19.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#معرفی_شهید
#قسمت_۴
چه زیباست ...
خاطرات مردانی که پروای نام ندارند
آنان که در زمین گمنامند🥺
و در آسمانها مشهور...
🥀🥀🥀
دوستداران شهدا، میخواییم ،هر هفته یک🌹 شهید🌹 عزیز رو بهتون معرفی کنیم 😇
ان شاءالله...
پس ...
معرفی شهید باما ، هر چقدر ارادت و عشق به شهدا دارین . انتشار و ارسال با شما
🌹منتظر معرفی شهید بعدی باشید🌹
کاری از تیم رسانه کمیته خادمین شهدا استان خراسان رضوی
╭~•🌱🕊✨💌•~─↷
eitaa.com/khademine_reza کمیتهخـادمـیـنشهداخـراسانرضـوی
فرستادگان رضا (علیه السلام)
°•| 🌿🌸 ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا 📌خاطرات شهید سید #مجتبی_علمدار قسمت 8⃣ #خاکریز_
°•| 🌿🌸
ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا
📌خاطرات شهید سید
#مجتبی_علمدار
قسمت 9⃣
#رحلت_امام
🍃بدترین ساعت عمر ما لحظه ای بود که خبر رحلت حضرت امام (ره) پخش شد. کسی این خبر را باور نمی کرد. سید حال خودش را نمی فهمید. آنقدر در فراق امام (ره) ناله زد که صدایش گرفته بود. رنگ و روی پریده و موهای ژولیده نشان می داد که داغ امام (ره) چقدر برایش سنگین بوده است. خیلی از بچه ها به شهرهای خود بازگشته بودند. اما سید همچنان در مرقد امام (ره) مانده بود. علاقه عجیبی به امام (ره) داشت. کار او در این مدت فقط شده بود گریه. از کنار مزار امام (ره) فقط برای رفع حاجت یا تجدید وضو جدا می شد. غذای او فقط در این چند روز شده بود آب و بیسکویت که دوستان برایش می آوردند.
🍃شب هفت امام (ره) بود. دسته ای از رفقا از شمال آمده بودند. سید در جمع ما گفت: «امشب شب بیعت با امام (ره) است. همه باید به امام (ره) قول بدهیم. باید عهد ببندیم که در راه ایشان محکم و استوار بمانیم.» بعد هم درباره مقام معظم رهبری گفت: «امروز کلام ایشان برای ما حجت است. نکنه از راه ولایت جدا شویم. نکنه از راه امام (ره) و شهدا فاصله بگیریم.» سید آن شب از ما قول گرفت هر سال برای تجدید پیمان با امام (ره) در شب سالگرد امام (ره) در همین مکان جمع شویم. حتما بیاییم و به امام گزارش بدهیم در این یک سال چه کردیم.
🍃در اربعین امام (ره) قرار شد با پای پیاده بیاییم مرقد امام (ره). در نزدیکی بهشت زهرا (س) سید و بقیه بچه ها با پای برهنه به سمت مرقد حرکت کردند. آسفالت داغ و ظهر تیرماه و پاهای آبله زده! اما عشق به امام خوبی ها، کسی که همه ما را از ورطه گمراهی طاغوت نجات داده بود بالاتر از همه اینها بود. غروب همان روز به سید گفتم بچه ها می خواهند برگردند، حاضر شو برویم. گفت شما بروید من بعدا می آیم.
🍃هر سال در شب رحلت امام (ره) می رفتیم مرقد و با پایان مراسم در نیمه های شب عزاداری سید شروع میشد. زائران شهرهای دیگه هم می دانستند با پایان مراسم، مراسم عزاداری بسیجیان ساری هست. بعد از شهادت سید به همراه رفقا به مرقد رفتیم. نیمه شب بود. همه کسانی که سالهای قبل مداحی سید را شنیده بودند آماده ذکر مصیبت بودند. همه منتظر سید بودند. تصویر بزرگی از سید مجتبی در دست برادرش بود. همه با تعجب نگاه می کردند. هیچ کس باور نمی کرد که او شهید شده باشد.
