eitaa logo
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
605 دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
3هزار ویدیو
57 فایل
🌹بفکر مثل شهدا مُردن نباش!بفکر مثل شهدا زندگی کردن باش🌹 ولادت:۱۲/ ۱/ ۱۳۳۴ شهادت :۱۷/ ۱۲ /۱۳۶۲ عملیات خیبر،طلاییه همت🌷 ولادت: ۱ /۲ / ۱۳۳۶ شهادت:۲۲ /۱۱ /۱۳۶۱ کانال کمیل هادی 🌷کپی مطالب باذکرصلوات مجازمیباشد🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
زندگینامه سردارشهید حاج محمد ابراهیم همت 💐🍀🌷🍀💐🌷🍀💐🌷🍀💐🌷 فصل چهارم قسمت 2⃣8⃣ وسایل بچه را برداشت.در
زندگینامه سردارشهید حاج محمد ابراهیم همت 💐🍀🌷🍀💐🌷🍀💐🌷🍀💐🌷 فصل چهارم قسمت 3⃣8⃣ یعنی چی؟😳 ژیلا آمده بود خانه اش را آب و جارو کند.مرتب کند تا شاید دوباره ابراهیم بیاید😢 چندین روز بود ابراهیم نیامده بود و او نگران بود.😔 نگران و چشم انتظار.هرروز ،روزی دو سه مرتبه می آمد.😔 سری به خانه میزد.چیزی نداشت اما آنچه را که داشت هی جابه جا مرتب میکرد تا کمی مشغول شود.😢 تا دوری از ابراهیم را راحت تر تحمل کند.اما از ابراهیم خبری نبود.😔😞 امروز اما هنوز به خانه سرنزده بود.رفته بود بیمارستان و حالا برگشته بود.،درخانه اش بازبود. 😞😕 مهدی را چسباند به بغل اش و با ترس و احتیاط رفت داخل اتاق😖😫 ممکن است ابراهیم آمده باشد.اما نه.او که هیچوقت این وقت روز پیدایش نمیشد😞😢 او اگر بیاید نیمه شب می آید.سحر می آید.😢😳🤔
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
زندگینامه سردارشهید حاج محمد ابراهیم همت 💐🍀🌷🍀💐🌷🍀💐🌷🍀💐🌷 فصل چهارم قسمت 3⃣8⃣ یعنی چی؟😳 ژیلا آمده بو
زندگینامه سردارشهید حاج محمد ابراهیم همت فصل چهارم قسمت 4⃣8⃣ دمدمه های صبح می آید.مثل ستاره ی زهره،مثل ستاره ی صبح. 💫✨ رفت داخل و چشم هایش توی اتاق را کاوید.اتاق به هم ریخته بود.آشپزخانه هم....😰 ژیلا آهسته و آرام و بی صدا گفت: -ابراهیم!...ابراهیم!... امّاکسی نبود.کسی جواب نداد.ژیلا از اتاق آمد بیرون.دوباره در ها را بست.محکم و مطمئن. و دوید سمت خانه ی خانم دکتر توانا....🏃‍♀️ دوباره بغض کرده بود،دوباره ترسیده بود.دوباره مثل بید داشت می لرزید.😨 -چی شده ژیلا؟چرا انقدر به هم ریخته ای عزیزم؟چرا؟... و ژیلا نمیتوانست حرفی بزند.حتی نمی‌توانست به ابراهیم نگاه کند.می‌ترسید بغضش بترکد.😢 و نمی خواست که پیش خانم دکتر توانا ناگهان بزند زیر گریه واز ابراهیم گلایه کند.😭 ابراهیم،مهدی را از ژیلا گرفت و گفت: -پاشو برویم خانه ی خودمان. ژیلا از جا برخاست.بی صدا و با تکان دادن سر از خانم دکتر توانا خداحافظی کرد و پشت سر ابراهیم راه افتاد.👋🚶‍♀️🚶‍♂️ ادامه دارد..... 🌷🍀💐🌷🍀🌷🍀💐🍀💐🌷🍀 ادامه ی این داستان ان شاالله فردا در کانال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5823345530134071340.mp3
8.28M
💌 در روز عرفه، بهترین کار چیست؟ روزه یا دعای عرفه؟ 💥چرا؟ 🎤 @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اےکہ بعــد از شهادتش اسراییلی ها و منافقیــن برایش جــشن گرفتند😳😭🌹 فرمانــده عملیــات ایران در لبنان بود بعد هم شــد فرمانده عملیات قرارگاه حمزه. بین اسراییلے ها و منافقین معروف بود به ،،، اما خودش پایان نامه ها مے نوشت "امروز فردا ".💞 وقتی افتــاد زمین، یکے از منافقین فریاد زد این شــیرازیه، از ترس یه تیر خلاص تو سرش زدن، یکی تو دهنش، هفتاد تا هم به سینــش.... 😳😳😭 رادیو اســراییل و منافقـــین تا چند روز جشن گرفته بودند....
