eitaa logo
🇮🇷خادمان شهدا سربازان ولایت🇮🇷
181 دنبال‌کننده
78.6هزار عکس
70.4هزار ویدیو
464 فایل
(این کانال هدف و فرمان امامان حضرت امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری امام خامنه‌ای مدظله‌العالی که همان هدف پیامبراسلام خاتم الانبیا محمد مصطفی( ص) و۱۲امام و۱۴معصوم و شهداو ایثارگران و نظام مقدس جمهوری اسلامی وانقلاب اسلامی ایران تشکیل شده است )
مشاهده در ایتا
دانلود
چشم های یک شهید حتی از پشت قاب شیشه ای خیره به دنبال توست، که به گناه آلوده نشوی... شهیدانه شهید حمید سیاهکالی مرادی 🌷
از جنگ تحمیلی عراق تا دفاع از حرم 🔹جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به ظاهر پایان یافته بود اما جنگ نرم، عرصه تازه ای بود که دشمن برای مقابله با انقلاب اسلامی آغاز کرد. حاج شعبان نصیری لباس رزمش را از تن خارج کرد و در قامت یک نیروی فرهنگی، آستین‌هایش را بالا زد و مشغول شد. 🔹شهید شعبان نصیری حدود نه ماه قبل از شهادت، در عملیات سخت و سرنوشت ساز الخالدیه پس از رشادت‌های فراوان مورد اصابت گلوله‌های مستقیم داعش قرار گرفت و از ناحیه سر، کتف، دست راست و پا به شدت مجروح شد. مداوای او در بیمارستان‌های عراق ممکن نبود و به همین خاطر به ایران اعزام شد. قرار بر این بود تا برای تکمیل درمان به آلمان اعزام شود که نپذیرفت. وی حتی حاضر نشد پرفسوری که از آلمان برای مداوای تعدادی از جانبازان به تهران آمده بود هم او را ویزیت کند. شهید🕊🌹
شهید آیة الله مهدی شاه ‏آبادی در سال ۱۳۰۹ ش در قم به دنیا آمد و در ۴ سالگی به همراه خانواده به تهران رفت. پدر ایشان آیت ‏اللَّه العظمی محمدعلی شاه آبادی از مراجع وقت و استاد عرفان حضرت امام خمینی(س) بود. مهدی شاه‏ آبادی از نوجوانی به تحصیل علوم روی آورد و پس از رحلت پدر بزرگوار خود در سال ۱۳۲۸ ش، راهی قم شد و به تحصیل علوم دینی ادامه داد. در ۲۵ سالگی به درس خارج حضرات آیات: سید حسین بروجردی، سیدمحمد رضا گلپایگانی، محمد علی اراکی و حضرت امام خمینی(س) در قم راه یافت. وی پس از ارتحال آیت ‏اللَّه بروجردی در تثبیت مرجعیت حضرت امام تلاش وافری از خود نشان داد و بعد از تبعید امام، مبارزات ضد رژیم خود را وسعت بخشید. شهید شاه آبادی در این راه بارها دستگیر و زندانی شد و تحت شکنجه ‏های ساواک قرار گرفت. این مجاهد نستوه، پس از پیروزی انقلاب در مسؤولیت کمیته‏ های شمال تهران خدمت کرد و در ۱۳۵۹ از طرف مردم تهران به مجلس شورای اسلامی راه یافت. این چهره خستگی ‏ناپذیر، با آغاز جنگ، راهی عرصه ‏های نبرد گردید و بارها در صفوف ایثارگران اسلام جای گرفت. شهید آیت الله مهدی شاه آبادی از نزدیکان به بیت بنیانگذار انقلاب اسلامی بوده و دوستی بسیار نزدیکی با امام راحل و فرزند گرانقدرشان، مرحوم آقا مصطفی خمینی داشتند. شهید بزرگوار آقای مهدی شاه ‏آبادی، روحانی مبارز و نماینده مردم تهران در دوره دوم مجلس شورای اسلامی وی سرانجام در تاریخ ششم اردیبهشت ۱۳۶۳ هنگام بازدید از جبهه‏ های جنگ تحمیلی در جزیره مجنون بر اثر اصابت ترکش گلوله توپ متجاوزان بعثی به شهادت رسید. آیت الله شهید 🕊🌹 🌷
☑️بنیانگذار اقتدار دفاعی ایران اسلامی 🔹سردار شهید شفیع زاده اولین کسی بود که در سپاه، ساخت سلاح و مهمات در داخل کشور را پیشنهاد کرد. گروهی را برای طراحی و ساخت توپ "۱۲۲ م‌م" به اراک اعزام کرد. این کار باهم یاری کارخانه ماشین‌سازی اراک انجام شد. بعدها کاتیوشای ۱۲۲ نیز به دستور شفیع‌زاده نمونه‌سازی شد. ششم اردیبهشت، سالروز شهادت سردار رشید سپاه اسلامی شهید حسن شفیع زاده موسس توپخانه سپاه را گرامی میداریم. سردار شهید🕊🌹 🌷
می دانم که می توانی بادست های بسته ات، دستانم را بگیری ... دستم را بگیر ای شهیــــ🌷ـــد... 📎 نیازمند دستگیریتان هستیم . . .
