eitaa logo
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
622 دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
3هزار ویدیو
57 فایل
🌹بفکر مثل شهدا مُردن نباش!بفکر مثل شهدا زندگی کردن باش🌹 خادم. @Amraei0 ولادت:۱۲/ ۱/ ۱۳۳۴ شهادت :۱۷/ ۱۲ /۱۳۶۲ عملیات خیبر،طلاییه همت🌷 ولادت: ۱ /۲ / ۱۳۳۶ شهادت:۲۲ /۱۱ /۱۳۶۱ کانال کمیل هادی 🌷کپی مطالب باذکرصلوات مجازمیباشد🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 شور و شعف شهید شیخ مجید سلمانیان هنگام اعزام به مقتل خان طومان رقص و جولان بر سر میدان کنند/رقص اندر خون خود مردان کنند چون رهند از دست خود دستی زنند/چون جهند از نفس خود رقصی کنند 🔹 چنین آرامش و بهجتی در لحظاتی که شخص می‌داند دارد به مقتل می‌رود، جدّا غبطه‌‌خوردنیست😔 روح همه شهدابا شهدا کربلا محشورشودباهم بفرستیم صلوات وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📷 این عکس خیلی شبیه تابلوی عصر عاشورای فرشچیان نیست؟! السَّلامُ عَلى النُّسْوَةِ البَارِزَاتِ... @khademe_alzahra313
عادت داشت مستمر خون بدهد بہ نیت قربت الی الله! عاقبت هم خون داد و هم جان داد بہ نیت قربت الی الله! عجب رسم غریبی است حڪایت فرزندان حضرت زهرا(س) 🌷
✒️ 🔰درحالیکه دروس سطوح عالی حوزه را درشهر مقدس قم به خوبی خوانده بود،عزم دیار عاشقان کرده واصرار بر اعزام به سوریه کرد. 🔰تا در ماه مهمانی خدا توفیق پیدا کرد برای اولین بار به حرم حضرت زینب(سلام الله علیها) مشرف شود.این بار که ازسوریه بازگشت داغدار فراق رفیق شهیدش شهید کریمیان بود. 🔰او در عمر طلبگی خود خصوصیات ویژهای داشت که بدون اغراق ومبالغه آنهارا بیان میکنم به نحویکه برخی ازاین ویژگی ها قبل از شهادتش در مدت کوتاه رفاقتمان ذهنم را مشغول کرده بود ومورد اذعان واعتراف همه دوستان وآشنایان اوست. 🔰مرتب می گفت: دوست ندارم وابسته به دنیا و تعلقاتش شوم، گاهی صمیمیت زیاد باعث اسارت انسان می شود و مانند غل و زنجیر برای انسان محدودیت ایجاد می کند.  🔰طرز بیان شیوا، دلنشین و جذابی داشت، به همین خاطر اگر یک بار به سخنرانی جایی می رفت دعوتش می کردند ولی خودش هیچ زمانی حاضر به سخنرانی در جاهایی که وی را می شناختند نشد روستاهای نزدیک را انتخاب نمی کرد، معمولا به مناطق محروم می رفت. 🔰برای اعتکاف جنوب کرمان و زابل را انتخاب می کرد، با این که مسیر هایی بسیار دور و سخت بود، ولی با دوستان روستایش به همین مناطق می رفت.  🔰سخنرانی با موضوع فلسفه ایثار و شهادت در مسجد روستا کرد و خیلی خوب بحث شهادت و وظیفه هر فرد مسلمان در شرایط حاضر را بررسی و جمع بندی کرد. 🔰به معنای حقیقی کلمه بی تعلق به دنیــا بود وهیچگونه تعلق دنیوی نداشت نه به مال ونه به عناوین فریبنده دنیا وحتی به درس . اگر بنده درس را باتعلق میخوانم اما او برای خدا میخواند. 🔰این بی تعلقی به شدت او را بی تکلف ساخته بود وبسیار ساده و باصفا بود که هیچیک از دوستانش هیچگاه از بااو بودن معذب نبوده بلکه از همنشینی با اولذت میبردند. 