eitaa logo
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
576 دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
3هزار ویدیو
57 فایل
🌹بفکر مثل شهدا مُردن نباش!بفکر مثل شهدا زندگی کردن باش🌹 ولادت:۱۲/ ۱/ ۱۳۳۴ شهادت :۱۷/ ۱۲ /۱۳۶۲ عملیات خیبر،طلاییه همت🌷 ولادت: ۱ /۲ / ۱۳۳۶ شهادت:۲۲ /۱۱ /۱۳۶۱ کانال کمیل هادی 🌷کپی مطالب باذکرصلوات مجازمیباشد🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
ازدواجم ۱۰۰۰ تومن قیمتش بود...! بهم گفت: "من حلقه طلا و پلاتین نمیخوام اگه صلاح بدونین فقط یه انگشتر عقیق برمیدارم..."🤔 یه انگشتر عقیق برداشت به قیمت ۱۵۰ تومن...! بابام مخالف این کار بود و گفت: "زشته واسه ما که دومادمون حلقه ۱۵۰ تومنی برداره 🙁 تو آبرومونو بردی دختر 😒 گفتم :"چی شده مگه...؟" گفت: "آخه کی تا حالا واسه دومادش حلقه ۱۵۰ تومنی گرفته...؟😕 زشته بابا، میخندن به آدم..." ابراهیم که زنگ زد موضوعو باهاش درمیون گذاشتم با بابام صحبت کرد و بهش گفت: "این حلقه از سرمَم زیاده، دعا کنید بتونم تو زندگی،حق همین انگشترو درست ادا کنم باقیش دیگه دست خدا و مصلحتشه..." پا حرفشم موند... ☺️ همیشه تو هر شرایطی حلقه ش دستش بود و خیلی بهش توجه داشت... تو یکی از عملیاتا حلقه ش شکست رفت عین همون رکابو خرید و دستش کرد...❤ با خنده ازش پرسیدم "حالا چه اصراریه که حتما همین حلقه باشه و اینقده بهش مقیدی...؟" گفت: "️این حلقه تو زندگی سایه ی یه مرد یا یه زنه ، دلم میخواد همیشه سایه ت همرام باشه...😌 این حلقه همیشه تو اوج تنهایی،تو رو بیادم میاره...❤" همسر شهید💑 🍃🌸
❤️🍃❤️ تمام تجملات زندگے یڪ مدیر اسلامے👌 منزلی که در دزفول در آن زندگی می کردیم، قبلاً مرغداری بود🙂! واقعاً مرغدانی بود😊. کمی پول داشتم که با آن دو تا کاسه و بشقاب و استکان و یک قوری خریدم☺️ و آوردم. رختخواب هم نداشتیم🙂؛ یک پتو توی ماشین بود🚕؛ آن را آوردیم و به جای رختخواب پهن کردیم☺️. همه ی اسباب و اثاثیه مان همین بود. تا این که من مریض شدم😞 و سینه ام درد گرفت😣. آن وقت رفت و یک بخاری گرفت و آورد😌. بعد هم چند تا ظرف نسوز (تفلون) خریدیم🍃. مدتی هم در اندیمشک در خانه های سازمانی ای بودیم که پر از عقرب بود، آن روزها حدود بیست و پنج عقرب در آن خانه کشتیم!😰😣 راوے:همسرشهید ❤️
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
مزار شهید محمد ابراهیم همت🌹 اصفهان، شهررضا
💔🍂💔 این بار... آمــدم ســـر مزارتان که بگویم خیلی نگـــران نباشـــید😢 مـــا راه را بلدیم🚶 راه حســـینی بودن را، راه علی وار زیســــتن را، از کودکی یادمــــان داده انــد😢 هـــمه را در کتاب ها خوانده ایم📚 شـــاید از ترس معلم،شــاید برای نمره ی بیست!!! خــلاصه خوانده ایم هنـــوز "راه روشن زندگی" را که در کتاب دینی بود ،حفظیم! ولی این روزهـــا در شهرمان کمی هـــوا "تاریک" است😔 نه این که ســـیاه باشد... نـه! فقط "راه روشن زندگیمان" کمی تیره شده😢😔 جلوی پایمان را نمی بینیم😓 گاهے پایمــان می لغــزد👣 آمـــدم بگویم :☝️😞 لـــطفــا" مواظب راه رفـــتنمـان باشید💔😔 رفیق‌شهیدم ❤️ باز و یاد شهدا 🌹 @khademe_alzahra313
🍃❤️🍃 ❤️ توي جبهه اين‌قدر به خدا میرسي😒!ميآي خونه يه خورده ما رو ببين.😞 شوخي مي‌كردم😃. آخر هر وقت مي‌آمد، هنوز نرسيده، با همان لباس‌ها مي‌ايستاد به نماز😕. ما هم مگر چقدرکنارهم بوديم🙂؟نصف شب مي‌رسيد. صبح هم نان و پنير به دست، بندهاي پوتينش را نبسته سوار ماشين مي‌شد🚙 كه برود.☹️ نگاهم كرد و گفت «وقتي تو رو مي‌بينم☺️، احساس مي‌كنم بايد دو ركعت نماز شكر بخونم.»😌😍 به روایت:همسرشهید ❤️
🍃🌸 ازدواجم ۱۰۰۰ تومن قیمتش بود...! بهم گفت:😕 "من حلقه طلا و پلاتین نمیخوام🤗 اگه صلاح بدونین فقط یه انگشتر عقیق برمیدارم..."🤔 یه انگشتر عقیق برداشت به قیمت ۱۵۰ تومن...!🙂 بابام مخالف این کار بود😐 و گفت: "زشته واسه ما که دومادمون حلقه ۱۵۰ تومنی برداره 🙁 تو آبرومونو بردی دختر 😒 گفتم :"چی شده مگه.😕..؟" گفت: "آخه کی تا حالا واسه دومادش حلقه ۱۵۰ تومنی گرفته...؟😕 زشته بابا، میخندن به آدم😒..." ابراهیم که زنگ زد موضوعو باهاش درمیون گذاشتم با بابام صحبت کرد و بهش گفت:☺️ "این حلقه از سرمَم زیاده، دعا کنید❤️ بتونم تو زندگی،حق همین انگشترو درست ادا کنم باقیش دیگه دست خدا و مصلحتشه.☺️☝️.." پا حرفشم موند... 🤗 همیشه تو هر شرایطی حلقه ش دستش بود و خیلی بهش توجه داشت...😍 تو یکی از عملیاتا حلقه ش شکست رفت عین همون رکابو خرید و دستش کرد...❤ با خنده ازش پرسیدم😃 "حالا چه اصراریه که حتما همین حلقه باشه و اینقده بهش مقیدی..☺️.؟" گفت: "️این حلقه تو زندگی سایه ی یه مرد یا یه زنه ، دلم میخواد همیشه سایه ت همرام باشه...😌 این حلقه همیشه تو اوج تنهایی، تو رو بیادم میاره...❤" راوے:همسرشهید ❤️