🕊️آرزوی ابراهیم🧔🏻
🗣️صحبت به اینجا رسید که آرزوی خودمان را بگویم🤲🏻
💫هر کسی چیزی گفت....
🌻بیشتر بچه ها آرزویشان شهادت بود🌷
🌻بعضی ها مثل 🧔🏻شهید سید ابوالفضل کاظمی به شوخی می گفتند 🍃
خدا بنده های خوب پاک را صبا میکند👌🏻
🌼برای همین ما مرتب گناه میکنیم که ملائکه سراغ ما را نگیرد😔
✨ما میخواهیم حالاحالاها زنده باشیم💪
بچه ها خندیدن 😀 بعد نوبت ابراهیم شد🌹
🕊️همه منتظر آرزوی🙏 ابراهیم بودند...
ابراهیم مکثی کرد و گفت آرزوی🙏 منم شهادت🌷 اما حالا نه👌🏻
من دوست دارم در نبرد با اسرائیل👹 شهید بشم👌🏻
🌼مژده که فتح شود آخر راه قدس از خون تو انشاالله👌🏻
گرچه تو رفتی و صد حیف ولی🍃
هست پرچم 🚩به کپ سید علی......👌🏻
#رفیق_شهیدم_دست_دلمو_بگیر
#رفیق_شهیدم #شهید_ابراهیم_هادی #
༻﷽༺
❣زنده ام من بہ هواے تو، اباعبدالله
💚جانِ عالم بہ فداےِ تو، اباعبدالله
❣نڪند بگذرد امسال و بماند در دل
💚حسرٺِ ڪربُبلاےِ تو، اباعبدالله
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللّهِ ✨✋🏻
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللّهُ اخِرَالْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ .🍃🌺
❣ #سلام_امام_زمانم❣
🌾السلام #علیک یا صاحب
الزمان(ع)خوشا آنان کہ در #دامت اسيرند
🌾بہ #رخسار دل💓 آرايت بصيرند
مڪن از بين ما گلچين ڪہ گفتند:
#ڪريمان،خوب و بد با هم پذيرند
#صبحتون_مهدوی🌿
اَللّٰــــھُم عَجَّل لِوَلیِــڪَـ اَلْفرَجْ
هوالشّهید ..
ما شما را
به هر زبانی
که ترجمہ کردیم
عشق شدید ...❤️
#صبحتون_شهدایی
﷽
#جانم_امام_حسن_ع
حُسن ما از حسنی بودن ما
مشهودست
نوکری بر در این خانه تماماً سـودست
هرچه دارم همه از لطف
امامِحسنست😍
هرکسیخواستبیاید
سندشموجودست😇☝️
#دوشنبه_های_امام_حسنی
#السلامعلیک_یاحسن_بنعلیع
کلاه زمستانی، که شهید خرازی را نجات داد!
به صورت لباس شخصی سوار اتوبوسی در کردستان شد. آنقدر اتوبوس تکان میخورد که کودکِ کُردی که همراه پدرش کنار آنها نشسته بود دچار استفراغ شد. او کلاه زمستانیاش را زیر دهان کودک گرفت. کلاه کثیف شد. پدر بچه خواست بچهاش را تنبیه کند. با لبخند، مانع شد و گفت: کلاه است می شوییم پاک میشود...
مدتها بعد در عملیاتی سردار خرازی و رفقایش محاصره شدند. کاری از دستشان برنمیآمد. رئیس گروه دشمن که با نیروهایش به آنها نزدیک شده بود ناگهان اسلحهاش را کنار گذاشت، سردار را در آغوش گرفت و بوسید؛ صورتش را باز کرد و گفت: من پدر همان بچهام... با رفتار آن روزت مرا شیفتهی خودت کردی. حالا فهمیدم که شما دشمن ما نیستی.
📚حدیث خوبان