🔰 جهادی وتلاشگر بود وازهیچ خدمتی دریغ نمیکرد از اردوهای بی شمار جهادی اوگرفته تا تدارک جلسات شهدا، روایتگری و شجاعت های او در جبهه عراق و سوریه. 🔰متواضع بود ودرگیر عناوین نبود.بااینکه جزء نخبگان واستعدادهای برتر حوزه بود واساتیداو به استعداد والای ایشان اذعان داشتند اما به قول طلبه ها وجهه علمی برای خود نتراشیده بود. 🌷 ولادت : ۱۳۷۳/۴/۵ انار ، کرمان شهادت : ۱۳۹۵/۷/۲۲ حماه ، سوریه @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌦 همانطور که در درون هر دانه یک گل زندگی می کند درون هریک از ما نیرویی برای دست یابی به یک زندگی شگفت انگیز وجود دارد ♥️🌱 @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣﷽❣ بسم الله الرحمن الرحیم ✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت 🔷 💠بعد گفت: خسته نباشيد. شما تلاش خودتون رو كردين، اما بيمار نتونست تحمل كنه. يكي از پزشك‌ها گفت: دستگاه شوك رو بياريد ... نگاهي به دستگاه‌ها و مانيتور اتاق عمل كردم. همه از حركت ايستاده بودند! 🔻عجيب بود كه دكتر جراح من، پشت به من قرار داشت، اما من مي‌توانستم صورتش را ببينم! حتي مي‌فهميدم كه در فكرش چه مي‌گذرد! من افكار افرادي كه داخل اتاق بودند را هم مي‌فهميدم. 🌀همان لحظه نگاهم به بيرون از اتاق عمل افتاد. من پشت اتاق را مي‌ديدم! برادرم با يك تسبيح در دست، نشسته بود و ذكر مي‌گفت. خوب به ياد دارم كه چه ذكري مي‌گفت. اما از آن عجيب‌تر اين‌كه ذهن او را مي‌توانستم بخوانم! ✨او با خودش مي‌گفت: خدا كند كه برادرم برگردد. او دو فرزند كوچك دارد و سومي هم در راه است. اگر اتفاقي برايش بيفتد، ما با بچه‌هايش چه كنيم؟ يعني بيشتر ناراحت خودش بود كه با بچه‌هاي من چه كند!؟ ✅كمي آن‌سوتر، داخل يكي از اتاق‌هاي بخش، يك نفر درمورد من با خدا حرف مي‌زد! من او را هم مي‌ديدم. داخل بخش آقايان، يك جانباز بود كه روي تخت خوابيده و برايم دعا مي‌كرد. او را مي‌شناختم. قبل از اين‌كه وارد اتاق عمل شوم با او خداحافظي كردم و گفتم كه شايد برنگردم. 🍃اين جانباز خالصانه مي‌گفت: خدايا من را ببر، اما او را شفا بده. او زن و بچه دارد، اما من نه. 🔸يكباره احساس كردم كه باطن تمام افراد را متوجه مي‌شوم. نيت‌ها و اعمال آن‌ها را مي‌بينم و... 💫بار ديگر جوان خوش‌سيما به من گفت: برويم؟ خيلي زود فهميدم منظور ايشان، مرگ من و انتقال به آن جهان است. از وضعيت به وجود آمده و راحت شدن از درد و بيماري خوشحال بودم. فهميدم كه شرايط خيلي بهتر شده، اما گفتم: نه! مكثي كردم و به پسر عمه‌ام اشاره كردم. بعد گفتم: من آرزوي شهادت دارم. 🔹من سال‌ها به دنبال جهاد و شهادت بودم، حالا اين‌جا و با اين وضع بروم؟! اما انگار اصرارهاي من بي‌فايده بود. بايد مي‌رفتم. 🔅 همان لحظه دو جوان ديگر ظاهر شدند و در چپ و راست من قرار گرفتند و گفتند: برويم؟ بي اختيار همراه با آن‌ها حركت كردم. لحظه‌اي بعد، خود را همراه با اين دو نفر در يك بيابان ديدم! 🌱اين را هم بگويم كه زمان، اصلاً مانند اين‌جا نبود. من در يك لحظه صدها موضوع را مي‌فهميدم و صدها نفر را مي‌ديدم! آن زمان كاملاً متوجه بودم كه مرگ به سراغم آمده. اما احساس خيلي خوبي داشتم. از آن درد شديد چشم راحت شده بودم. پسر عمه و عمويم در كنارم حضور داشتند و شرايط خيلي عالي بود. 🌀من شنيده بودم كه دو ملك از سوي خداوند هميشه با ما هستند، حالا داشتم اين دو ملك را مي‌ديدم. چه‌قدر چهرۀ آن‌ها زيبا و دوست داشتني بود. دوست داشتم هميشه با آن‌ها باشم. 🔸ما با هم در وسط يك بيابان كويري و خشك و بي‌آب و علف حركت مي‌كرديم. كمي جلوتر چيزي را ديدم! روبروي ما يك ميز قرار داشت كه يك نفر پشت آن نشسته بود. آهسته آهسته به ميز نزديك شديم! ⭕️به اطراف نگاه كردم. سمت چپ من در دور دست‌ها، چيزي شبيه سراب ديده مي‌شد. اما آن‌چه مي‌ديدم سراب نبود، شعله‌هاي آتش بود! حرارتش را از راه دور حس مي‌كردم. به سمت راست خيره شدم. در دوردست‌ها يك باغ بزرگ و زيبا، يا چيزي شبيه جنگل‌هاي شمال ايران پيدا بود. نسيم خنكي از آن سو احساس مي‌كردم. ☀️به شخص پشت ميز سلام كردم. با ادب جواب داد. منتظر بودم. مي‌خواستم ببينم چه‌كار دارد. اين دو جوان كه در كنار من بودند، هيچ عكس‌العملي نشان ندادند. حالا من بودم و همان دو جوان كه در كنارم قرار داشتند. جوان پشت ميز يك كتاب بزرگ و قطور را در مقابل من قرار داد! 🖋ادامه دارد... @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 اصلا راضی نبودم شهیدم برگرده 🔺 درس اخلاق در محضر مادر بزرگوار شهید مدافع حرم، محمود رادمهر 🔺 تا انتهای این کلیپ را ببینید تا متوجه بشید یک مادر با این روح بزرگ، حتما لایق تقدیم یک شهید به امام حسین و حضرت زینب هست @khademe_alzahra313
همین الان یه دونه صلوات هدیه به ❣ شهدای تازه تفحص شده... 😊 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم💚 ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💗🌿 با خدا صحبت کن... 🦋 هر چه گرفتاری و ناراحتی داری، هر وقت دیدی که دارد انباشته می‌شود، با خدا صحبت کن. به نگاه کن که تا نگاه کنی همه را حل می‌کند. هر وقت دیدی کدر شده‌ای، هر و ذکری که از پدر و مادر یاد گرفته‌ای، همان را با لبت تذکر بده. چرا لبت را روی هم بگذاری تا درونت دَم کند و خسته‌ات کند؟ صحبت کردن با او، ذات غم و حزن را می‌برد. 👤 📚 از کتاب ۳ 📖 ص ۸۹ 🦋وَاذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَتَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلًا 🌿🌺ﻧﺎم ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﺭﺍ [ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﺣﺎﻝ ﻭ ﻗﺎﻝ ] ﻳﺎﺩ ﻛﻦ [ ﻭ ﺍﺯ ﻏﻴﺮ ﺍﻭ ﻗﻄﻊ ﺍﻣﻴﺪ ﻧﻤﺎ ] ﻭ ﻓﻘﻂ ﺩﻝ ﺑﺮ ﺍﻭ ﺑﻨﺪ .(٨) @khademe_alzahra313
