🌟🌟
#لبخـــــند_بزن_بسیجی😄😍
از بلند گو اعلام کردند📢📢
جمع شوید جلو تدارکات و پتو بگیرید.
فرمانده گردان با صدای بلند گفت:
کی سردشه؟😏😏😏😏
همه جواب دادند: دشمن.
گفت: بارک الله. معلوم می شود هنوز سردتان نیست بفرمایید بروید دنبال کارتان.
پتویی نداریم به شما بدهیم!😏
#فرمانده_گردان😎
#رزمنده_ها😟
#پتوها😆
😁😁😁😁😁😁😁
@shahid_gomnam_dez
#کلام_ناب
این دعا خیلی عالی است که دستور داده شده است در زمان غیبت خوانده شود که:
(یا اللهُ، یا رَحمانُ، یا رحیمُ، یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ، ثَبِّت قَلبی علی دینک!):
🍃 ای خدا، ای رحمت گستر، ای مهربان، ای گردانندۀ دلها، دل مرا بر دینت ثابت و استوار گردان!)
🌺جملات ناب آیت الله بهجت(ره)
@shahid_gomnam_dez
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠
🌺خاطرات شهید مصطفی ردانی پور
🌺سن شهادت: 25 سال
🌺اهل شهرستان اصفهان
🌺قسمت 1⃣
🌺 اجازه
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨
🍃آرزوی قلبی من بود که برای مصطفی کاری انجام دهم. او فرماندهی بود که خیلی از پیروزی های زمان جنگ مدیون رشادت های او است، چرا باید غریب باشد. به برادرش گفتم می خواهم درباره مصطفی کتاب بنویسم. اما برادرش گفت: "مصطفی عاشق گمنامی بود. حتی از اینکه به عنوان فرمانده مطرح شود بیزار بود." بعدش گفتم: "آمدم از شما اجازه بگیرم در مورد ایشان کتاب بنویسم." برادرش گفت: "چرا از من! برو از خودش اجازه بگیر، هر وقت اجازه گرفتی ما هم در خدمتیم!" با اینکه خیلی علاقه داشتم کتاب بنویسم اما برگشتم تهران و بعد از این ماجرا فکر نوشتن کتاب را از ذهنم خارج کردم.
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨
🍃ایستاده بودم کنار یک جاده خاکی. کنار یک سنگر. از دور چند نفر با لباس بسیجی به سمت من آمدند. یکی از آنها که در وسط جمع بود عمامه سفیدی بر سرش بود که نورانیت عجیبی داشت. همان شخص آمد دست مرا گرفت. به کنار جاده و نزدیک سنگر آمدیم و نشستیم و از خاطراتش گفت. او را کامل شناختم. آقا مصطفی ردانی بود. دقایقی مشغول صحبت بودیم. آخرین مطلبی که گفت: "این بود که در اصفهان مرا ترور کردند ولی موفق نبودند." یکباره از خواب پریدم. همان روز یکی از بستگان تماس گرفت و بی مقدمه گفت: "کتابی بنام مصطفی نوشته ای!!" با تعجب گفتم: "چی، مصطفی!؟" گفت: "آره، دیشب تو عالم خواب دیدم که یک تابلوی بزرگ بود و کتاب مصطفی را معرفی کرده بود."
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨
🍃غروب جمعه زنگ زدم به برادر شهید. گفتم: "یه سوال دارم؟ آقا مصطفی توی اصفهان ترور شده!؟" با تعجب پرسید: "بله، چطور مگه؟!" گفتم: "آخه جایی نقل نشده." ایشان هم مکثی کرد و گفت: "این ماجرا را کسی نمیداند." بعد اصل ماجرا را تعریف کرد و پرسید: "این سوال برای چی بود." ماجرای خواب را گفتم. ایشان هم گفت: "اجازه را گرفتی! قرار شد راهی اصفهان شده و خاطرات را جمع آوری کنیم."
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨
📚 کتاب مصطفی، صفحه 11 الی 13
جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات
🌷کانال شهیدگمنام دزفول🌷
http://eitaa.com/shahid_gomnam_dez
🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩
💢امام باقر (ع):
اگر مردم می دانستند، چه #فضیلتی و ثوابی در #زیارت حسین(ع) است، بدرستیکه که از شوق جان می سپردند.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🔹صبح ها را بہ سلامے بہ تو پیوند زنم
اے سر آغازترین روز خدا صبح بخیر🔸
🔹بہ امیدی ڪہ جوابے ز شما مےآید
گفتم از دور سلامے بہ شما صبح بخیر🔸
🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعلی اولاد الحسین و عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
💡💡💡💡💡💡💡💡
سلـام ای مونس دلهای خسته
سلـام ای مرحم قلب شکسته🍃🌹
نظر کن بر دل آن کس که
به امید دیدن رویت
سر راهت نشسته🍃🌹
الّلهُمَّـ عَجِّللِوَلیِّڪَ الفَرج🍃🌹
🌷کانال شهیدگمنام دزفول 🌷
http://eitaa.com/shahid_gomnam_dez
😂😂طنز جبهه(بخون و بخند)😂😂
تعداد مجروحین بالا رفته بود
فرمانده از میان گرد و غبار انفجارها دوید طرفم و گفت :
سریع بیسیم بزن عقب و بگو یک آمبولانس بفرستند مجروحین را ببرد!
شاستی گوشی بیسیم را فشار دادم و بخاطر اینکه پیام لو نرود و عراقیها از خواستهمان سر در نیاورند، پشت بیسیم با کد حرف زدم
گفتم: ” حیدر حیدر رشید ”
چند لحظه صدای فش فش به گوشم رسید. بعد صدای کسی آمد:
– رشید بگوشم.
+ رشید جان! حاجی گفت یک دلبر قرمز بفرستید!
-هه هه دلبر قرمز دیگه چیه ؟
+ شما کی هستی؟ پس رشید کجاست؟
– رشید چهار چرخش رفته هوا. من در خدمتم.
+ اخوی مگه برگه کد نداری؟
– برگه کد دیگه چیه؟ بگو ببینم چی میخوای؟
دیدم عجب گرفتاری شدهام، از یکطرف باید با رمز حرف میزدم، از طرف دیگر با یک آدم ناوارد طرف شده بودم
+ رشید جان! از همانها که چرخ دارند!
– چه میگویی؟ درست حرف بزن ببینم چی میخواهی ؟
+ بابا از همانها که سفیده.
– هه هه! نکنه ترب میخوای.
+ بیمزه! بابا از همانها که رو سقفش یک چراغ قرمز داره
– ای بابا! خب زودتر بگو که آمبولانس میخوای!
کارد میزدند خونم در نمیآمد. هر چه بد و بیراه بود به آدم پشت بیسیم گفتم.
منبع: کتاب رفاقت به سبک تانک ، صفحه ۵
@shahid_gomnam_dez
شبای جمعه عاشقی چه زیباست (Ebrahimhadi_ir@).mp3
2.42M
#صوت
📌"شبای جمعه عاشقی چه زیباست"
🎤 با نوای: امیرعباسی
@shahid_gomnam_dez