eitaa logo
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
17.9هزار دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
2.8هزار ویدیو
86 فایل
ادمین محتوایی جهت ارسال گزارشات و محتوا: @KhademResane_Markazi ادمین پاسخگو جهت ارتباط و سوال در مورد خادمی، کمیته مرکزی و کمیته های استانی خادمین شهدا: @shahidanekhodaiy110
مشاهده در ایتا
دانلود
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🌺🍃🍂✨ 🌺🍃🍂✨ 🍃🍂✨ 🍂✨ ✨ ✨✨همسر معروف به : اخرين مرتبه‌اي كه راهي شد 17 مرداد سال 1395بود. آخرين بار قبل از رفتن، خواب خاصي ديدم. به گفتم مي‌خواهي بروي منطقه؟ گفت: نه كي گفته؟ گفتم من خواب ديدم نگرانم اسير شوي. نگرانم در شناسايي‌ها كه تنها هستي تشنج كني و بي‌هوش شوي و بعد هم اسير شوي.... نگران اسارتش بودم. خيلي تشنج مي‌كرد به خاطر حضور در و موج‌هاي انفجار كه گرفته بود.... خوب ياد دارم آخرين مرتبه‌اي كه برگشت اسفند 1394بود. آن هفته سه بار تشنج كرد. يعني هر هفته سه بار اين حالت به ايشان دست مي‌داد. مرتضي سردرد مي‌شد و اگر قرص‌هايش را نمي‌خورد بي‌هوش مي‌شد..... آخرين باري كه راهي شد 17 مرداد 1395بود. روز آخر كه مي‌خواست برود به رويش نياوردم كه مي‌دانم قصد رفتن دارد. اين بار آخر، اولين مرتبه‌اي بود كه از بچه‌ها كرد، از پدر و مادر من هم خداحافظي كرد. روز آخر مي‌دانستم كه ديگر او را نمي‌بينم.... روحمان با یادش شاد..... @khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🌺🍃🍂✨ 🌺🍃🍂✨ 🍃🍂✨ 🍂✨ ✨ ✨✨همسر معروف به : نخستین صحبت‌هایی که با هم داشتیم حول محور فعالیت‌های و بود و فعالیت‌های فرهنگی گسترده‌ای داشت و سعی می‌کردم را همیشه همراهی کنم و چون در خانواده خودمان، همه با فرهنگ و مأنوس بودند، درک فعالیت‌های مرتضی برایم سخت نبود. فقط کار فرهنگی انجام نمی‌داد بلکه کارهای خیر هم انجام می‌داد و من سعی می‌کردم همیشه همانند یک هم‌سنگر در کنار وی باشم؛ بیش از 20 بار به رفت..... تمام فامیل با ما یک‌بار آمده‌اند و نیز یک کاروان از مردان فامیل جمع می‌کرد و به می‌رفتند؛ حتی اگر کسی هزینه سفر نداشت، خودش پرداخت می‌کرد...... نزدیک اربعین گذرنامه‌ها را جمع می‌کرد و کلی هزینه و تلاش می‌کرد تا همه بتوانند به برسند و کارهای فرهنگی تنها مختص نبود و این فعالیت‌ها به داخل خانواده نیز اشاعه پیدا کرده بود...... روحمان با یادش شاد..... @khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 جستجوگر نور که پس از یار دیرینش ، او را به عنوان فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله برگزیده بودند، پس از مرارت فراوان و تفحص در رمل های سوزان خوزستان ، در ۱۷مهر ۸۰ بر اثر انفجار در میدان مین به جمع یاران شهیدش پیوست و اکنون پس از گذشت 17 سال از همه به دنبال آنند که او که بود. روز اول فروردین ماه سال ۱۳۴۶ خداوند عیدی خانواده پازوکی را پسری به نام قرار داد که عطر حضورش اهالی خانه پلاک ۶ کوچه بزرگمهر در خیابان خاوران را سرمست کرد. هر سال که شکوفه های بهار با باز شدنشان گذر ایام را نوید می دادند ، مجید هم بزرگتر می شد تا این که مجید با همکلاسی های کلاس اولی اش با نیمکت های مدرسه آشنا گشت. از همان اول گویا در رگهایش خون انقلابی جوشش داشت چرا که با اوج گرفتن مبارزات مردمی ، اونیز مبارزی کوچک نام گرفت و در روز ۱۷شهریور مجید چون ژاله ای بر شاخه درخت قیام مردمی نشست. که پیروز شد یازده ساله برای دیدن سر از پا نشناخته و به رفت تا معشوقش را زیارت کند و این آغاز ورق خوردن دفتر عشق سربازی حضرت روح الله بود. بعدها به عضویت درآمد و برای گذراندن دوره آموزشی در سال ۱۳۶۱ رنگ و بوی گرفت و زخم های تنش دفتر خاطراتی از رزم بی امانش گردید. یک بار از ناحیه دست راست مصدوم شد ، بار دیگر از ناحیه شکم و وضعیت جسمی اش اصلا خوب نبود ولی او همه چیز را به شوخی می گرفت و درد را با خنده پذیرایی می کرد.... پس از پایان جنگ در سال ۱۳۶۹، منطقه ، و حضور را به خاطر سپردند و همچنان برای او ادامه داشت و این سرباز خمینی ، با بیش از هفتاد ماه حضور در جبهه ها و شرکت در بیست عملیات ، جبهه را آوردگاه عشق خود کرده بود. در سال ۷۰ در برابر سنت نبوی سر تعظیم فرود آورده و پس از آن ، دو پسر به نام های و را از خود به یادگار گذاشت. وی در سال ۱۳۷۱ با آغاز کار لشکر ۲۷محمدرسول الله (ص) در خیل در منطقه جنوب مشغول جستجوی گلهای گمگشته و فرزندان عاشورایی ایران شد و در این راه سختی ها و مرارت های بسیاری را به جان خرید تا این که پس از یار دیرینه اش علی محمودوند، در برگریزان روزگار ، او در استقبال وصال یار بهاری شد و هفدهم مهر ماه سال ۱۳۸۰ دعای سرهنگ جانباز مجید پازوکی در مستجاب شد و اونیز به خیل یاران شهیدش پیوست..... روحمان با یادش شاد..... @khademinekoolebar
* ﻛﻪ ﺭا ﻧﺠﺎﺕ ﺩاﺩ ....* 🌷🌷 عمليات كربلاي 5 جريان داشت. خط لشكر ثارالله چسبيده به گردان فجر بود که برايشان مشكلي پيش آمد. حاج قاسم فرمانده لشکر ثارالله در آستانه اسارت يا شهادت بود. " حاج قاسم سلیمانی" پشت بی سیم به بچه های قرارگاه گفت: عراقی ها ما را محاصره کردن، تو چند متری ما هستند... بعید می دونم کسی از ما زنده بمونه، دیدار به قیامت!😔 اولین اسمی که به ذهنم آمد بود. بی سیم را برداشتم و قاسم را صدا زدم. جواب داد. گفتم: اشلو را برات می فرستم! گفت: هر کاری می کنی زودتر جعفر جان! با بيسيم به مرتضي گفتم: حاج قاسم مفهومه! گفت: نگران نباش، می رسم. ‌گفتم: زودتر، خطش داره سقوط مي كنه. گفت: «‌مگر ما مرده ايم. الان مي روم سراغشان.» چنان می گفت الان می رسم، انگار فقط صد متر راه بود. مرتضی باید از موانع نونی شکل عبور می کرد و می جنگید تا به حاج قاسم برسد. این کار را هم کرد و محاصره حاج قاسم را شکست. چند دقيقه بعد حاج قاسم بي سيم زد و تشکر کرد، مرتضی هم در همان خط مشغول جنگ بود. ﺣﺎﺝ ﻗﺎﺳﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻓﺪاﻛﺎﺭﻱ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﺟﺎﻭﻳﺪﻱ و ﮔﺮﺩاﻧﺶ اﺳﻴﺮ ﻳﺎ ﺷﻬﻴﺪ ﻧﺸﺪ... ﺑﻌﺪ اﺯ,ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺷﻬﻴﺪ ﺟﺎﻭﻳﺪﻱ من ماندم و حاج قاسم که هر از گاهی یاد مرتضی می کرد و مبارزه افسانه ای اش برای نجات او.... ﺭاﻭﻱ : ﺳﺮﺩاﺭ ﺟﻌﻔﺮ اﺳﺪﻱ کتاب ،تپه شهید جاویدی
خدا روشکر که سر قرار دیگری به موقع حاضر شدیم ولبریز از شهد شیرین زیارت قبور شهدای شهرم شهدا خودشون دعوت میکنن این هفته هم ویژه خودشون رو دعوت کردن اهل بیت کربلایی وطنی با نوای گرم شون حال دلمون رو چه زیبا جلا دادند چه قرار عاشقانه ای.... چه رفاقتی.... @khademo_shohad_sorkhe