eitaa logo
『 کمیته خادمین‌ شهدا 』
833 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
32 فایل
بهم‌گفت‌چیشد‌که‌... تصمیم‌گرفتےخادمِ‌شهدابشے؟ گفتم‌ماانتخاب‌نکردیم‌که‌خادم‌‌شهدابشیم شهداماروانتخاب‌کردن‌که‌خادمےکنیم‌براشون. خادم کانال 💬| @m313jj 📱آدرس‌‌ما‌درفضاےمجازے: https://zil.ink/khademin_markazi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌷 •[﷽]• 📩: از دهانش پرید که ؛ تـو بـالاخـره از طـریقِ ایـن چشـم‌هـات شـهیـد میشی،چشم‌هاش درخشید و پـرسیـد : چـرا...؟گـفـت: چون خدا به این چشم‌ها هم جـمال داده هم کـمال ایـن چـشم‌ها در راه خدا بـیـداری زیـاد کـشـیـده... اشـک هـم زیـاد ریـخته... شـهادت بـه تـو مـی‌آید... | 🌹•|@khademin_markazi
🌸🍃🌷 •[﷽]• 💌: "شهید ابراهیم هادی"❤ بعدازعملیات آزادی خرمشهر، برای تدفین شهید علی سراجیان به بهشت زهرا رفتیم. درست دو قبر آنطرف تر فضای خالی وجود داشت. ابراهیم‌درحالی‌که‌باعصای‌زیربغل آمده بود رو کرد به من و گفت: چه جای‌ خوبیه برخیابان.هرکی‌ردبشه‌برای‌ما فاتحه‌میخوانه.خوبه‌اینجابرای‌من‌باشه سالها بعد شاهد بودیم که در همان‌ مکان‌شهید گمنام دفن شد... چندسال قبل خبر دادند که مزار یادبودی برای ابراهیم دربهشت زهرا آمـاده شده. در مـراسم رونـمـایی بـا تعجب شاهد بودیم که همان محلی که ابراهیم دوست داشت، به عنوان مـزار یادبود انتخاب شده.🌿 •برگرفته‌ازکتاب‌سلام‌برابراهیم📚 🆔@khademin_markazi
•[﷽]• 📩 🔹با شهید بسیار دوستهای صمیمی بودند،با هم به سوریه رفتند و در یک روز به فاصله چند متربه شهادت رسیدند، هر دو پیکر مطهرشان بدون سر برگشت🥀و جزء اولین شهدای مدافع حرم اراک هستند... 🔸شهید سعید مسلمی در بخشی از خود آورده است: پدر و مادرم راضی باشید که فرزندتان در راه امام حسین(ع) قربانی شد. شکرگزار خداوند هستم که مرا لایق دفاع از حرم دانست... ✌️ ❤️ 🌙•|@khademin_markazi
•[﷽]• 📮 می گفتند:بیا رئیس راه آهن باش، قبول نکرد، می گفت:در این شرایط که بچه های مردم دارند به جبهه می روند، پیشنهاد مسئولیت برای من امتحان الهی است،که کدام را انتخاب کنم،« من جبهه را می پذیرم».گفته بودند: « بیا بشو وزیر راه.» گفته بود: «آدم صفای جبهه را رها می کند، می رود پشت میز !؟» 🌹 🆔@khademin_markazi
•[﷽]• 📚 مادرش نوشته است قبـل از شهـادت هـمـه عکس‌هایش راپاره کرد دلیلـش هـم زشـت بـودن عـکـس‌هـایـش بـود امـا او می‌خواست با این کار کمترین خـاطـره را برای ماباقی بگذارد... 🍃 🌹•| @khademin_markazi |•
•[﷽]• 📨 شب که دیر می‌اومد خونه در نمیزد از روی دیوار میپرید تو حیاط و تا اذان صبح صبر میکرد بـعـد بـه شـیـشـه مـیـزد ... و همه را برای نمازبیدار میکرد بعد از شهادتش مادرم هرشب باصدای برخورد باد به شیشه می‌گفت: ابراهیم اومده..:) 🌱 🌙•| @khademin_markazi |•
•[﷽]• 📩 می گفت‌اونام مثلِ ما بودن،همه‌چی‌شون مثلِ ما بوده‌ زندگی کردناشون تفریحاتشون‌بشین و پاشوهاشون‌اونام کیف و حاݪ خودشون رو داشتن‌درست مثلِ ما... فقط خودشون رو به امام‌حسین(ع) نشون دادن‌اینقدر آدم بودن که خدا خریدشون‌به آسمان‌نگاه کرد و ادامه داد: خدا کنه مـا هـم آدم باشیم تا به چشمِ امام‌حسین(ع) و خـــدا بیــایـــم..:) ❤️ 🔖 🌱•| @khademin_markazi |•