📚کتاب علمدار، صفحه 94 الی 97
#ادامه_دارد
╭~•🌱🕊✨💌•~─↷
eitaa.com/khademine_reza کمیتهخـادمـیـنشهداخـراسانرضـوی
#صبحتون_شهدایی
📆امروز یکشنبه
🔺 ۱۶ دی ۱۴۰۳ خورشیدی
🔺 5 ژانویه ۲۰۲۵ میلادی
🔺 ۴ رجب ۱۴۴۶ قمری
✨ شهید حسین زینال زاده✨
╭~•🌱🕊✨💌•~─↷
eitaa.com/khademine_reza کمیتهخـادمـیـنشهداخـراسانرضـوی
14.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▫️جا نمونیم ها...
🌐کاری از تیم رسانه
کمیته خادمین شهداء استان
#ماه_رجب
#تولید_محتوا
╭~•🌱🕊✨💌•~─↷
eitaa.com/khademine_reza کمیتهخـادمـیـنشهداخـراسانرضـوی
ـ✼﷽✼ـ
#اشتراک_لحظه_ها 📸
🏷 مقتل تا مدفن
💠 به مناسبت پنجمین سالگرد شهادت سردار دلها پنج شنبه ۱۳ دیماه ۱۴۰۳ هم ایستگاه صلواتی در مزار شهدای شهرستان سرخس دایر و از زائران قبور مطهر شهداء در قالب برنامه مقتل تا مدفن با چای ،حلوا، خرما پذیرایی گردید.
همچنین انگشتر شهید حاج قاسم سلیمانی در بین مردم در مزار شهدا به نمایش گذاشته شد و از آنان خواسته شد حدس بزنند سیزدهم دیماه چه روزی است و این انگشتر متعلق به چه کسی است که با توجه به جدید بودن این نوع کار در شهرستان، فضای معنوی و خاصی را در پنجمین سالگرد شهید حاج قاسم سلیمانی ایجاد نمود.
#مقتل_تا_مدفن
▫️توسط کمیته خادمین شهداء
#ناحیه_سرخس
╭~•🌱🕊✨💌•~─↷
eitaa.com/khademine_reza کمیتهخـادمـیـنشهداخـراسانرضـوی
ـ✼﷽✼ـ
#اشتراک_لحظه_ها 📸
🏷 برگزاری جلسه توانمندسازی خادمین الشهدا
برگزاری جلسه توانمندسازی خادمین الشهدا حوزه ها و پایگاههای تابعه
در ادامه از خادمینی که در امر استقبال از پیکر شهید گمنام در سطح ناحیه همکاری کردند،تقدیر و تشکر بعمل آمد.
▫️توسط کمیته خادمین شهداء
#ناحیه_کمیل
╭~•🌱🕊✨💌•~─↷
eitaa.com/khademine_reza کمیتهخـادمـیـنشهداخـراسانرضـوی
جبران نمی شوی حتی با گریه های عمیق ؛ 💔
╭~•🌱🕊✨💌•~─↷
eitaa.com/khademine_reza کمیتهخـادمـیـنشهداخـراسانرضـوی
مامانش بهش گفته بود: حسن!
دست این دختر مردم رو بگیر
یه تُک پا ببرش مشهد؛ گناه داره.
گفته بود: مامان! دلم برای امام رضا"ع"
یه ذره شده، ولی نمیتونم برم.
باید برم جبهه...
رفت جبهه، شهید شد؛
رفتن جنازه رو بیارن قم، دفن کنن.
بهشون گفتن: ببخشید، جنازه گم شده،
هفت روزه رفته مشهد!
#شهید_محمدحسن_ترابیان
╭~•🌱🕊✨💌•~─↷
eitaa.com/khademine_reza کمیتهخـادمـیـنشهداخـراسانرضـوی
قبل از عملیات، اون رزمنده پاش پیچ خورده بود از عملیات جاموند؛ بچهها بپایید شیطون با گناه مارو نپیچونه!
╭~•🌱🕊✨💌•~─↷
eitaa.com/khademine_reza کمیتهخـادمـیـنشهداخـراسانرضـوی
فرستادگان رضا (علیه السلام)
°•| 🌿🌸 ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا 📌خاطرات شهید سید #مجتبی_علمدار قسمت 9⃣ #رحلت_ام
°•| 🌿🌸
ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا
📌خاطرات شهید سید
#مجتبی_علمدار
قسمت 🔟
#ازدواج
🍃مقطع دبیرستان بودم که سید آمد برای خواستگاری. در خواستگاری همان ابتدا سید گفت: «من از جبهه آمده ام و دستم خالی است و ...» شاید خیلی ها مقام و پول داشتند اما سید هیچ کدام را نداشت. اما در کلامش و رفتارش اخلاص موج می زد. آدم ناخودآگاه جذب او می شد. در دوران نامزدی بیشتر از شهدا و لحظه های شهادتشان برایم می گفت. همیشه می گفت من جا مانده ام. از خدا می خواست شهادت را نصیبش کند. بهم گفت بهتر است به رسم حزب اللهی ها مراسم عقد و عروسی ساده ای بگیریم. ما شش سال با هم زندگی کردیم، از دی ماه 1369 تا دی ماه 1375 . اگه از وسایل زندگی چیزی اضافه به نظرش می رسید، با مشورت هم به کسانی که احتیاج داشتند می داد.
🍃سید عاشق بچه بود می گفت می خواهم چهار تا بچه داشته باشم. دو تا پسر ، دو تا دختر. خدواند فقط یک دختر به ما داد که آنهم سید بخاطر علاقه ای که به حضرت زهرا (س) داشت، نامش را زهرا گذاشت. می گفت اگر خدا به من پسر بدهد دوست دارم نامش را ابوالفضل بگذارم؛ ابوالفضل علمدار. هر موقع زهرا می خواست بخوابد ، برایش از لحظه هایی که جانباز شد، از خاطرات شهدا و لحظه شهادتشان می گفت. می گفتم آقا سید برای دختر کوچک که از این داستان ها تعریف نمی کنند. می گفت زهرا باید از حالا راه شهادت را بداند. باید دل زهرا با این مسائل انس بگیرد. در تربیت زهرا شیوه خاص خودش را داشت. او را نمی زد. به خصوص آنکه می گفت نام مادرم زهرا روی او هست. اگر زهرا اذیت می کرد فقط سکوت می کرد. همین سکوت باعث می شد زهرا با اینکه کوچک بود اما متوجه اشتباهش بشود.
🍃در کارهای خانه کمکم می کرد. گردگیری می کرد. من و زهرا را می فرستاد خانه مادرم. وقتی برمی گشتم خانه مثل دسته گل شده بود. بعضی وقتها از سید می خواستم برایم مداحی کند. او هم به شوخی می گفت تا درخواست رسمی نکنید نمی خوانم. من هم می خندیدم و درخواست رسمی می کردم. بعد شروع می کرد با صدای زیبا به خواندن. وقتی مهمان می آمد می گفت یک نوع غذا درست کنم. می گفتم سید ممکنه مهمان آن غذایی را که من درست کردم دوست نداشته باشد. فکر می کرد و می گفت: «از نظر شرعی درست نیست، اما حالا که این حرف را زدی، مهمان حبیب خداست، اشکالی نداره، فقط نباید اسراف شود.» اهل زیاد غذا خوردن نبود. می گفت زیاد خوردن باعث میشه انسان پایبند به دنیا بشه. هر بارم که غذا برایش می آوردم تشکر می کرد و می گفت: «ان شاء الله خدا طعام بهشتی نصیب شما کند.»
📚کتاب علمدار، صفحه 105 الی 109
╭~•🌱🕊✨💌•~─↷
eitaa.com/khademine_reza کمیتهخـادمـیـنشهداخـراسانرضـوی