❄️🍃🌹🍃❄️
🌹طرح ختم قران کریم🌹
#صفحه_86
به نیت سلامتی وتعجیل در فرج
صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
هدیه به ارواح پاک و طیبه شهدا 🌹
❄️🍃🌹🍃❄️
@khademe_alzahra313
خَيرالامور هر سحرم
چشم هاي توست😍
صبح مرا🌿
به خير نگاهي، بخير كن💔
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#روزتون_مزین_به_نگاهشهید🌹
@khademe_alzahra313
♥️ #تبریڪ_امام_زمانم ♥️
امروز تنها وارث دنیا
حضرت مهدی علیهالسلام است
خدایا لذت دیدارش را
بر ما ارزانی دار...
#ایوارث دنیا بیـــا💖
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
@khademe_alzahra313
💖بزم ما را باز آمد عالم آرایى دگر
💚کز قدومش بزم ماگردیده سینایى دگر
❤️قرنها بگذشته از موسى وشرح رود نیل
💛آمده اینک به فتح نیل،موسایى دگر..
🌺ولادت امام موسی کاظم(علیه السلام)مبارک باد✨💫
@khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌸🌹🥀🌼🌸🌼🌹🥀🌼🌸🌹🥀 فصل پنجم قسمت 2⃣0⃣1⃣ _ گردان فلان ! ش
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم
همت
🌸🌹🥀🌼🌸🌼🌹🥀🌼🌸🌹🥀
فصل پنجم
قسمت 3⃣0⃣1⃣
(( ... در پادگان دوکوهه ، جلسه ای با حضور حاج احمد، حاج محمود شهبازی، حاج همت ، عباس کریمی و فرماندهان گردان های تیپ 27 برگزار شد که در آن، تعدادی از مسئولین عالی رتبه ی سپاه خوزستان ، خصوصاً برادرانی که از رده های اطلاعاتی و عملیاتی هم شرکت داشتند.😘😃
بعد از تلاوت قرآن کریم ورسمیت یافتن جلسه، از حاج احمد، خواستند تا طرح عملیاتی مانور آفندی خود را برای کار در جبهه ی غرب دزفول تشریح کند.🙂😄
حاج احمد با همان سبک و سیاق خاص خود و با ادای شمرده ی کلمات، شروع به صحبت کرد و گفت :
در قدم اول، ما بنا داریم که برویم توپخانه ی دشمن را دقیقاً شناسایی کنیم و آن را از کار بیندازیم.
همان جا بنده متوجه شدم که این پیشنهاد حاج احمد برای بعضی از برادران حاضر در آن جلسه، مقداری سنگین و غیر واقع بینانه به نظرم می آمد که آخر چه طور ممکن است بتوان چنین کاری انجام داد.😢😓
اما حاج احمد که پیش از آن موافقت قاطع حاج محمود شهبازی و حاج همّت راهم با ایده ی خودش جلب کرده بود، بر سر این موضوع پافشاری کرد و مسئولیت آن را برعهده گرفت.))😘🙂
از جلسه که بیرون آمدند، نصف شب شده بود و همّت تازه یادش آمد که پدر و مادرش مهمانش هستند و همسرش نیز مثل آن ها چشم به در، منتظر اوست.😅
حاج احمد گفت: حتماً برو .شب بخیر ! 😄
بعد رو کرد به محمد جهان جانی که از رزمندگان بخش ترابری بود و گفت:
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌸🌹🥀🌼🌸🌼🌹🥀🌼🌸🌹🥀 فصل پنجم قسمت 3⃣0⃣1⃣ (( ... در پادگا
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم
همت
🌸🌹🥀🌼🌸🌼🌹🥀🌼🌸🌹🥀
فصل پنجم
قسمت 4⃣0⃣1⃣
_ برادر محمد! فردا صبح زود ماشین را آماده کن و بیا دنبالم. برای کار مهمی باید جایی برویم.😘😄
جهان جانی گفت:
_ چشم! حاج همّت را که برسانم، فوری بر می گردم خدمت شما.
_ فردا صبح. بعد از نماز، منتظرت هستم!
_ اطاعت! 😊☺️
همّت به بچه ها نه انگار به خودش داشت می گفت با خودش داشت نجوا می کرد: 🤲
(( عیادت در شب ها فراموش نشود. ما خودمان روسیاهیم یعنی مدام بسیج آمده است. ما مدام زنده ماندیم ولی شما حالا خبر دارید در عملیات چند نفر شهید و مفقود می شوند. زخمی میشوند. برادران اگر ما زنده هستیم به همین دعا و گریه است. اگر خدا دلش برای ما بسوزد ما را ببرد. وقتی ما کم کم گریه کردیم تقرب پیدا می کنیم باخدا نیت که شد، قربت الی الله نیت که شد، قربت الی الله خالص که شدی ، خدا لطف می کند آیه " و جِعَلنا" را می خواند به گوش و چشم دشمن. چشم هایشان نمی بیند، گوش هایشان نمی شنود، ما هم تاتی تاتی حرکت می کنیم می رویم اهدافمان را می گیریم .اگر قرار باشد خدا به گوش و چشم دشمن "و جَعلنا" بخواند شرطش این است اول باید پاک شوی . دیگر این که وابستگی به زن وبچه و هرچه که برما اسوه شده است را کنار بگذاریم"
_ ان شاءالله
_صلوات
ابراهیم رفت و باد که برصورتش وزید، قلبش لرزید. ایستاد و به دوردست ها نگاه کرد . آن جا کسی بود که داشت صدایش می کرد. 😭😢
پایان فصل پنجم 🌹🌹🌹