eitaa logo
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
1.8هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
6.4هزار ویدیو
165 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
پارت دوازده حاضر به عنوان دبیر توی دبیرستان تدریس می کنه از نظر وضع زندگی هم ماشااهلل هیچ کم وکسری نداره.در مورد اخالقشم من تضمینش می کنم.مطمئن باش اگه قبول کنی با خانواده ی بدی وصلت نکردی حاال دیگه می مونه نظر خودت(سرم پایین بود. داشتم دنبال یه جواب معقول واسه رد کردن شون می گشتم که مامان طاقت نیاورد و دخالت کرد و گفت:واال خانوم نکوهی هر چند تمام شرایط شما ماشااهلل ایده آله و هیچ جای شک و شبهه واسه کسی نمی ذاره ولی شرمنده مانی ما نشون کرده ست و نمی تونه به کس دیگه ای جواب بده.برای اولین بار نفس راحتی کشیدم و خدا رو شکر کردم که باالخره مامان از خر شیطون پایین اومد و وابستگی من و تو رو قطعی دونسته و در جواب خواستگاری دیگرون همچین چیزی رو عنوان کرد.انگار خانوم نکوهی انتظار شو نداشت پرسید چه طور این قدر بی سر و صدا؟تا به حال نگفته بودین مانی جون نامزد کرده؟مامان گفت:حق با شماست آخه حاج قاسم دوست نداره اسم دخترا رو زبون بیفته واسه همین مراسم نامزدی انجام نشده اما جواب قطعی رو دادیم.راستش از شما چه پنهون داماد پسر خواهرمه غریبه نیست همین روزا قراره شیرینی شونو بخوریم! -مهری خانوم اینو گفت؟!تو چی گفتی؟ -چی می خواستی بگم؟دلم می خواست از دستش جیغ بکشم وقتی منو به اون پسر خواهر هیز و نظر بازش می بنده می خوام از حرص بمیرم ولی به خاطر بابام مجبورم هیچی نگم. -یه بار دیگه اگه این صحبتو پیش کشید از قول من بهش بگو به گور پدرش خندیده بخوادشیرینی تو رو بخوره.مگه تو صاحب نداری که اینا هر غلطی دل شون می خواد می کنن؟ -هیس...آروم باش مردم صداتو می شنون. -چی چی رو آروم باش؟ببین چه جوری دستی دستی دارن تو رو می ندازن تو دام.چرا مواظب خودت نیستی.نکنه یه وقت گول حرفای مهری رو بخوری. -من می گم از حرفاش حالم بهم می خوره.خیال کردی می ذارم کسی با سرنوشتم بازی کنه؟اگه شده از خونه فرارکنم زیر بار حرف زور نمی رم.من اگه بمیرم نمی ذارم دست ناصر بهم برسه چرا حرفمو باور نمی کنی؟ قیافه اش برافروخته و عصبی بود.سرش را میان دو دستش فشار می داد.می دانستم چه حالی دارد.به خودم لعنت فرستادم که چرا ماجرا را برایش تعریف کردم.لحنم حالت نرم تری پیدا کرد .صدایش کردم:مسعود...مسعود جان بسه دیگه اگه بخوای این جوری کنی دیگه هیچ وقت هیچ ماجرایی رو واست تعریف نمی کنم. کمی طول کشید تا صدای بغض آلودش را آهسته شنیدم:بگو که قول می دی نمی ذاری دست هیچ کس بهت برسه. -قول می دم قسم می خورم به جون خودت که از تمام دنیا برام عزیز تری نمی ذارم دست هیچ کس بهم برسه. انگار حرفم را باور نداشت چون تاثیری در حالش نکرد.سرش را همچنان در میان دست هایش گرفته بود.کمی بعد شانه هایش شروع به لرزیدن کرد!باورم نمی شد!اولین بار بود که اشک هایش را می دیدم! ***اگه این جوری باشه اصال نمی تونم آرایشت کنم.واال اگه زاینده رود هم بود تا حاال خشک شده بود!من نمی دونم این اشکا از کجا می یاد؟! -ببخشید ملوک خانم امروز شما رو هم به دردسر انداختم ولی به خدا دست خودم نیست. -آخه دختر جون چته؟قضیه ی تو شده معما!توی این بیست و چند سالی که کار می کنم شاید بیشتر از صدتا عروس درست کردم ولی اولین باره که می بینم یه عروسی این قدر بی تابی می کنه!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💞🌹💞🌹💞🌹💞🌹 برای کشتن یک زن نیازی نیست فریاد بزنی , ترکش کنی برای کشتن یک زن کافیست وقتی برای تو پیرهن زیبا می پوشد فراموش کنی بگویی : " چه زیبا شده ای بانو " و اگر فقط چندبار دیگر به همین راحتی از نگاه تو بیفتد تمام او می شکند زن ها نیاز شدید به توجه مرد زندگیشون دارن لطفا زیبایی هاش رو ببینش و بهش توجه کن و تحسینش کن ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✿⃟🌸 ‌‌‎• @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شما وقتی زخمی روی دستتان باشد و مدام روی آن زخم نمک بزنید، چطور می‌شود؟ جگر مادر همان است. آتش دل مادر شهید خاموش شدنی نیست.
