eitaa logo
کمیته خادم الشهداء جازموریان
145 دنبال‌کننده
241 عکس
61 ویدیو
0 فایل
🕊امـــروزه فضیـلت زنــده نگــه داشتــن یـاد شهــدا کمتــر از شهــادت نیســت.🕊 ارتباط با ادمین_: @gomnam_9103 مسئولین کمیته خادمین⤵️ @Yazahra5321 @Khaleghi6121 با انتشار آثار در زنده نگهداشتن یادشهدا سهیم باشید👇
مشاهده در ایتا
دانلود
25.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
○سوی دیار عاشقان روبه خدا میرویم... خادمین الشهدا (خادمین الشهدای جازموریان)به یادمان های ملی جوب. @khademin_shohada_zehkalot ‎‎‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
میلادِ حسین(ع) آمده سر تا به قدم گوش.. زیرا که خداوند ثنا خوانِ حسین(ع) است..🩵 میلادِ با سعادتِ شاهِ دوعالم ،کشتیِ نجات،نورِ چشمِ پیمبر و امیرالمومنین،میوه ی قلب حضرت زهرا(س)و مایه ی فخر خداوند و جهانیان حضرتِ اباعبدالله الحسین(ع) بر همه ی عشاق و مسلمانان تبریک و تهنیت باد..🌻💛
25.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸️هرگاه شب جمعه شهدا را یاد کنید آنها شما را نزد اباعبدالله (ع) یاد می کنند مهدی زین الدین.🌱 کمیل جمعه یاد شهدا_دلتنگ حرم...💔 نور_خادم شهدا_اسفند ماه_1402 الشهدای جازموریان @khademin_shohada_zehkalot ‎‎‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهدا🌹 اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 @khademin_shohada_zehkalot ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
❣ 🌿در تمناے نڪَاهت بي‌قرارم تا بیایی مڹ ظهور لحظہ‌ها را مي‌شمارم تا بیایی... 🌿خاڪ لایق نیست تا بہ رویش پا ڪَذارے در مسیرت جاڹ فشانم گل بڪارم تا بیایی... 🤲🌱 (عج)♥️ @khademin_shohada_zehkalot ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هٰذَا يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَهُوَ يَوْمُكَ الْمُتَوَقَّعُ فِيهِ ظُهُورُكَ، (امروز روز جمعه و روز توست، روزی که ظهورت و گشایش کار اهل ایمان به دستت در آن روز و کشتن کافران به سلاحت امید می‌رود .○🏵🌱 🤲🌱 @khademin_shohada_zehkalot ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
📜حدیث روز ☑️ امام صادق علیه‌السلام: ایمان خود را قبل از ظهور تکمیل کنید چون در لحظات ظهور ایمان‌ها به سختی مورد امتحان و ابتلاء قرار می‌گیرد. اصول کافی، ج ۶، ص ۳۶۰ @khademin_shohada_zehkalot ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
هدایت شده از کوله بار کرمان
✋عرض سلام خدمت خادمین شهدای ... 🔺فراخوان خادمین شهدای برادر 💢ویژه قرارگاه شهید کازرونی اهواز🕊️ اعزام در بازه 📅 ۲۱ بهمن ماه الی۳۰ بهمن ماه بمدت ۱۰ روز ⚠️هزینه رفت و برگشت بر عهده کمیته خادمین شهدای استان کرمان میباشد. ✏️جهت ثبت نام برنامه قرارگاه شهید کازرونی در سایت درخواست حضور بزنید. 📱 جهت پاسخگویی به سوالات با شماره یا آی دی آقای زعیم باشی در ایتا ارتباط برقرار نمایید... 📞 ۰۹۱۳۸۴۴۱۶۸۶ 🆔 @DZKomeyl113 🇮🇷کمیته خادم الشهداء استان کرمان 🆔@koolebarkerman 🌐zil.ink/koolebarkerman
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهید🌹 اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@khademin_shohada_zehkalot ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید ابراهیم هادی در عملیات والفجر مقدماتی بهمراه بچه های گردان کمیل و حنظله در کانال های فکه بمدت پنج روز مقاومت کرد ولی تسلیم نشد و سرانجام در ۲۲ بهمن سال ۶۱ پس از فرستادن بچه های باقی مانده به عقب، تنهای تنها با خدا همراه شد و کسی دیگر او را ندید. ابراهیم سالهاست که گمنام و غریب در فکه مانده تا خورشیدی باشد برای راهیان نود.🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@khademin_shohada_zehkalot ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