برادران و خواهران ... سعی ڪنيد خود محوری را از وجودتان دور کنيد و خدا محور باشيد و در تمامی اعمالتان خدا را به خاطر داشته باشيد. 🌷شهید 🌷
🌷شهید علیرضا حسنی سعدی🌷 به روایت حاج قاسم سلیمانی ... اگر یک نفر مثل شهید علیرضا حسنی داشتم مدت ها پیش مسئله سوریه حل شده بود... شهید🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سوزِ صداش و دوس دارم.. وداع خانواده با پیکر معطر آمل ،دفاع مقدس چه قشنگ گفت مداح خاک ایران بوی کربلا میده ... امان از دل زیـنــب(سلام الله علیها) 🌷شهید🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙روایتگری شیخ سعید آزاده 🔸 روایت نوجوانی که به امام فحش نداد و عراقی ها... 🔺راهیان نور ۱۴۰۱
از سن ۱۰سالگی تا لحظه شهادت در تمام فراز و نشیب ها نمازش را ترک نمی کرد.! روزی از یک سفر طولانی و خسته کننده به منزل باز گشت، پس از استراحت مختصر شب فرا رسید. ابراهیم آن شب با تمام خستگی هایش تا پگاه بع نماز و نیایش  ایستاد!! وقتی مادرش او را به استراحت سفارش نمود؛ گفت: مادر حال عجیبی داشتم. کاش این حالت زیبای روحانی را از من نمی گرفتی.! شهید🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸بسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸 ❣هر روز صد صلوات هدیه ❣به روح پاک و مطهر همه شهدا ❣برای تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف انشاءالله هدیه به روح پاک و مطهر صلوات🕊 شهید🌹 سالروز شهادتت مبارک💔
💢 زیـارتنامه‌شهــــــداء 💢              ❣بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم❣ 🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ 🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ 🚩 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ 🚩 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ 🚩 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ 🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ 🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ 🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم🌹 کاش‌می‌شـدهمچوشهداخاکی‌باشیم شهدا نگاهی... ❤️شهید عزیز عباس دانشگر❤️
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یااباصالحَ المَهدی یاخلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولای ْ الاَمان الاَمان الاَمان ورحمة الله وبرکاته
شهید_امروز 💢 محمد گفت: شناسایی از دعای کمیل خوندن واجب‌تره... متن_خاطره| شـب‌جمعه بود و بعد از نماز مغرب و عشا، مشغول خواندن دعای کمیل شدیم. محمد توی صورت تک‌تک بچه‌ها نگاه کرد و گفت: شناسایی منطقه و انجام کارهای عملیات، در حال حاضر واجب‌تر از دعای کمیله. ان‌شاءالله دعا باشه برای شب جمعۀ بعد... دعای کمیل رو نصف و نیمه رها کردیم تا بریم شناسایی... حتی شام هم نخوردیم. محمد می‌گفت: هر کسی گرسنشه بره یه چیزی بخوره؛ ما شام نمی‌خوریم تا امشب در حین عملیات خوابمون نبره... چقدر این حس مسئولیت پذیری‌اش برام درس‌آموز بود... راه افتادیم سمت خط مقدم. تا اینکه خمپاره ای به زمین خورد و ترکشی نشست توی سر محمد. و همین‌کافی بود تا آسمونی بشه و برسه به بهشت... راستی چهار ماه بیشتر از ازدواجش نگذشته بود. حتی تنها فرزندش فاطمه‌خانوم رو هم ندید؛ چون فاطمه ۶ ماه بعد از شهادت پدرش متولد شد. 👤برشی از زندگی سردار شهید محمد فتح‌اللهی 📚منابع: کتاب فاتحان فاو ؛ و روایت رضا حجازیان
🌷توصیه من به شما عزیزان این است که قرآن را بیاموزید و در آن تامل کنید. پیرو ولایت فقیه و روحانیت متعهد باشید. در آموختن علم از همدیگر پیشی بگیرید. و و جماعت را بر پا دارید، و از خواهرانم می‌خواهم که را حفظ کنند و خود را از دید نامحرمان بپوشانند.🌷
•🍂🥀• روحمان از بین رفته" سرگرم بازیچه دنیاییم" "الَذِینَ هُمْ فی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ" ما هستیم! مُرده‌ام، تو مرا دوباره حیات ببخش" خوابم، تو بیدارم کن. خدایا!" به حُرمت پای خسته‌ی رقیه(س)" به حرمت نگاه خسته‌ی زینب(س)" به حرمت چشمان نگران" حضرت‌ولیعصر(عج)" به ما حرکت بده..:)" . .
📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 صبح زود راهی می‌شویم و من تفنگ ساچمه‌ای‌ام را می‌آورم. عمو را که می‌بینم جویای حال فاطمه می‌شوم. دیشب با هم حرف زدیم. باید به همین زودی‌ها بروم به دیدارش. تفنگ ساچمه‌ای آورده‌ام که کنار فرمانده، تیراندازی را تمرین کنم و حاج‌حمید اشکالاتم را بگوید. درست است که حاج‌حمید در دفتر هم رفتار پدرانه‌ای دارد، اما بیرون از دفتر، رفتارش رفیقانه‌تر می‌شود! حس خوشایندی است. از وقتی اجازه داده که به سوریه بروم، محبت و ارادتم به او بیشتر شده اما سعی می‌کنم مرز سرباز بودن را حفظ کنم. حاج‌حمید اما رفیق‌تر شده است. در چهره عمو می‌بینم که متوجه رفتار رفیقانه حاج‌حمید می‌شود. جایی ایستادیم برای تمرین تیراندازی. حاج‌حمید چند قوطی خالی پیدا کرده بود و به هوا می‌انداخت تا بزنمشان. ناامیدکننده نیستم اما نباید مغرور شوم! اصلا درسِ امروز، درسِ افتادگی است؛ فرمانده بدون کلاس گذاشتن، برایت کلاس خصوصی تیراندازی بگذارد، وسط کوه! حاجی اما به این قوطی‌ها بسنده نمی‌کند. جایی وسط کوه، تابلویی زده‌اند. حاج‌حمید مهرداد را فرامی‌خواند! خودش یک سوی تابلو می‌ایستد و به مهرداد می‌گوید که آن سوی تابلو بایستد. عرض تابلو آن‌قدر کم و فاصله‌ام تا تابلو آن‌قدر زیاد هست که قدری هراس به دلم راه بدهم! حاج‌حمید دستی می‌کشد به موهای جوگندمی‌اش، یقه‌اش را مرتب می‌کند، صاف می‌ایستد و صدای بلندش می‌پیچد توی کوه:«بزن!» حرف‌های ناگفته حاج‌حمید می‌رود توی قلبم و لرزش دستم را می‌گیرد. یعنی، گاهی اولین تیرِ خطا، آخرین تیرِ خطاست؛ یعنی اگر تیری به خطا بزنی -هرجا که باشی- انگار مرا نشانه رفته‌ای! مهرداد شوخی و جدی چشم‌هایش را می‌بندد و التماسم می‌کند که درست نشانه بگیرم! از آرامشِ چهره حاج‌حمید تا نگرانیِ چهره مهرداد، یک تابلو فاصله است! نفسم را در سینه حبس می‌کنم و ماشه را می‌چکانم. هم تابلو بی‌خط‌وخش مانده و هم مهرداد و حاجی سالم‌اند! شوخی‌های مهرداد جدی‌تر می‌شود. دوباره نشانه می‌گیرم. چشم‌هایم هدف را جستجو می‌کنند. ماشه را می‌چکانم. صدای بمی از تابلو بلند می‌شود. حاج‌حمید لبخند می‌زند... 📔
برای کسی که مصمّم است پرواز کند نداشتنِ بال فقط یک مسئله‌ی ساده‌ ست..!