🌹۵ اردیبهشت سالروز شهادت سردار رشید اسلام شهید تورجی زاده گرامی باد
مادر شهید تورجی زاده:
وقتی پیکرش را آوردند از بازویش خون جاری بود و مانند حضرت زهرا(سلام الله عليها) بازویش مجروح بود.
او را به حضرت زهرا(سلام الله عليها) قسم دادم که از خدا بخواهد تا جنگ تمام شود
و خودم صورتش را با گلاب شستم و بند کفنش را بستم.
شهادتت مبارک فرمانده.
🕊به مناسب سالروز
#شهادت #شهید_محمدرضا_تورجی_زاده
داداش شهادتت مبارک
😔😔😭😭😭
🌷شهید محمدرضا تورجی زاده مداحی می کرد و صدای سوزناکی داشت. در اصفهان و دیگر شهرها مداحی هایش معروف شده بود. مخصوصا وقتی در گلستان شهدای اصفهان و در کنار مزار دوستان شهیدش و در فراق آن ها می خواند.
🌷شهید حاج حسین خرازی هم شیفته سوز صدای او بود:
"... بی سیم چی مشغول صحبت با اسماعیل صادقی بود. حاج حسین هم آنجا بود. من هم مشغول ناهار. بعد گوشی را داد به محمد تورجی و گفت: اسماعیل شما رو کار داره.
تورجی گفت: آخه الان! بعد به سفره و ظرف چلوکباب اشاره کرد. خندید و به شوخی گفت: اگه بیام از قافله عقب می مونم!
اما بعد رفت پشت بی سیم. با برادر صادقی صحبت کرد.
اسماعیل گفت: محمد، حاج حسین اینجا نشسته میگه برامون بخون!
محمد کمی مکث کرد. یکباره حال و هوای او عوض شد بعد با حالت خاصی شروع کرد:
در بین آن دیوار و در زهرا صدا می زد پدر
دنبال حیدر می دوید از پهلویش خون می چکید
و همین طور ادامه داد. همه اشک می ریختند. بعدها از سردار صادقی شنیدم که گفت: حاج حسین آنجا خیلی گریه کرد.
داغ دوستان شهیدش برای او خیلی سنگین بود. وقتی حاج حسین منقلب شد بی سیم را گرفتم و گفتم: محمد ممنون ادامه نده!
بچه های مخابرات صدای محمد را پشت همه بی سیم ها پخش کرده بودند... "
(نقل از کتاب یا زهرا-س، صفحه 152)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حال و هوای مزار شهید امروز 🕊🕊
☑️#سخن_بزرگان
🎶✨ حجت الاسلام پناهیان
خدا دائماً مشغول بندۀ خود است؛ یا زمینه ای برای رشد 🌱 یا مقدماتی برای توبهء او 💦 فراهم می کند
یا او را از بلا⚡️حفظ می کند ☂ یا نعمتی💡به او می رساند
🔰 #سیره_شهدا | #حق_مردم
🔻ساعت دو نیمه شب بود. جلوی مسجد محمدی (در اتوبان شهید محلاتی) مشغول ایست و بازرسی بودیم.من و چند جوان دیگر، کنار ابراهیم هادی روی پله مسجد نشستیم و او برای ما صحبت می کرد.
📍یکباره از جا پرید، دوید و به سمت ابتدای خیابان مجاور که صد متر با ما فاصله داشت رفت! نشست و دستش را توی جوی آب کرد، بعدهم برگشت. با تعجب پرسیدم: “آقا ابرام چی شد؟!
🔆گفت: هیچی، یک پیت حلبی توی جوی آب افتاده بود و همینطور که می رفت، سر و صدا ایجاد می کرد.
رفتم و از داخل جوی آب برداشتم تا صدایش مردمی که خواب هستند را اذیت نکند. ”
💠او با کار خودش، به ما که نوجوان بودیم، درس بسیجی بودن و چگونه زیستن می آموخت.
🌷شهید ابراهیم هادی🌷
ـ
ـ
جوابِ سلام، واجب است!
پس بیایید
هر روز صبح ،
به او سلام کنیم!
•اَلسَّلامُعَلَیکَ یاخَلیفَةَاللهِ وَناصِرَحَقّه♥️•
#السلامعلیکیاصاحبالزمان🌱
اجرک الله یا ابا صالح المهدی