دختر شهید :
تابستان سال 94 پدرم از سفر برگشت، در پیامک هایی که می زدیم همیشه می گفت که برایم دعا کنید و من می دانستم که دعای مد نظر او چیست! پدرم همیشه به دنبال شهادت بود و کاری کرده بود که همه اعضای خانواده را برای شهادتش آماده کرده بود.
آنقدر روحیه پدر لطیف شده بود که وقتی از ماموریت بر می گشت با صدای گریه نماز شب های شان از خواب بلند می شدم و فهمیدم پدرم با تمام وجود شهادت را از خداوند می خواهد او همیشه این شعر را که قبلا پیش رهبر خوانده شده بود بلند و خطاب به من که اسمم زهرا بود زمزمه می کردند. «ما مدعیان صف اول بودیم، "زهرا" از آخر مجلس شهدا را چیدند »
آخرین لحظه در خواستم پدرم در خاطرم که از من یک لیوان آب در خواست کردند و من صبر کردم که پدر آب را بنوشد و لیوان را ببرم که دیدم پدرم گفت: "زهرا ببخشید به زحمت افتادید" وقتی که این حرف را زدند خود به خود اشک چشم هایم را خیس کرد و متوجه شدم پدر به شهادت نزدیکتر شده است.
ما تقریبا آمادگی شهادت پدرم را کسب کرده بودبم، حتی به خاطر آن وابستگی و عطوفتی که بین ما بود،به من می گفت: می دانی چرا اسم مستعار من را ابوزهرا گذاشتند؟ گفتم نه بابا !
گفت: چون هم به حضرت الزهرا(س) خیلی علاقه داشتم و هم اینکه همنام دخترم است که دوستش دارم .
💝 عروسی خوبان 💝
" ...سحرگاه در آستانه اذان صبح، خواهر مصطفی سراسیمه و حیران زده از خواب پرید. بیدرنگ به سوی اتاق مصطفی رفت و در زد.
یقین داشت مصطفی در آن موقع در سجاده نماز شب در انتظار اذان صبح به تلاوت قرآن مشغول است.
مصطفی آرام در را گشود و با چهره حیرت زده خواهرش مواجه شد که بریده بریده کلماتی بر زبان می راند: "
مصطفی... مصطفی! به خدا قسم حضرت زهرا به همراه سیدی نورانی و بانویی دیگر در مراسم عروسی ات شرکت کردند .
وقتی... وقتی خانم را شناختم گفتم:
خانم جان ! فدایتان شوم ! قدم رنجه فرمودید ! بر ما منت گذاشتید...
اما شما و مراسم عروسی؟ فرمود: به مراسم ازدواج فرزندم مصطفی آمده ایم...
اگر به مراسم او نیاییم به مراسم که برویم؟! "
یک مرتبه مصطفی روی زمین نشست، دست هایش را روی زمین گذاشت و شروع کرد های های گریه کردن... مرتب زیر لب می گفت:
فدایشان بشوم ! دعوتم را پذیرفتند."
کدام دعوت داداشی؟! تو رو خدا به من هم بگو .
چون خواستم مراسم عروسی ما مورد رضایت و عنایت امام زمان عجل الله قرار بگیرد، دعوتنامه ای برای آن حضرت و دعوتنامه ای برای مادر بزرگوارشان حضرت زهرا سلام الله علیها و عمه پر کرامتشان حضرت معصومه علیهاالسلام نوشتم.
نامه اول را در چاه عریضه مسجد جمکران انداختم و نامه دوم را در ضریح حضرت معصومه...
حالا معلوم شد که منت گذاشته اند و دعوتم را پذیرفته اند...
حالا خیالم راحت شد که مجلس ما مورد رضایت مولایمان امام زمان عجل الله واقع گشته است..."
📕گنجواره، ص ۱۲۲
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
#سالروز_شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری_اینستاگرام روزشمار غدیر
3روز مانده تا عید سعید غدیر
@khademe_alzahra313
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
#خاطره شهید ردانی پور🕊
❣وقت اختصاصی برای خداوند
گفتم:" با فرمانده تان کار دارم."
🍃گفت:"الان ساعت یازده است،ملاقاتی قبول نمی کند."
رفتم پشت در اتاقش در زدم،گفت:"کیه؟"
گفتم :"مصطفی من هستم.""
گفت :"بیا تو."
سرش را از سجده بلند کرد ،چشمهای سرخ، خیس اشک و رنگش پریده بود.😭
نگران شدم :"گفتم چه شده مصطفی؟ خبری شده؟کسی طوری اش شده؟"🤔😒
دو زانو نشست. سرش را انداخت پایین.زُل زد به مهرش .دانه های تسبیح را یکی یکی از لای انگشتهایش رد می کرد.📿
گفت :"ساعت یازده تا دوازده هر روز را فقط برای خدا گذاشتم.بر می گردم کارهایم را نگاه می کنم.
از خودم می پرسم کارهایی که کردم ،برای خدا بود یا برای دل خودم؟"😔
#شهید_حجت_السلام_مصطفی_ردانی_پور🌷
#سالروز_شهادت
#شادی_روح_شهدا_صلوات 🌹
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌺🍃 @khademe_alzahra313
#تبلیغ_غدیر_واجب_است
❤️از همین امشب به بچه هایتان بگوییدمولا امیرالمؤمنین علی علیهالصّلاةوالسّلام کیست؟
❓ چرا باید دوستش داشته باشیم
❓چرا باید شعیهٔ مولاامیرالمؤمنین علی علیهالصّلاةوالسّلام باشیم
❓ما شیعهی مولاامیرالمومنین علی علیهالسّلام هستیم یعنی چه؟
🔺استاد حاج آقا زعفری زاده حفظه الله تعالی
@khademe_alzahra313
8.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آیاغدیر امسال تعطیل میشه؟؟؟!!!!!
@khademe_alzahra313
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
شب ها
در خانه خدا را بکوب
و دلت را به او بسپار
تنها جایی است
که " ساعت کاری " ندارد
و ورود برای عموم آزاد است...
شبتون پر از نگاه خدا 🌙
┄┅═══࿇࿐᪥✧🍃🌺🍃✧᪥࿐࿇☀❁═══┅┄
اگر میخواهی گناه و معصیت نکنی، همیشه با وضو باش، چون وضو انساݧ را پاک نگه میدارد و جلوی معصیت را می گیرد..