•[﷽]• 📨 آهسته پشتِ دیوار موضع گرفتیم از صدایِ پا احساس کردیم دشمن پشتِ دیوارِ اتاق است فاصله ما تنها یک دیوار ۳۰، ۴۰ سانتی‌متری بود تکفیری‌ها هم متوجه ما شده بودند وبا صدایی وحشت‌زده و خشن گفتند: مین؟ مین؟ به زبان عربی یعنی تو کی هستی می‌خواستند بفهمند که بالاخره خودی هستیم یا غریبه،حسن ضامنِ نارنجک را کشید و آن را داخلِ حفره دیوار پرت کرد و گفت: شیعه علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) ✌️ نارنجک‌با‌صدایی‌بلند‌منفجر‌شد ناله‌تکفیری‌ها‌به‌گوش رسید..:) 🌱 |🔖 🆔•| @khademin_markazi |•
•[﷽]• 📨 رتبه‌اول‌کنکور‌سال۶۴بود و دانشجــوی پـــزشڪی دانــشگاه شهـیدبهشــتــی آخریـن‌دسـت‌نوشته‌اش‌این‌بود: صفایی‌ندارد‌ارسطوشدن‌خوشا پــرڪشیدن پــرســتـو شــدن... 🌱 🆔•| @khademin_markazi |•
•[﷽]• 📬| 🔸يک‌بار‌خيلى‌جدى‌به‌من‌گفت: اگر يك شب چندتا مجلس داشتى،نكند بگويى در مجلس اول صدايم را نگه دارم!خودت را خرج امام حسين كن. اصلاً تكيه‌كلام او اين بود كه:خودت رو خرج امام حسين كن.معلوم نيست از اين مجلس، به جلسه بعدى برسى!» 🔹خودش خيلى وقت‌ها با صداى گرفته هم روضه مى‌خواند. فكر اين را نمى‌كرد كه ممكن است بگويند چه‌قدر صدايش بد است. مى‌گفت الان وظيفه‌ام روضه خواندن است،حتى با صداى گرفته. آخرهاى روضه هم نصيحت مى‌كرد... •|🌱 🆔•|@khademin_markazi|•
•[﷽]• 📬| می گفت: "پاسدار یعنی کسی که‌کار کنه بجنگه خسته نشه کسی که نخوابه تا وقتے خود بہ خود خوابش ببرہ‌یه بار توی جلسه فرماندهان داشت روی کالک شرایط منطقه رو توضیح می داد؛ یه دفعه وسط صحبت صداش قطع شد از خستگی خوابش بردہ بود دلمون نیومد بیدارش کنیم چند دقیقه بعد که خودش بیدار شد، عذرخواهی کرد؛ گفت: سه چهار روز هستش که نخوابیدہ ام... 🌱 ❤️ 🆔•|@khademin_markazi|•
•[﷽]• 📚 حاج‌قاسم سرزده آمد به جلسه‌ی قرآن روستا مثل بقیه نشست یک گوشه و شروع کرد به خواندن ؛ از حفظ؛با تعجب پرسیدم: شما با این همه مشغله چه طور فرصت حفظ قرآن داشتید؟گفت: در ماموریت‌ها ، فاصله‌ی بین شهرها راعقب ماشین می‌نشینم و قرآن می‌خوانم... •| 🌱 🆔•|@khademin_markazi|•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•[﷽]• 📹 🔸|محمدحسین دنبال کارهایی بودکه به شهادت وصلش می‌کرد.مـرد عمل بود و شجاع او سال های‌متمادی در اردو های جـهادی درمناطقی همچون بشاگرد،جور دیگری دفاع را در خدمت به مردم محروم آنجا تجربه و تمرین کرده بود. 🔹|مرید امام حسین(ع) بودو به قول مادرش: پسرم مرد عمل بود،پسرم سرباز مدافع حرم آفریده شد... 🌱 🆔•|@khademin_markazi|•
•[﷽]• 📩| تانک عراقی آتش گرفت. یه سرباز خودش رو از تانک پرت کرد بیرون. گیج گیج بود. نگاهی به اطرافش کرد. سر جاش ایستاد و قمقمه اش رو برداشت شروع کرد به آب خوردن، یکی از بچه ها نشانه رفت طرفش. علی اکبر زد زیر اسلحه اش و گفت: چیکار می کنی؟ مگه نمی بینی داره آب میخوره؟ نگذاشت بزندش گفت: شما مثل امام حسين باشید،نه مثل دشمنای امام حسین... 🌱 ❤️ 🆔•|@khademin_markazi|•
