#یهفنجونصبحونهیمعنوی
☕️☕️☕️☕️☕️☕️☕️☕️☕️☕️
#خجالت
💎امام علی علیه السلام:
✨ اَلحَیاءِ یمنع الرِّزق
خجالت، مانع روزى میشود.
📚غررالحکم/ج1/ح2285
✍🏼 خجالت مانع از برقراری ارتباط صحیح با دیگران میشود و معمولا انسانهاى خجالتی در بسیارى از موارد به خاطر شرم و حیای بیجایی که دارند از روزیهایى که دیگران به دست میآورند محرومند.
😨 برخی دلایل کمرویی:
⏪ شک در تواناییهای خود
⏪ عدم اعتماد به نفس
⏪ ترس از تمسخر دیگران
☕️☕️☕️☕️☕️☕️☕️☕️☕️☕️
🏝ما تصمیم گرفتهایم!
یا صاحبالزّمان!
دل ما از مظلومیّت و غربت و تنهایی شما به درد آمده،
و ما به قوهی الاهی و به دعای خیر شما تصمیم گرفتهایم
که ندای مظلومیت و تنهایی و ”هل من ناصر ینصرنی” شما را به گوش مردم و همهی دوستداران و شیعیانتان برسانیم،
تا با همان همدلی که ما را در وفاداری به خودتان خواستهاید
و با اتحاد دلهای مشتاق و شیفتهتان،
تمنّای ظهورتان را به درگاه خداوند ببریم.
و میخواهیم
یاد و نام مقدّس شما را به دیگران معرّفی کنیم،
تا همهی دنیا شما را،
ای بهار مردم جهان، با همهی زیباییهایتان بشناسند.
و مشتاق خیرات کثیر پس از ظهورتان و همهی خوبیهای بینظیری که برایشان به ارمغان میآورید، باشند
و همه یک دل و یک صدا
برای سلامتی و فرجتان دعا کنند.
آری ما برای جوانی و عمرمان، که بیشترش به غفلت گذشته است،
هیچ کاری مقدّستر و هیچ خدمتی بزرگتر از این کار سراغ نداریم که شما را به دیگران معرّفی کنیم.
ما
تصمیم گرفتهایم
نام و یاد شما را در دلها زنده کنیم؛
یاریمان کنید!
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دختر شهید مدافع امنیت سردار سرتیپ دوم پاسدار نادر بیرامی فرمانده اطلاعات سپاه شهرستان صحنه
11.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌ شبهه ۱۰۸۶
چرا مراجع سکوت کردند؟ آیات عظام کجا هستن؟
✅ پاسخ حجتالاسلام دکتر #قربانی_مقدم را بشنوید.
#پیوندهای_نماز
✅اولین عامل بهم ریختگی حضور قلب چشم ماست.
📈 چشمی که همه چیز را می بیند، هر شخص، زن و مرد ، هر عکس ، هر فیلم،نمی تواند نماز خوبی بخواند.
✔️اگر بتوانید چشم خودتان را کنترل کنید، ان شاءالله نمازتان بهتر می شود.
☑️اگر بتوانید چیزهایی که خدای متعال راضی نیست نگاه نکنید، البته بطور جدّی می توانید نماز بهتری داشته باشید.
💟نماز عصاره و خلاصه شدۀ رفتار و اعمال روز ماست.
✅اگر تمام رفتار و اعمال آدمی با حساب و کتاب باشد ، نمازش درست خواهد شد.
#ترک_گناه
9.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔍#انچه__باید_بدانیم(❤️#کلاس_مجردها❤️)
💠موضوع :حس تنفر نسبت به خواستگار
🍂اجباری نشدن و به زور کنار نیامدن
🔹️#ازدواج
🔸️#محسن_پوراحمد_خمینی
🍎#اللهم_اجعل_عواقب_امورنا_خیرا
✿✵✰ هـر شــ🌙ــب یـک ✰✵✿
داســتــان مـعـنــوی
✧✾════✾✰✾════✾✧
💠🔹مرحوم نخودکی میفرمایند:
در آن زمان که در صحن عتیق رضوی
به تزکیه مشغول بودم
روزی پیری ناشناس بر من وارد شد
و گفت: یا شیخ دوست دارم که یک اربعین
خدمتت را کمر بندم
گفتم: مرا حاجتی نیست تا به انجام آن پردازی
گفت: اجازه ده که هر روز کوزه آب را پر کنم
به اصرار پیر تسلیم شدم
هر روز علی الصباح به در اطاق میآمد
و میایستاد و با کمال ادب میخواست
تا او را به کاری فرمان دهم
و در این مدت هرگز ننشست
چون چهل روز پایان یافت گفت:
یا شیخ من چهل روز تو را خدمت کردم
حال از تو توقع دارم تا یک روز مرا خدمت کنی
در ابتدا اندیشیدم که شاید مرد عوامی باشد
و مرا به تکالیف سخت مبتلا کند
ولی چون یک اربعین با اخلاص به من
خدمت کرده بود با کراهت خاطر پذیرفتم
پیر فرمان داد تا من در آستانه اتاق بایستم
و خود در بالای حجره روی سجاده من
نشست و فرمان داد تا کوره و دم و اسباب
زرگری برایش آماده سازم
این کار با آنکه بر من به جهاتی دشوار بود
به خاطر پیر انجام دادم
و لوازمی که خواسته بود فراهم ساختم
دستور داد تا کوره را آتش کنم
و بوته بر روی آتش نهم و چند سکّه پول مس
در بوته افکنم و آنگاه فرمود آنقدر بدمم
تا مسها ذوب شود
از ذوب آن مسها آگاهش کردم
گفت: خداوندا بحق استادانی که خدمتشان
را کردهام این مسها را به طلا تبدیل فرما
و پس از آن به من دستور داد
بوته را در«رجه» خالی کن
و سپس پرسید در رجه چه میبینی؟
دیدم طلا و مس مخلوط است
او را خبر دادم
گفت: مگر وضو نداشتی؟
گفتم: نه
فرمود تا همانجا وضو گرفتم
و دوباره فلز را در بوته ریختم و در کوره
دمیدم تا ذوب شد و به دستور وی و پس از
ذکر قسم پیشین بوته را در «رجه» ریختم
ناگهان دیدم که طلای ناب است
آن را برداشتیم و به اتفاق نزد چند زرگر
رفتیم پس از آزمایش، تصدیق کردند
که زر خالص است
آنگاه طلا را به قیمت روز بفروخت
و گفت: این پول را تو به مستحقان میدهی
یا من بدهم؟
گفتم: تو به این کار صاحب اختیار هستی
سپس با هم به در چند خانه رفتیم
و پیر پول را تا آخرین ریال به مستحقان داد
نه خود برداشت و نه به من چیزی بخشید
و بعد از آن ماجرا از یکدیگر جدا شدیم
و دیگر او را ندیدم
↲افلاکیان خاک نشین