رسول گرامي اسلام ص تعبير بسيار زيبايي درباره سحرخيزي دارند. ايشان فرمودند: «فَقَد تَخلي بي في جوفِ الليل». خداوند مي فرمايد: وقتي بنده من در دل شب تاريك، با من خلوت مي‌كند آن‌گاه كه انسانهاي هرزه‌گرد بطّال، فرصت خود را به جلسات گناه مي گذرانند و آن‌گاه كه انسانهاي غافل در خواب به‌سر مي‌برند، او برمي‌خيزد و با من سخن مي‌گويد آن لحظات، لحظاتي است كه من فرشتگانم را خبر مي‌دهم و به آنها حال اين بنده‌ام را متذكر مي‌شوم و مي‌گويم: «به اين نقاط روشن زمين بنگريد كه مانند ستاره‌اي براي آسمانيان مي‌درخشد»، آن‌گاه خداوند به فرشته‌ها مباهات مي‌كند. فرشته ها با ديدن حال اين بنده سحرخيز و عارف و عاشق، خود را به او مي‌رسانند و صف به صف پشت سر او به نماز مي‌ايستند، مشرق و مغرب عالم را صفوفي پر مي‌كند كه پشت سر اين بنده آسماني شكل گرفته است. آنجاست كه خداوند مي‌خندد و عجيب است كه تعبير خنده و تبسم خداوند در چند مورد از روايات ما آمده است. از جمله همين مورد. خنده خدا يعني اوج رضايتمندي پروردگار متعال. اين بنده از عنايت ويژه خداوند بهره‌مند مي‌شود @khademe_alzahra313
یابن الحسن..🌹 ▪️بر سر نی،سر جدّت به عقب برگشته طفل افتاده ز پا،منتظر توست بیا... 🌿به رسم هرشب انتظار،تجدید بیعتی دوباره با مولای غریبمان میخوانیم: الهی عظم البلا..⚡️ @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح است و غزل پشت غزل، باز غزل ... ای غزلواره ترین شعرِ سحرگاه، سلام ... ..✋ @khademe_alzahra313
❄️🍃🌹🍃❄️ 🌹طرح ختم قران کریم🌹 به نیت سلامتی وتعجیل در فرج صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هدیه به ارواح پاک و طیبه شهدا 🌹 ❄️🍃🌹🍃❄️ @khademe_alzahra313
السلام علیک یا بقیة‌الله الاعظم آقاي ما، یابن الحسن هر روز آفتاب به این امید طلوع می کند تا شاید اولین کسی باشد که خبر آمدنت را مژده می دهد. بیا که با ظهور تو جمعه ...نه! همه ی روزها و لحظه هایمان بهاری شود. 🌴اللهم عَجـِّــل لِوَلیِّــک الفَـــرَج 🌺 روزتون مهدوی پسند 🌺 🌴برای سلامتی و تعجیل در فرج صلوات @khademe_alzahra313
عشق است . . . اینکه یک نفر آغاز می‌کند هر روز صبح را به هوای سلام تو شهید ۲۷حضرت‌رسولﷺ @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلطان سریر ارتضا ما را بس فرزند علی مرتضی ما را بس در روز جزا که مزد اعمال دهند پاداش غلامی رضا ما را بس @khademe_alzahra313
مے آیے ... نمے آیے ... مے آیے ... نمے آیے ... مے آیے ... نمے آیے ... ✨چہ بلاتڪلیف است پدر شهید ... و این آمدن و نیآمدن‌هاے هر روزۀ پدر و مادر "شهدای گمنــام" است... مدافع حرم 🌷 @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽؛ 📌شکایت موکب‌دار عراقی از عدم حضور ایرانی‌ها در پیاده‌روی ایرانی ها نیستند و مسیر خلوته آقای خامنه‌ای غصّه نخوره، ما سربازاشیم..❤️💚 اربعین امسال هم گذشت ولی دلهاهنوزگیرموکب هاومسیرنجف کربلاست اقاجان،مولا ازدورسلام صلی الله علیک یااباعبدالله @khademe_alzahra313