@khademin_shohada_zehkalot ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🔸️ بچه های اطلاعات به سمت سنگرشان رفتند و من دوباره با دوربین نگاه می کردم. نزدیک غروب شد. به کانال نگاهی انداختم. احساس کردم از دور چیزی پیداست و در حال حرکت است. با دقت بیشتری نگاه کردم. کاملا مشخص بود سه نفر در حال دویدن به سمت ما بودند و در مسیر مرتب زمین می خوردند و بلند می شدند و زخمی و خسته به سمت ما می آمدند. معلوم بود از کانال می آیند. فریاد زدم و بچه ها را صدا کردم به بقیه هم گفتم تیراندازی نکنید. بلاخره آن سه نفر به خاکریز ما رسیدند. پرسیدم "ازکجا می آیید؟" حال حرف زدن نداشتند. یکی از آنها آب خواست. سریع قمقمه رو به او دادم. دیگر هم از شدت ضعف و گرسنگی بدنش می لرزید و سومی بدنش غرق به خون بود. وقتی سرحال آمدند گفتند از بچه های کمیل هستند. با اضطراب پرسیدم "بقیه بچه ها چی شدن؟" درحالی که یکی از آنها سرش را به سختی بالا می آورد گفت "فکر نمیکنم کسی غیر از ما زنده باشه" هول شده بود. دوباره و باتعجب پرسیدم "این پنج روز چه جوری مقاومت کردید؟" باهمان بی رمقی اش جواب داد "زیر جنازه ها مخفی شده بودیم اما یکی بود که این پنج روز کانال رو سرپا نگه داشته بود. عجب آدمی بود! یک طرف آر پی جی میزد و یک طرف تیربار شلیک میکرد" یکی از اون سه نفر پرید توی حرفش و گفت "همه شهدا رو ته کانال میچید آذوقه و آب رو پخش میکرد به مجروح ها می رسید. اصلا این پسر خستگی نداشت" گفتم "مگه فرمانده ها و معاون های دو تا گردان شهید نشدن پس از کی داری حرف میزنی؟" گفت "یه جوونی بود که نمی شناختیمش، موهاش این جوری بود... لباسش اون جوری و چفیه داشت..." روح از بدنم جدا میشد. سرم داغ شده بود. اینها همه مشخصات ابراهیم بود. با نگرانی نشستم و دستانش را گرفتم و گفتم "آقا ابراهیم الان کجاست؟" گفت " تا آخرین لحظه که عراق آتش می ریخت زنده بود و به ما گفت تا می تونیم سریع بلند بشین و تا کانال رو زیر و رو نکردند فرار کنین" یکی از اون سه نفر هم گفت " من دیدم که زدنش. با همون انفجار اول افتاد روی زمین" بی اختیار بدنم سست شد... اشک از چشمانم جاری شد... شانه هایم مرتب تکان می خورد... دیگر نمی توانستم خودم را کنترل کنم... سرم را روی خاک گذاشتم و گریه می کردم... تمام خاطراتی که با ابراهیم داشتم در ذهنم مرور شد... از گود زورخانه تا گیلان غرب و... بوی شدید باروت و صداهای انفجار همه با هم آمیخته شده بود. رفتم لب خاکریز و می خواستم به سمت کانال حرکت کنم. یکی از بچه ها جلوی من ایستاد و گفت "چیکار میکنی؟ با رفتن تو که ابراهیم برنمی گرده. نگاه کن چه آتیشی دارن میریزن" آن شب همه ما را از فکه به عقب منتقل کردن. همه بچه ها حال و روز مرا داشتن. خیلی ها رفقایشان را جاگذاشته بودند. وقتی وارد دوکوهه شدیم صدای حاج صادق آهنگران درحال پخش بود که می گفت "ای از سفر برگشتگان کو شهیدانتان... کو شهیدانتان... صدای گریه بچه ها بیشتر شد. خبر شهادت و مفقود شدن ابراهیم خیلی سریع بین بچه ها پخش شد. یکی از زرمنده ها که همراه پسرش در جبهه بود پیش من آمد و گفت " همه داغدار ابراهیم هستیم. ب خدا اگر پسرم شهید میشد اینقدر ناراحت نمیشدم. هیچکس نمیدونه که ابراهیم چه انسان بزرگی بود" روز بعد همه بچه های لشگر را به مرخصی فرستادند. ما هم آمدیم تهران ولی هیچکس جرأت ندارد خبر شهادت ابراهیم را اعلام کند اما زمزمه مفقود شدنش همجا پیچیده. روایت_از _علی نصرالله @khademin_shohada_zehkalot ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