eitaa logo
خادمین امیرالمومنین(ع)
411 دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
7.6هزار ویدیو
256 فایل
🔸🔶 ارتباط با ادمین 🔶🔸 جهت ارائه: ❓سؤالات 📬 انتقادات و پیشنهادات روی آی دی زیر کلیک کنید ⬇️ @Khademin_amiralmomenin ✅ مشتاقانه منتظر پیام های سازنده شما هستیم.
مشاهده در ایتا
دانلود
3.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سردار سلیمانی در مراسمی رو کرد به حضار و درخواست کرد همه دو دقیقه فقط سقف را نگاه کنند !!! ... سپس سردار حرفی زد که مجلس دگرگون شد ! 😭😭😭
7.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطره‌ای شنیدنی از حضور آیت الله خامنه‌ای در خاک عراق
Nashre Hadi Ba Hamkarie Madrese Taali Taghdim Mikonad01_Mostanade_Soti_Shonood_Aminikhaah.ir.mp3
زمان: حجم: 16.26M
✅صوت مستند شنود 🟣قسمت اول مستند شنود یکی از زیباترین  تجربه های نزدیک به مرگ است که بعلت اینکه تجربه گر از افراد نظامی و امنیتی بوده و امکان پخش تصویر و نام او نبوده لذا در برنامه زندگی پس از زندگی شبکه ۴ تلویزیون نمی‌توانستند حاضر شوند وبا نام مستعار با همکاری نشر شهید هادی و مدرسه تعالی تجربه خودشان را بر اساس ماموریت الهی که احساس می‌کردند منتشر کرده اند البته کتاب شنود هم منتشر شده که کامل نیست و حذفیات زیادی از سوی ارشاد داشته است کل مستند ۱۶ قسمت است که هر روز یک قسمت را بارگذاری می کنیم به این امید که مورد توجه آقا امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف قرار گرفته و دلهای دارای ظرفیت از آن بهره کافی ببرند. التماس دعای فرج
📚📄📚📄 ✍️حکایت واقعی 📄شهیدی که تروریست‌های کومله گوشت بدنش را خوردند! همان لباس با آرم سپاهی که پوشیده بود، کفایت میکرد تا خونخواران کومله تا لحظه شهادت بلاهائی برسر او بیاورند که باور این رفتارها از یک انسان بسیار سخت است شهید وکیلی ساکن شهر قم بود و در اردیبهشت سال ۵۹ و درجریان عملیات آزادسازی شهر سنندج بعد از نبردی دلاورانه ، مجروح شد و توسط کومله به گروگان گرفته شد. شهیداحمد وکیلی  همان لباس با آرم سپاهی که پوشیده بود، کفایت میکرد تا خونخواران کومله تا لحظه شهادت بلاهائی برسر او بیاورند که باور این رفتارها از یک انسان بسیار سخت است بعد از مجروحیت دیگر هیچ خبری از او نبود و نیست و برای همیشه مفقود الاثر شد و تنها سند و حکایت بعد از به گروگان گرفته شدن ایشان خاطرات یک برادر ارتشی است که از آن دوران دارد: حدود یک سال و چندی که دردست کومله اسیر بودم همان اول پاشنه‌های هر دو پایم را با مته و دلر سوراخ کردند و برادران دیگر را هم نعل کوبیدند و با اراجیف و فحاشی براین عملشان شادمانی میکردند. بعد از ۱۸ روز قرارشد ما را به سبک دموکراتیک و آزادانه!! محاکمه و دادگاهی کنند. روزدادگاه رسید، عده‌ای به اعدام فوری و بقیه هم به اعدام قسطی (یعنی به تدریج) محکوم شدیم. حکم ما که اعداممان قسطی بود بصورت کشیدن ناخن‌ها، بریدن گوشت‌های بازو و پاها، زدن توسط کابل، نوشتن شمارهای انقلابی! توسط هویه برقی و آتش سیگار به سینه و پشت و  تمامی اینها بی چون و چرا اجراء میشد. که آثارش بخوبی به بدنم مشخص است. عروسی دختر یکی از سرکردگان بود، دستور داده شد ۱۶ نفر ازمقاوم ترین بچه‌های سپاه وبسیج وارتش و دو روحانی راکه همه جوان بودند، آوردند و تک تک ازپشت سر بریده شدند، این برادران عزیز مانند مرغ سربریده پرپر میزدند وآنها شادی و هلهله میکردند. شهید احمد وکیلی (سعید) ۷۵ روز زیر شکنجه بود، ابتدا به هر دوپایش نعل کوبیده وبه همین ترتیب برای آوردن چوب و سنگ به بیگاری میبردند. پس ازدادگاهی شدن محکوم به شکنجه مرگ شد بلکه اعتراف کند. اولین کاری که کردند هر دودستش را ازبازو بریدند وچون وضع جسمانی خوبی نداشت برای معالجه و درمان به بهداری برده شد و این بهداری بردن و معالجه کردن هایشان بخاطراین بود که مدت بیشتری بتوانند شکنجه کنند والا حیوانات وحشی را با ترحم هیچ سنخیتی نیست. پس از آن معالجه سطحی، با دستگاه های برقی تمام صورتش راسوزاندند، سوزاندن پوست تنها مقدمه شکنجه بود به این معنی که مدتی میگذرد تا پوست‌های نو جانشین سوخته‌ شده و آن وقت همان پوست‌های تازه را میکندند که درد و سوزندگی‌اش بسیار بیش ازقبل است و خونریزی شروع میشود و تازه آن وقت نوبت آب