•[﷽]• 📨| اوایل جنگ توی ارتفاعات گیلان غرب بودیم پاسگاه و جاده های مرزی دست عراق بود با حسرت به ابراهیم گفتم: یعنی میشه مردم ما راحت از این جاده عبور کنن و به شهرشون برن ابراهیم لبخند زد و گفت چی میگی؟ روزی میاد که از همین جاده مردم ما دسته دسته به کربلا سفر می کنند. سال بعد وقتی مردم از همان جاده میرفتن کربلا، یاد حرف ابراهیم افتادم... 🌱 ❤️ 🆔•|@khademin_markazi|•
•[﷽]• 📨| چشماش مجروح شد ومنتقلش کردند تهران محسن بعد از اینکه دکتر چشماش رو معاینه کرد، پرسید: آقای دکتر مجرای اشک چشمم سالمه می‌تونم دوباره با این چشم گریه کنم؟ دکتر پرسید: برا چی این سوال رو می پرسی پسر جون ؟ محسن گفت: چشمی که برا امام حسین گریه نکنه ، به درد من نمیخوره... 🌱 ❤️ 🆔•|@khademin_markazi|•
•[﷽]• 📝| 🔸|بچه ها شاکی شده بودند.گفت«اعلام کن همه‌جمع بشن.می خوام براشون صحبت کنم.» 🔹|بانگرانی گفتم:«آقامهدی حرف از موندن بزنی،خودت سبک کردیا.این بنده های خدا از بس‌سختی کشیدن وامروز وفردا شنیدن خسته شدن.خدانکرده حرفت رو زمین می زنن.شما فرمانده لشکری خوب نیست اعتبارت رو از دست‌بدی.» 📌|گفت:«من از خدا یه آبرو گرفتم ،همون روهم خرج‌خودش‌میکنم ،تونگران نباش.» 🌱 📘 🆔•|@khademin_markazi|•
﴾﷽﴿ 📚| 🔉|به‌روایت‌همسرگرانقدرشهید ▪️|روح‌الله ارادت ویژه‌ و خاصی به حضرت زهرا(س) داشت. همیشه می‌گفت: نذار چادرت خاکی بشه؛ چادر خاکی منو یاد مادرمون حضرت زهرا(س) و وقایع اون کوچه میندازه! بهم میریزم... ▫️|خیلی حالش تو روضه‌های حضرت زهرا(س) بد میشد، آنقدر گریه می‌کرد که از حال می‌رفت،چون خودش هم غمِ بی‌مادری کشیده بود روضه حضرت خیلی برایش سنگین بود. 🏴|ایام یاد کنیم شهیدانی که قلبشان با مِهرِ فاطمی گره خورده بود... ❤️ 🆔•|@khademin_markazi|•
•[﷽]• 『📘|』 🔉|به‌روایت‌حاج‌حسین‌یکتا 📌|گفت مامان تو خیلی دعا کردی جنازه‌ی من پیدا شه، منم خوشحالم مامان که جنازه‌ی من پیدا شد. ولی مامان از اون موقعی که جنازه‌ی من پیدا شد و منو آوردن در گلزار شهدا دفن کردن، تو منو از یه مهمونی محروم کردی مامان! ما شهدای گمنام توی این بیابونها، توی این آبها، توی این خاکها، حضرت زهرا برای ما مادری میکرد، مامان منو از این مهمونی محروم کردی... 🗓| 🌱| 🆔•|@khademin_markazi|•
•[﷽]• 「📚|」 🔹|اولين‌دوره‌ی‌نمايندگےمجلس‌ داشت‌ شـروع‌ مـےشـدبهـش‌ گفتـم: ‌«خودت‌ رو آماده‌ كن‌، مردم‌مےخواهندت‌.» 🔸|قبلاً هم‌ بهش گفته‌ بودم‌. جوابي‌ نمی‌داد. آن‌ روز گفت:‌ «نمی‌تونم‌.خداحافظی شب‌ عمليات‌ِ بچه‌ها رو با هيچی نمےتونم‌ عوض‌ كنم‌.» ❤️ | 🌱 🆔•|@khademin_markazi|•
•[﷽]• 「‌💬|」 ◀️ | تأکید داشت‌ که‌ به‌ عنوان منتظر واقعی نباید شعار گـونـه رفـتـار کــرد و فـقـط دهـان رابـا ذکــر(اللهم عجل لولیڪ الفرج) پر کرد ؛ 🔹|می‌گفت‌باید رزم بلد بود ،حضرت حجت سرباز ومبارز میخواد.وقتی حضرت ظهور کنه میتونیم‌ در سپاه حضرت خدمت کنیم و بجنگیم ؟چیزی‌از هنر جنگیدن بلدیم...؟!! 🕊 (عج) ✌️ 🆔•|@khademin_markazi|•
