گذاشته بود. زمانی که شهید شد با این که 17 سال بیشتر نداشت خیلی خانمها میآمدند و در مراسم تشییع پیکرش گریه و زاری میکردند. زمانی که من از آنها علت را جویا شدم به من گفتند که شهید آشنا با این سن کم نانآور خانه ما بود و با خرجی که به ما می داد بچه های یتیم خود را سیر میکردیم .حتی در داخل آن بسته خرجی این افراد را گذاشته بود که به آنها بدهیم. قبل از اعزام به جبهه به او گفتم که نرو اما غلامحسین گفت که دیر میشود، وقتی ندارم، شما را به حفظ حجاب سفارش میکنم، اعمال خود را برای رضای خدا انجام دهید و با خدا معامله کنید.