❄️🍃🌹🍃❄️
🌹طرح ختم قران کریم🌹
#صفحه_28
به نیت سلامتی وتعجیل در فرج
صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
هدیه به ارواح پاک و طیبه شهدا 🌹
❄️🍃🌹🍃❄️
@khademe_alzahra313
⚘﷽⚘
اے مثل روز، آمدنت روشن
این روزها که میگذرد هر روز
در انتظار آمدنت هستم
اما با من بگو
که آیا من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟
کاش باشم و جاے اینکه بگویند
"منتظرتان بود"
بشنوید
"منتظرتان بودم"
کاش باشم و بگویید
" میشناسمت"
تا بشنوند
" میشناختمش"
کاش روزگار آمدنت باشم...😔
در افق آرزوهایم
تنها ♡أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج♡ را میبینم
@khademe_alzahra313
ﯾﮏ ﺩﻡ ﺑﯿﺎ ﺑﺎ ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ
ﺩﺳﺘﯽ ﺑﭽﺮﺧﺎﻥ ﻭ ﺑﺮﻭ
ﭼﺮﺧﯽ ﺑﺰﻥ ، ﻣﺴﺘﯽ ﻧﻤﺎ،
ﺩﻝ ﺭﺍ ﺑﺸﻮﺭﺍﻥ ﻭ ﺑﺮﻭ
#سپهبد_حاجقاسم_سلیمانی🌷
📎سلام ، صبحتون شهـــــدایی🌺
@khademe_alzahra313
سلام
✨صبح روز چهارشنبه تون پر از خیر و برکت و به شادی
☀️امروز متعلق است به امام موسی کاظم، امام رضا ،امام جواد و امام هادی علیهم السلام
🎁مهمانشون هستیم ان شاء الله با آگاهی و کارهامون رو با نیت الهی انجام و به این بزرگواران هدیه می دهیم
✅همه کارها از نفس کشیدن گرفته تا لبخند به روی اعضای خانواده ، غذا درست کردن ، مطالعه، نماز خواندن ، وقت تلف نکردن ، عصبانی نشدن و...
✨غذای غیر نذری نخوریم حتی میوه یا آب خوردنمون با نیت باشه خلاصه تو خونه های ما همه فقط غذای حضرتی می خورند (غذای جسم و روح)
💫هدیه هاتون با نیت الهی و اخلاص ، پرارزش و مقبول ان شاء الله
دعای روز چهارشنبه:
https://eitaa.com/womanart2/85
زیارت روز چهارشنبه:
https://eitaa.com/womanart2/86
✨✨✨✨✨✨✨✨
@khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌷🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀 فصل اول قسمت4⃣ ژیلا که نمی خواست همسرش را ب
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم
همت
🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀
فصل اول
قسمت5⃣
راستی اوضاع منطقه چه جوری
است؟؟😔😔خوب.می بینی
الحمدلله همه چیز به مراد دل
دوستان است😊😊و خندید.☺️☺️
ابراهیم همیشه همین طور
بود.😊اگر ڪوچیکترین فرصتی
پیدا می کرد،اهل بگو وبخند،اهل
شوخی وخنده ،اهل زندگی وزن و
فرزند بود☺️☺️
از ڪوچه ای دیگر پیچیدند
وابراهیم به حمید قاضی اشاره ای
کرد که نگه دارد.قاضی ماشین را
نگه داشت😊😊😊
ابراهیم به ژیلا گفت:رسیدیم،همین
جاست!پیاده شو☺️☺️😊😊
هر دوپیاده شدند.ابراهیم گفت:
راستی یادت باشد ،اسم این خیابان
((آرامش)) است☺️☺️😍
ژیلا گفت:چه جالب! دزفول و
خیابان آرامش!😬😬😄😄
ابراهیم گفت: زیاد هم خوشحال
نشو😒😒.به قول معروف
((برعڪس نهند نام زنگی
کافور))😔😞
یعنی چی؟؟؟😢😢😢
یعنی این ڪه متاسفانه اینجا
معروف است به مرڪز موشڪ
باران های صدام😏😏😱😖😖
ادامه ی این داستان فردا در کانال
🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀
@khademe_alzahra313
نیت کن
بزن رو یه دونہ از این لینکا
ی رفیق آسمونی برات میاد 🌏
اسمشو بدون
همیشہ پیش خودت داشته باشش
مطمئنم یه جا به کارت میاد
التماس دعا💔
1⃣:🌸https://digipostal.ir/cdpyeku🌸
2⃣:🌸 https://digipostal.ir/cezrjuy🌸
3⃣:🌸https://digipostal.ir/c7xyhkp🌸
4⃣:🌸 https://digipostal.ir/ci8mse0🌸
5⃣:🌸https://digipostal.ir/cyhxo3x🌸
6⃣:🌸https://digipostal.ir/cgyuw6q 🌸
7⃣:🌸 https://digipostal.ir/cpq96w8🌸
8⃣:🌸https://digipostal.ir/c7gf1c8🌸
9⃣:🌸https://digipostal.ir/ctft0ru🌸
1⃣0⃣:🌸https://digipostal.ir/crmy01v🌸
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
مراقبت های چله پنجم 👇👇👇 💫🌟هدیه اعمال خیرمان از طرف شهید روز به بقیه الله الاعظم عج 🌟💫 ✅ 1_ رفت
سلام علیکم 💐
سومین روز از چله 🌟 پنجم 🌟 مهمان سفره شهید 🌷 مهدی خندان 🌷هستیم.
💠 شهیدی که امام خمینی جایش نگهبانی داد.
🔸شهید مهدی خندان در تابستان 1359 در پادگان امام حسین(ع) دوره آموزشی عمومی نظامی را گذراند و پس از آن برای مقابله با ضد انقلاب آماده اعزام به کردستان می شود که با شروع جنگ تحمیلی در شهریور 59 داوطلبانه به سمت جبهه های غرب عازم می شود.
🔹وی پس از اینکه به مدت شش ماه داوطلبانه در جبهه های غرب کشور به مقابله با دشمن بعثی مشغول بود پس از چندی به عضویت سپاه پاسداران درآمد و مدت چهار ماه به عنوان محافظ بیت حضرت امام خمینی(ره) به خدمت مشغول شد.
🔸مادر شهید خندان در این باره می گوید: "مهدی یک شب با خوشحالی به منزل آمد و گفت: "دیشب یکی از بچه ها در بیت امام مشغول نگهبانی بود که امام سلاحش را گرفت و عبایش را به او داد و دو ساعت تمام در حیاط به نگهبانی پرداخت. پس از نگهبانی اسلحه را به آن پاسدار داد و به نماز شب مشغول شد.
🔹آن بنده خدا در حالی که اشک شوق در چشمانش حلقه زده بود به نماز ایستاد." بعدها فهمیدم که آن پاسدار خود مهدی بوده است.
#شهید_مهدی_خندان🌷
مادر شهید می گوید : 👇 👇
خواستگاري همسرش هم كه رفتيم به شرط اينكه مهدي روز قيامت شفيع او شود قبول كرد و بله گفت. مهدی هم شرطش را پذیرفته بود
روز عيد فطر مهدی خانمش را برد پيش امام خمینی و ایشان خطبه عقدشان را خواندند. ساعت حدود یک نصف شب بود که رسیدیم خانه، چند دقیقه بعد ديدم مهدی وضو ميگيرد. رفتم کنارش، گفت: مادر نخوابيدي؟
گفتم: نه.
گفت: خيالت راحت شد زن گرفتم؟
گفتم: تا زماني كه دست زنت را نگذارم توی دستت و بروید زیر یک سقف خيالم راحت نميشه.
گفت: مامان! 6 ماه ديگر بيشتر مهمانت نيستم.ازدواج کردم چون دینم کامل نبود.
عيدفطر که عقد كردند 13 صفر هم شهيد شد.
بعد از شهادتش یاد همان کتابی افتادم که گفته بود روزگاری میشود در این انقلاب مادرها پسرانشان را داماد میکنند ولی پسرها به حجله نمیرسند و شهید میشوند و این در حالی است که پدر و مادرها شادی میکنند. برایم جالب بود که دقیقاً همان قسمت کتاب نصیب خودم شده بود.