شهید کرمی‌ابوالوردی پس از پیروزی انقلاب با گروه شهید فقیهی در دانشگاه شیراز شروع به همکاری کرد و امور فرهنگی دانشکده پزشکی را به عهده گرفت. با شروع جنگ تحمیلی به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و بعد از گذراندن آموزشهای لازم به گروه چریکهای جنگهای نامنظم پیوست. وی چندین سال همدوش با شهید دکتر چمران به دفاع از اسلام و انقلاب پرداخت، اما پس از شهادت دکتر چمران از طرف سپاه پاسداران به کشور لبنان ماموریت یافت و در شهر بعلبک در پست معاونت اطلاعات و عملیات، فعالیتهای نوینی را آغاز کرد.
از آنجا که صهیونیزم جهانی بر نقش حساس و کلیدی وی واقف بود در صدد خاموش کردن این شعله فروزان برآمد و برای سر پرشور این بسیجی مبارز جایزه تعیین کرد. شهید کرمی در مدت زمان حضور در لبنان بارها مورد تعقیب و سوءقصد دشمن قرار گرفت، اما او که با روحیه‌ای متعالی و مشتاق زندگی را به شوق شهادت می‌زیست، سخت‌کوش و مبارز به فعالیت‌های خود ادامه می‌داد. شهید کرمی پس از چندین سال مبارزه مداوم در خارج از کشور در سال 1367 و همزمان با پایان جنگ تحمیلی به میهن اسلامی بازگشت و با پذیرفتن مسئولیت اطلاعات و عملیات سپاه سلماس (آذربایجان غربی) مبارزات حق طلبانه را در جبهه‌ای دیگر ادامه داد. سراسر زندگی پر نور و برکت این سردار رشید و مخلص انقلاب، مملو از عشق و شور و رشادت است.
هوا به شدت گرم بود، که به ما اطلاع دادند در یکی از پایگاه های اطلاعات و عملیات بین نیروها سپاه و اشرار درگیری به وجود آمده، علی محمد به همراه هشت تن از افرادش با هلی کوپتر به منطقه رفت و پس از حل مشکل تصمیم گرفت مسیر برگشت را با یکی از خودروهای سپاه بیاید. هنوز نیمی از راه را نیامده متوجه شدیم مسیر با مقداری چوب بسته شده است. همه سکوت کرده و مضطرب بودیم، ناگهان علی از ماشین پیاده شد و چوب ها را کنار زد. در همین لحظه صدای رگبار گلوله ها در فضا پخش شد. همه از ماشین پیاده شدیم. ساعتی نگذشت که همه ی دوستانم توسط منافقین به شهادت رسیدند. یکی از اشرار تا علی محمد را دید فریاد زد: « این شیرازی است بزنیدش.» علی محمد به خاطر ضربه های سختی که در لبنان به صهیونیست ها و در کردستان به منافقین زده بود با نام شیرازی معروف بود و دشمنان حسابی از او می ترسیدند و برای سرش جایزه گذاشته بودند. بار دیگر رگبار گلوله ها به سمت علی محمد جاری شد. وقتی علی به زمین افتاد، اشرار آرام و با دلهره به او نزدیک شدند یکی از آن ها برای اطمینان تیری به سر او زد و دیگری تیری در دهان او و دیگران بار دیگر بدنش را آماج گلوله های خود نمودند. بیش از هفتاد گلوله بر پیکر رنجور علی نشست و آن ها در آخرین دقایق تصمیم گرفتند، پیکر خونین او را با خود ببرند. که صدای هلی کوپترهای سپاه و نیروهای امداد آنان را وادار به عقب نشینی نمود. خبر شهادت شیرازی مدتها با شادی در رادیوهای منافقین و اسرائیل تکرار می شد. همیشه نامه هایش را با این عبارت به اتمام می رساند، “امروز سرباز اسلام فردا شهید گمنام”.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا