فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«تواضـــــع و تکبّر»
آیت الله رمضانی:
هرکسی خودش را نبیند دیده می شود و هرکس خود را ببیند دیده نمی شود.....
#خبر_خُبره
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۳۱ خرداد ۱۳۶۹ سالروز آسمانی شدن شمار زیادی از هم استانی های ما در شهرستان رودبار تسلیت باد.
#خبر_خُبره
🦋 فرازی از مناجات شهید چمــــــــــــران
خوش دارم که در نيمه هاي شب در سکوت مرموز آسمان و زمين به مناجات برخيزم. با ستارگان نجوا کنم و قلب خود را به اسرار ناگفتني آسمان بگشايم. آرام آرام به عمق کهکشانها صعود نمايم، محو عالم بي نهايت شوم . از مرزهاي علم وجود در گذرم و در وادي ثنا غوطه ور شوم و جز خدا چيزي را احساس نکنم.
خبر خبره
اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ
وَاخْتَارَ مُوسَىٰ قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلًا لِّمِيقَاتِنَا ۖ فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قَالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَكْتَهُم مِّن قَبْلُ وَإِيَّايَ ۖ أَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاءُ مِنَّا ۖ إِنْ هِيَ إِلَّا فِتْنَتُكَ تُضِلُّ بِهَا مَن تَشَاءُ وَتَهْدِي مَن تَشَاءُ ۖ أَنتَ وَلِيُّنَا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا ۖ وَأَنتَ خَيْرُ الْغَافِرِينَ ﴿١٥٥ اعراف﴾
(سپس خداوند به موسی دستور داد برای معذرتخواهی و توبه از کردار گوسالهپرستان قوم، همراه گروهی از بنیاسرائیل به میعادگاه او بیایند) و موسی هفتاد مرد را از میان قوم خود (به نمایندگی از سوی آنان) برای میعادگاه ما برگزید (و ایشان را به کوه طور برد. در آنجا زمینلرزهای درگرفت). هنگامی که زمین لرزه آنان را فراگرفت، موسی گفت: پروردگارا! اگر میخواستی میتوانستی آنان و مرا پیش از این نیز هلاک کنی (تا بنیاسرائیل هلاک آنان را خود میدیدند. ولی اینک مرا به قتل ایشان متّهم میسازند). آیا ما را به سبب کاری که بیخردان ما کردهاند هلاک میسازی؟ (خداوندا! ما را به گناه آنان مگیر). این (درخواست نابهجای رؤیت، یا وقوع زلزله، یا کار گوسالهپرستی) جز آزمایش تو چیز دیگری نیست که به سبب آن (برابر قوانین و سنن یزدان و گسترده در پهنهی جهان) هر کس را بخواهی (و مستحقّ بدانی) گمراه میسازی، و هر کس را بخواهی (و شایسته بدانی) هدایت میکنی. تو سرپرست ما هستی. پس بر ما ببخشای و به ما رحم فرمای، چرا که تو بهترین آمرزندگانی. (۱۵۵)
🍐
🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّد🌹
🍓🍓
سلام و درود بر شما عزیزان
صبح چهار شنبه ۳۱خرداد, دوم ذی الحجه و ۲۱ ژوئن به خیر
🌽🌽🌽
پروردگارا تو را ميستايیم و تو شایسته ی ستايشي،
در برابر احسان کاملت نسبت به ما، و فراواني نعمتهايت بر ما، و بسياري عطايت درباره ما، و نعمتي که بر ما سرشار ساختهاي.
و احسانی که زبان ما از شکر آن قاصر است.
برای همه ی این لطف و کرمت تو را ميستايیم
الهی توفیق شكر نعمت هايت را به ما عنايت بفرما
🍍🍍🍍🍍
طاعات و عبادات همه ی ما و شما قبول درگاه احديت
اللَّهُمَّ انْفَعْنا بِمَا عَلَّمْتَنا وَعَلِّمْنا مَا يَنْفَعُنا وَزِدْنا عِلْمًا
خدایا ما را به آنچه تعلیم داده اى منتفع کن و آنچه را براى ما نافع است به ما بیاموز و دانش ما را فزون کن.
آمین آمین آمین
🔴۳۱خرداد ماه سالروز شهادت دکتر مصطفی چمران گرامی باد
🔹شهید چمران: از انقلابیونِ دروغین گُریختهام. از تُجارِ مادهپرست که به اسلحهیِ انقلاب مُسلح شدهاند بیزارم. از این ماکیاول صِفتانی که همه چیز مردم را، حیات و هستی و شَرف خَلق را و حتی نام مقدس انقلاب را فدایِ مَصالحِ شخصی و اَغراض پَست مادی خود میکنند، گُریزانم.
☫ سربازان گمنام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لزوم حجامت حزیران سال ۱۴۰۲از زبان استاد خیر اندیش
شهیدی که بعلت لو ندادن عملیات زنده سرش را بریدند
عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زندهی دنیا تسلط داشت تک فرزند خانواده هم بود زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه. مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟
عباسعلی گفت: امام گفته.
مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم…عباس اومد جبهه.
خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته.
اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب. فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست.
گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه… بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند.
یه روز شهید حسین خرازی گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن. پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود…
پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود. قبل از رفتن..
حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: ” به هیچوجه با عراقی ها درگیر نمی شید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقی ها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره…
تخریبچی ها رفتند… یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته… اونایی که برگشته بودند
گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقی ها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد… زمزمه لغو عملیات مطرح شد.
گفتند: ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده!
پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید…
عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت. پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه…
اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته… اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند…😭😭
جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند.
گفتند به مادرش نگید سر نداره. وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین!
گفتن مادر نمیشه بیخیال شین…
مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم.
گفتند: باشه! ولی فقط از گردن به پایین رو می تونین ببینین.
یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟
گفتند: مادر! عراقیها سر عباست رو بریدند.
مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم… مادر اومد و کفن رو باز کرد. جای جای بدن عباس رو بوسید تا رسید به گردن. پنبه هایی که روی گلو گذاشته بودند رو کنار زد( یاد گودی قتلگاه و مادر سادات) و خم شد رگهای بریده عباس رو بوسید.
و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد…
(یاد شهدا و این شهید جوانمرد را حفظ کنیم ولو با ارسال این روایت زیبا برای دیگران و یا با یک صلوات)
شادی روح پاک شهدا صلوات:اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹
#قدر دان کسانی باشیم که رفتند و غریبانه جان دادند تا ما با آرامش نفس بکشیم وامنیت داشته باشیم
تاثیر لقمه حرام بر افکار و مواضع
در زمان متوكل عباسي، يك عالم مقدس به نام "شريك"، با دربار ارتباط پيدا كرد. متوكل از او تقاضا كرد كه قاضي القضات شود. او با كمال شهامت گفت: دستگاه تو ظلم است و آن رياست را نپذيرفت. گفت: لااقل معلم فرزندانم باش. گفت: آن هم اعانت به ظلم است و نمي پذيرم. متوكل گفت: پس شام ميهمان ما باش . شـريك كه بهانه اي براي مخالفت نداشت، شام سلطنتي را خورد و به خانه رفت. وقتي به خانه رفت، افكار انحرافي در اثر خوردن مال حـرام، در او رخنه كرد . ... فـكر و توجيه شيطاني به سراغ او آمد. گفت: اگـر من مـقام قضاوت را بپذيرم ، مي توانم از اين طريق، خدمتي به خلق خدا بكنم. وسوسه شيطان او را فراگرفت و رياست قوه قضائيه حكومت متوكل را در نظر او امري مقدس جلوه داد. سپس با خود گفت: اگر من بتوانم فرزندان متوكل را تربيت كنم، ارزشمند است و چرا اين امر مقدس را نپذيرم؟ از شب تا صبح افكار شيطاني را مرور مي كرد و صبح روز بعد به نزد متوكل رفت و هر دو سمت را قبول كرد. (منبع : سایت فارس ، فرازی از سخنان استاد شیخ حسین مظاهری)