•[﷽]• 「📚|」 🔹| نیمه شعبان سال 1369 بود. گفتیم امروز به یاد امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) می گردیم. اما فایده نداشت. خیلی جستجو کردیم. پیش خودم گفتم: «یا امام زمان! یعنی می شود بی نتیجه برگردیم.» 🔸| در همین حین، 5-4 شقایق را دیدم که برخلاف شقایق ها که تک تک می رویند، آنها دسته ای روییده بودند. گفتم حالا که دست مان خالی است، شقایق ها را می چینم و برای بچه های می برم. شقایق ها را که کندم، دیدم روی پیشانی یک شهید روییده اند. او نخستین شهیدی بود که در تفحص پیدا کردیم... ↩️| شهیدمهدی‌منتظرقائم🌱 | ❣ 🆔•|@khademin_markazi|•
•[﷽]• 📚| ✍|مادرش‌نوشته‌بود... قبل‌ازشهادت‌همه‌عکس‌هایش‌را پـاره‌ڪرددلیلش‌هـم‌زشت‌بـودن عکس‌هایش‌بودامااو‌می‌خواست با ایـن کار ڪمترین خـاطـره را برای‌ماباقی‌بگذارد... 🕊 🆔•|@khademin_markazi|•
🔰 | 🌟در خاطره ای جالب که خود شهید سلیمانی مطرح کرده بودند وی گفته بود: یک بار از ماموریتی بر می‌گشتم و منتظر نماندم تا ماشین برایم بفرستند پس از یکی از راننده‌های تاکسی فرودگاه خواستم من را به جایی که می‌خواهم ببرد. سوار تاکسی شدم در میان راه راننده جوان گهگاهی به من نگاه می‌کرد اما ساکت بود اما انگار می‌خواست چیزی بگوید آن وقت من از راننده سوال کردم آیا من شبیه یکی از آشنایان شما هستم؟ راننده برای بار دوم به من نگاه کرد و از من پرسید آیا شما یکی از نزدیکان سردار سلیمانی هستی؟ آیا رابطه یا نسبتی مثلا برادر یا پسر خاله اش هستی؟ به او گفتم من سردار سلیمانی هستم. راننده جوان خندید و گفت با من شوخی می‌کنی؟ سردار سلیمانی خندید و گفت: نه شوخی نمی‌کنم من خودم سردار سلیمانی هستم. راننده گفت: به خدا قسم بخور و من قسم خوردم که؛ به خدا من سردار سلیمانی هستم. 🔻راننده ساکت شد و چیزی به من نمی‌گفت پس از او سوال کردم چرا ساکتی؟ دوباره چیزی به من نگفت. از او سوال کردم با سختی و گرانی زندگی و مشکلات دیگر چطور سر می‌کنی؟ راننده جوان به من نگاه کرد طوری که در نگاهش حرف و کلامی بود و به من گفت اگر تو خود سردار سلیمانی هستی پس من هیچ مشکلی ندارم. شهید سلیمانی این قصه را مطرح کرده بود و گفته بود؛ اگر مسئولین به درد و رنج مردم توجه کنند و اهتمام بورزند مردم هم با آنها همکاری می‌کنند و ملت ما بهترین سرشت و ذات را دارند و فهیم هستند و مسائل و امور را به خوبی درک می کنند. 📚خبرگزاری رسمی حوزه 🌷شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی🌷 🆔|@khademin_markazii
📕 وقتی به آقا روح الله اصرار میکردم که چرا توی شهر خودمون(آمل)کار نمیکنی؟ این طوری کمتر به ماموریت میری و رفت و آمد هم برات راحتره! میگفت:خانم،من برای پشت میز نشستن وارد سپاه نشدم!نباید به سپاه به عنوان یک شغل نگاه کرد،بلکه وظیفه و تکلیفی روی دوش ماست، سپاه یعنی آماده باش برای سربازی امام زمان(عج)!✨ ✍🏻راوی:همسر شهید 🌹کانال‌ رسمی‌ شهید مدافع‌ حرم‌ عباس دانشگر 🍃| .🆔️•|@shahiddaneshgarrr