🦋🦋:🦋🦋
السلام علیک یا ابا صالح المهدی
اے نگاهت دواے هـــر دردے
آرزو مے كنم كه بــــــرگردے
كاش من باخبر شـــوم روزی
لحظه اے بر دلم گـــذر كردی
زنده ام من به عشـق دیدارت
بسته جانم به روے زیبـــایت
منتــــظر مانده چشم گریانم
پس كجایے؟ دلم به قربــانت
یا صاحب الزمان
قسم به ثانیه ها
ڪه در انتظار مے میرند
تمام لحظه ها
بے تو دلگیرند...
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
@khademe_alzahra313
❄️🍃🌹🍃❄️
🌹طرح ختم قران کریم🌹
#صفحه_90
به نیت سلامتی وتعجیل در فرج
صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
هدیه به ارواح پاک و طیبه شهدا 🌹
@khademe_alzahra313
#حسین_جانم❤️
تمام زندگے و هستےام فداے حسین
چرا بمانم اگر نیستم براے حسین
بگو بہ مرغ اجل روے بام ما منشین
ڪه چند روز دگر مانده تا عزاے حسین
▪️۸_روز تا #محرم💔
#اللهم_ارزقنا_ڪربلا💚
@khademe_alzahra313
🌸 پنج شنبه ها مهمان امام حسن عسکری علیه السلام هستیم
🌴 السلام علیک یا مولای حسن ابن علی العسکری
اعمال مستحبی امروز رو هدیه میکنیم به حضرت و مادربزرگوارشون
@khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌸🌹🥀🌼🌸🌼🌹🥀🌼🌸🌹🥀 فصل ششم قسمت 7⃣0⃣1⃣ ابراهیم دوباره
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم
همت
🌸🌹🥀🌼🌸🌼🌹🥀🌼🌸🌹🥀
فصل ششم
قسمت 8⃣0⃣1⃣
_ مگر کاری از دست مون ساخته است که بتونیم
آن جام بدیم ؟ 😭
همت این را گفت و از جا برخاست و دوباره هی دور خودش گشت. هی به این و آن سر زد و همه چیز را بررسی کرد تا سرگرم شود اما فکر و فکر و تصاویر بد، هی جلوی چشم اش جان می گرفتند و رژه می رفتند🤔😦
حاج احمد تشنه و زخمی در گوشه ای، ته یک دره، پشت یک تخته سنگ افتاده بود و نمی توانست حرف بزند.🙄😨
خسته وگرسنه بود وخون از سروسینه اش شتک می زد و انگار از همت داشت کمک می خواست که همت از جا برخاست و تا آمد به سمت در حرکت کند. 🙄😦
تصویر حاج احمد از ذهن اش کنار رفت و تصویر دیگری ذهن اش را پر کرد. حاج احمد تفنگ بر دوش رودرروی او ایستاده بود. فرسوده و گل آلود ودر کنار او مرد سیه چرده ی دیگری ایستاده بود. هر رو داشتند از پا می افتادند:😭😭
_ سلام !
_ علیک السلام !
حاج همت این را گفت و چشم هایش را مالید و به خیال حاج احمد نگاه کرد و تعجب کرد که چرا این خیال، این بار این گونه زنده و روشن مقابل او ایستاده است.😅😃
_ چی شده ابراهیم ؟ تحویل نمی گیری؟😘😂
و ابراهیم انگار درست می شنید. صدای گرم و محکم خود حاج احمد بود و چهره ی سیاه سوخته و پرصلابت و چشم های سرشار از گرما و نور و حرارت او که مقابل همت قد کشیده بود. آهسته و ناباور گفت: 😁☺️
_حاجی جان خودتی؟!
و حاج احمد گفت:
_ حواس ات کجاست مرد، می بینی که خودم هستم و این هم برادر کریم است .چوپان دلاوری که چهارشنبه روز است همراه من توی دشت وکوه و بیابان دارد
می چرخد و اگر او نبود .معلوم نبود که چه..
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌸🌹🥀🌼🌸🌼🌹🥀🌼🌸🌹🥀 فصل ششم قسمت 8⃣0⃣1⃣ _ مگر کاری از دست
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم
همت
🌹🥀🌺🌸🌼🌻🌸🌸🌺🌹🌹🌺
فصل ششم
قسمت9⃣0⃣1⃣
مشکلاتی برای بچه های ما در این عملیات پیش می آمد . همت ،حاج احمد را در آغوش کشید و بوسید و اشک بر چهره اش دوید.😢😭
دل نازک شده ای ابراهیم!😞
و ابراهیم از شوق فریاد زد:حاج محمود ببین کی اومده؟😉
و تا چشم بر هم زد، همه دور حاج احمد و آن ها جمع شدند و صلوات فرستادند و از شادی هلهله کردند.😃
حاج احمد پس از چهار شبانه روز ، از شناسایی برگشته بود.موفق و شاد و سرفراز مثل همیشه.😃😃
حاج احمد چهار شبانه روز در عمق مواضع دشمن، در بلتا و ارتفاعات علی گره زد مانده بود.👌
روزها به همراه کریم چوپان در شیارهای منطقه مخفی می شد و شب ها با استفاده از اطلاعات بسیار خوبی که از کریم می گزفت، تمام منطقه را قدم به قدم شناسایی می کرد.😉
و این شناسایی ها آن قدر مهم بود که بعدها عملیات در آن منطقه دقیقا بر مبنای همین شناسایی ها انجام گرفت و باعث شکست سپاه چهارم ارتش عراق در آن منطقه شد .👌
حاج احمد به محض اینکه به دوکوهه برگشت با همفکری ابراهیم همت و محمود شهبازی ، به سرعت طرح اولیه ی کار در منطقه ی بلتا و ارتفاعات عدی گره زد را تکمیل کرد...😌👌
ابراهیم که برگشت، ژیلا گفت:((می گویند دانشگاه ها می خواهند باز شوند.))😌
چه خوب!😌😉
((می گویند دانشگاه ها باز شده اند . بخصوص رشته ی من ))👌😌
خب؟🤔🤔
ادامه دارد...🌹🌹🌹
ادامه این داستان ان شاالله فردا در کانال
7.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
|🎥°.•
•
.
شایدامسال،سالامتحانعزادارانباشد!
مدل عزاداری را عوض کن ، اما یك وقت بہ بهانہ کرونا برای محرم کم نگذاری! (:☝️🏻
#محرم
@khademe_alzahra313
🌸 🍃باشکوه ترین تجمع اهل بیت علیهم السلام…
#مباهله
🍃جمعه روز مباهله است.
@khademe_alzahra313