نمک است که باهمان جراحات داخل دیگ آب نمک می‌اندازند. تمام این مراحل را احمد(سعید) وکیلی را بااستقامتی وصف‌ناپذیر تحمل کرد ولب به سخن نگشود. او از ایمانی بسیار بالا برخوردار بود و مرتب قرآن را زمزمه میکرد. استقامت این جوان آن بی‌رحم‌ها را بیشتر جری می‌کرد. او که دیگر نه دستی، نه پایی، نه چشمی و نه جوارحی سالم داشت با قلبی سوخته به درگاه خدا نالید: خدایا مپسند اینچنین در حضور شیاطین افتاده و نالان باشم دوست دارم افتادگی‌ام تنها برای تو باشد و بس خداوند دعایش را اجابت نمود. سعید را به دادگاه دیگری بردند و محکوم به اعدام گردید. زخمهایش را باز کردند و پس از آنکه با نمک مرهم گذاشتند داخل دیگ آب جوش که زیرش آتش بود انداختند و همان جا شهید شد و با لبی ذاکر به دیدار معشوق شتافت. اما آنها که حتی از جسد بی‌جانش نیز وحشت داشتند دیگر اعضایش را مثله نمودند و جگرش را به خورد ما که هم سلولیش بودیم دادند و مقداری را هم خودشان خوردند و  البته ناگفته نماند مقداری را هم برای امام جمعه ارومیه فرستادند. امروز همه ما در دفاع از خون پاک این شهدای مسئول و باید پاسخگوی خون پاک این عزیزان باشیم. 🌹شهدا شرمنده ایم. که می دانیم کدام یک از اعمال مان مارا شرمنده شما می کند و خود را اصلاح نمی کنیم... شهدا شرمنده ایم که همیشه شرمنده ایم... شما را به سرورتان اباعبدالله قسم،کمک کنید تا شرمنده تان نباشیم افکارما نیازمند یاری دستان شماست  ٱللَّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ
10.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این ویدئو عصبانی تون میکنه این خاصیت منافقین هست که در تمام حالات دورو هستند
4.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سیدکریم محمودی که معروف به سیدکریم پینه‌دوز بود، در پرتو ارتباط خاص ولایی با امام زمان (ع)، به مقامات والای عرفانی و توحیدی دست یافته بود؛ تا آنجایی که بیشتر علمای اهل معنای تهران معتقد بودند که حضرت بقیة الله الاعظم(عج) به مغازه کوچک این کفاش رفته و با او هم صحبت می‌شدند. به گزارش ایسنا، شیخ حسین گنجی(شاگرد آیت الله بهاءالدینی) از قول محروم شیخ عبد الکریم حامد (شاگرد شیخ رجبعلی خیاط) نقل می‌کند: کفاشی در شهر ری بود به اسم سید عبدالکریم، که هفته‌ای یک مرتبه به محضر حضرت بقیه الله (عج) مشرف می‌شد. حتی در یکی از ملاقات ها حضرت مهدی (عج) از او می‌پرسند: «اگر هفته‌ای ما را نبینی چطور می‌شود؟» سید عبدالکریم می‌گوید «می میرم آقاجان، حضرت می فرماید: «اگر چنین نبودی ما را نمی‌دیدی!» یکی از بزرگان علت باز شدن راه را از او پرسید و سیدعبدالکریم فرمود «یک شب جدم حضرت محمد (ص) را در عالم رویا دیدم و از ایشان تقاضای ملاقات با حضرت مهدی(عج) را کردم‌.»، پیامبر اکرم(ص) فرمود: «صبح و شام برای فرزندم سیدالشهدا گریه کن.» اما در اینجا بشنوید یکی از داستان‌های ملاقات این کفاش با امام زمان(عج) که پیرو موضوع رزق حلال و حرام است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از دست ندید،،، مسلمانی که مقیم لندن بود، تعریف مے ڪرد ڪہ یڪ روز سوار تاڪسے مے شود و ڪرایہ را مے پردازد. رانندہ بقیہ پول را ڪہ برمے گرداند 20 پنس اضافہ تر مے دهد! مے گفت: چند دقیقہ اے با خودم ڪلنجار رفتم ڪہ بیست پنس اضافہ را برگردانم یا نہ؟ آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست پنس را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادے... گذشت و بہ مقصد رسیدیم. موقع پیادہ شدن رانندہ سرش را بیرون آورد و گفت آقا از شما ممنونم. پرسیدم بابت چے؟ گفت مے خواستم فردا بیایم مرڪز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز ڪمے مردد بودم. وقتے دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان ڪنم. با خودم شرط ڪردم اگر بیست پنس را پس دادید بیایم. فردا خدمت مے رسیم! تعریف مے ڪرد : تمام وجودم دگرگون شد حالے شبیہ غش بہ من دست داد. من مشغول خودم بودم در حالیڪہ داشتم تمام اسلام را بہ بیست پنس مے فروختم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
29.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‏شستشوی حرم وضریح وصحن امام حسین ع. پس از ماها حزن واندوه..بسیار زیباست واولین بار به این زیبایی دیده شده خیلی زیباست..