✨﷽✨ 🌼هدیه امام حسین(ع) به میرزا تقی خان امیرکبیر ✍مرحوم آیت الله اراکی درباره شخصیت والای میرزا تقی خان امیرکبیر فرمود: شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت. پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟ با لبخند گفت: خیر سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟ گفت: نه با تعجب پرسیدم: پس راز این مقام چیست؟ جواب داد: هدیه مولایم حسین است! گفتم: چطور؟ با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛ چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! ۲ تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد. آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین آمد و گفت: به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم. 📑منبع : کتاب آخرین گفتارها ✿⃟🌸 ‌‌‎• @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✿‍✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿‍ هـر شــ🌙ــب 🍃🍂داستــــان‌هـــای                    پنـــــدآمــــــوز🍃🍂 ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄ همسر شهید نواب صفوی: بعد از افطار به آقا گفتم: دیگر هیچ چیزی برای سحر و افطار نداریم حتی نان خشک فقط لبخندی زد این مطلب را چند بار تا وقت استراحت شبانه آقا تکرار کردم سحر برخاست آبی نوشید گفتم: دیدید سحری چیزی نبود افطار هم چیزی نداریم باز آقا لبخندی زد بعد از نماز صبح هم گفتم بعد از نماز ظهر هم گفتم تا غروب مرتب سر و صدا کردم که هیچی نداریم اذان مغرب را گفتند آقا نماز مغرب را خواند و بعد فرمود: امشب افطارى نداریم؟ گفتم: پس از دیشب تا حالا چه عرض می‌کنم نداریم، نیست! آقا لبخند تلخی زد و فرمود: یعنی آب هم در لوله‌های آشپزخانه نیست؟! خندیدم و گفتم: صد البته که هست رفتم و با عصبانیت سفره‌ای انداختم بشقاب و قاشق آوردم و پارچ آب را هم گذاشتم جلوی آقا هنوز لیوان پر نکرده بود كه در زدند طبقه پائین پسرعموی آقا که مراقب ایشان بود رفت سمت در آمد گفت: حدود ده نفری از قم هستند آقا فرمود: تعارف کن بیایند بالا همه آمدند سلام و تحیت و نشستند آقا فرمود: خانم چیزی بیاورید آقایان روزه خود را باز کنند من هم گفتم: بله آب در لوله‌ها به اندازه کافی هست، رفتم و آوردم آقا لبخند تلخی زد و به مهمانان تعارف کرد تا روزه خود را باز کنند در همین هنگام باز صدای در آمد به آقا یوسف همان پسرعموی آقا گفتم برو در را باز کن این دفعه حتماً از مشهدند الحمدلله آب در لوله‌ها هست فراوان مرحوم نواب چیزی نگفت یوسف رفت در را باز کرد وقتی كه برگشت دیدم با چند قابلمه پر از غذا آمده است گفتم: اینها چیه؟! گفت: همسایه بغلی بود ظاهراً امشب افطاری داشته‌اند و به علتی مهمانی آنان به هم خورده است آقا نگاهى به من کرد خندید و رفت من شرمنده و شرمسار غذاها را کشیدم و به مهمانان دادم ميل کردند و رفتند آقا به من فرمود: یک شب سحر و افطار بنا بر حکمتی تأخیر شد چقدر سر و صدا کردی؟! وقتی هم نعمت رسید چقدر سکوت کردی؟! از آن سر و صدا خبری نیست بعد فرمود: مشکل خیلی‌ها همین است نه سکوتشان منصفانه است و نه سر و صدایشان وقت نداشتن، داد می‌زنند وقت داشتن، بخل و غفلت دارند ✿⃟🌸 ‌‌‎• @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا در آخرین شب‌های دی ماه دل بندگانت را از نا امیدی‌ها پاک کن و روزنه روشن امید را به رویشان بگشا الهی هیچ کسی را محتاج غیر خودت نکن امیدوارم درهای رحمتی که دور از انتظارت بود به روت باز شه و زندگیت تغییر کنه شبتـ🌙ـون بخیر در پناه الهی🌟 ✿⃟🌸 ‌‌‎• @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا