eitaa logo
کمیته خادمین شهدای نیمروز
121 دنبال‌کننده
472 عکس
211 ویدیو
11 فایل
#س.ب #نیمروز #خادمین‌_شهداء #خادم_مثل_حاج_قاسم ✌روحیه جهادی یعنی: اعتقادبه این که[مامیتوانیم]؛وکاربی وقفه وخستگی ناپذیرواستفاده ازهمه ظرفیت وجودی وذهنی واعتمادبه جوان ها...(: 🔅حضرت آقا🔅 معرف کانال باشید🙏 جهت پیشنهاد،سوال یاانتقاد: @srg_313_50
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰سه خاطره جانسوز از کتاب «جنایت های ما در خرمشهر» در مورد حضور عراقی ها در خرمشهر.- خیلی از خاطرات این کتاب آنقدر جانسوز است که قدرت انتشارش را نداشتیم. 1⃣... به خاطر دارم هنگامی که دو پاسگاه هیلیه و مای خضر به تصرف درآمد، ماهر عبدالرشید که در آن زمان سرهنگ دوم بود و فرماندهی یک ستون زرهی را به عهده داشت از روی یک دستگاه تانک فریاد می‌زد: بر آن‌ها بتازید! به آن‌ها حمله کنید! امروز روز پیروزی‌های بزرگ است، از حرف و حدیث دیگران درباره آن‌ها نگران نباشید،‌ بکشید آن‌ها را!‌ سرشان را از بدن جدا کنید!... 2⃣... کودکی در پی خانواده گم‌شده‌اش می‌گشت، گلوله‌ای از سلاح‌ سروان عبدالباقی السعدون به سویش شلیک شد. فرمانده‌ی سروان عبدالباقی، سرهنگ احمد الربیعی، به او گفته بود: دنیا برای او تیره و تار خواهد شد، با شلیک گلوله‌ای او را خلاص کن. در جای دیگری صحنه رقت‌بارتری رخ می‌داد: کودک خردسالی را دیدم که از شدت درد و رنج به خود می‌پیچید. آن‌چنان لگدی به او زده شد که برای همیشه نفسش بند آمد. آنگاه لودری مشتی خاک بر پیکرش مطهر و مقاوم او ریخت ... 3⃣...به خاطر دارم که ستوانیار «ترکی احمد» همراه با پنج سرباز در مقابل خانه‌ای ایستاد و با لگد به در خانه زد و. با زور وارد خانه شد و فریاد زد:‌ دست‌ها بالا! زن جوانی گفت:‌ برای چه، چه می‌خواهید؟ ستوانیار گفت:‌ طلا می‌خواهیم. آن زن از دادن طلاهایش خودداری کرد. اما یکی از سربازان با قنداق تفنگ ضربه‌ای به سر آن زد و او را نقش بر زمین کرد. ⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️ 🌐لینک کانال در ایتا 🆔️@khademinekoolebar_sb_nimroz
سید محمدعلی؛ مثل روزهای آخر مقاومت خرمشهر بیا به جوون های امروزمون بگو: 🇮🇷بچه های اگر شهر سقوط کرد آن را پس میگیرم... 🔔مراقب باشید ایمانتان سقوط نکند ... ⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️ 🌐لینک کانال در ایتا 🆔️@khademinekoolebar_sb_nimroz
4_6014698078496360006.mp3
9.59M
🎧مقاومت جواب می دهد ⬅️این صوت را حتما گوش کنید.خیلی از مطالبش ناب و جدیده و برای اولین باره که می شنوید. ⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️ 🌐لینک کانال در ایتا 🆔️@khademinekoolebar_sb_nimroz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شهید باکری در بیان رهبر انقلاب و حاج قاسم و حاج احمد کاظمی ⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️ 🌐لینک کانال در ایتا 🆔️@khademinekoolebar_sb_nimroz
🔰خاطره شهید همت از عملیات ✅ در آن وضعیت بحرانی، بعد از آن همه درگیری، دیگر مغزها خسته شده بود! یعنی برای مرحله‌ی سوم عملیات الی بیت المقدس هیچکدام از فرماندهان نمی‌دانستند چه تصمیمی بگیرند. با آن شرایطی که پیش آمده بود، تردید داشتند که آیا داخل خونین شهر بشوند یا نشوند؟ از طرف دیگر، چون تلفات داده بودیم، کیفیت نیروهایمان به شدت افت کرده و همین امر باعث شده بود که همه‌ی ما دودل شویم که آیا به داخل خونین‌شهر برویم یا نرویم؟ تا اینکه قرار شد برادران عزیزمان، محسن رضایی و صیاد شیرازی به محضر حضرت امام شرفیاب بشوند. به ایشان عرض کردند که ورود به خرمشهر دارای چنین سختی‌ها است. ما هرچه پیش‌بینی می‌کنیم می‌بینیم نیروی ما برای اجرای مرحله‌ی نهایی عملیات کافی نیست. استحکامات دشمن فوق‌العاده زیاد است و ما نمی‌توانیم به او حمله کنیم، ولی باز در عین حال قادر به تصمیم‌گیری نهایی هم نیستیم. شما نظر بدهید که ما چه باید بکنیم؟ امام در جواب آنها فرمودند: «تا توکل‌تان چقدر باشد.» ✳️ در این لحظه برادران ما رضایی و. صیاد شیرازی دیگر ننشستند و سریع حرکت کردند به سمت جنوب؛ کل فرماندهان لشگرها و تیپ‌ها را احضار کردند و به آنها گفتند ما مسائل و مشکلات‌مان را با امام مطرح کردیم و ایشان در جواب ما فرمودند: «تا توکل‌تان چقدر باشد.» این موضوع در روحیه‌ی برادران خیلی تأثیر گذاشت و باعث شد تا آنها با توکل به خدا، خودشان را برای اجرای مرحله‌ی سوم عملیات آماده کنند. 📚 منبع: کتاب همپای صاعقه، ص 678 ⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️ 🌐لینک کانال در ایتا 🆔️@khademinekoolebar_sb_nimroz
4_6016949878310045243.mp3
3.01M
🎤سخنرانی حاج احمد متوسلیان قبل از شروع عملیات الی بیت المقدس ➕شعر ممدنبودی ببینی ⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️ 🌐لینک کانال در ایتا 🆔️@khademinekoolebar_sb_nimroz
💢درعملیات بیت‌المقدس، دو « احمد» داشتیم که فرمانده بودند و صدای آنها از شبکه‌‌های بی‌سیم مرتب شنیده می‌شد.«احمد متوسلیان» فرمانده لشگر محمد رسول‌الله و«احمد کاظمی» فرمانده لشکر نجف اشرف. در تماس‌های بسیار مهم، مخصوصا در لحظات شکستن خطوط دشمن، فرمانده‌هان و رزمندگان از لهجه‌های آنها متوجه می شدند که این «احمد» کدام «احمد» است. اما جالب‌تر زمانی بود که دو «احمد» با هم کار داشتند. در مرحله‌ی دوم عملیات که بچه‌های لشگرمحمد رسول الله در دژ شمالی خرمشهر با لشگر۱۰ زرهی عراق درگیری سختی داشتند وکارشان به اسیر دادن واسیر گرفتن هم کشیده شده و احمد متوسلیان با بدنی مجروح عملیات را هدایت می‌کرد، احمد کاظمی با احمد متوسلیان این‌گونه تماس می‌گرفت: احمَد احمَد ،احمَد احمِد، احمَد احمِد.😆😂 😄او سه احمد اول را که یعنی متوسلیان، با لهجه‌ی تهرانی می‌گفت اما اسم خودش را با لهجه‌ی نجف آبادی، مخصوصا مقداری هم غلیظ‌‌‌تر بیان می‌کرد، به این ترتیب احمد خوب و دوست داشتنی پایه‌ی خنده را برای فرماندهان زیادی که صدای او را از بی‌سیم می‌شنیدند فراهم می‌کرد. یادشان بخیر: 🌹احمَد احمَد، احمَد احمِد، احمَد احمِد🌹
🔶چند ثانیه‌ای از شهادت شهبازی نمی‌گذشت که حاج همت کنار پیکر او آمد. ترکش تمام صورت شهبازی را مجروح کرده بود. موهای خاکی اش میان لایه‌ای از خون قرار داشت. حاجی به یاد ساعتی پیش افتاد که حاج محمود در سنگر تاکتیکی بود و آخرین نماز شبش را می‌خواند. چفیه خون آلوده‌اش را از دور گردن او باز کرد و بر صورت مهربانش انداخت، و اندوهگین به طرف دیگر دژ رفت، نگاه حاجی که به همدانی افتاد، غم بر اعماق جانش پنجه انداخت. همه نیروها علاقه او را به شهبازی می‌دانستند برای همین قبل از اینکه او سخنی بگوید، گفت: «به نیروها بگو تا آفتاب نزده نمازشان را پشت دژ بخوانند. پس از نماز همه نیروها جلو می‌روند.» همدانی پرسید: «محمود کجاست؟» حاجی به طرف خرمشهر نگاه کرد و گفت:« الحمدالله محاصره خرمشهر کامل شده و بچه‌ها به نهر عرایض رسیده‌اند» دوباره پرسید: «حاجی، محمود کجاست؟» اشک در چشمان حاجی غلطید.و صورتش را در میان دستانش پنهان کرد. همدانی خودش را به بالای دژ رسانید. زانوانش سست شد، باور نداشت که سردار دلها با پیکری آغشته به خون بر روی زمین افتاده است. شهادت شهبازی قلب متوسلیان، همت و تمام رزمنده‌‌های لشگر ۲۷ محمد رسول الله را پر از اندوه کرد 🆔️@khademinekoolebar_sb_nimroz
😥خرمشهر با ایـن دلاوری‌ها آزاد شـد ! 😓 ‌ 💢این پل تنها پلی بـود که دشمـن از روی اون خرمشهـر رو پشتیبـانی می‌کـرد و برای او خیـلی حیاتـی بـود. دو تا از بچـه‌ها رو فرستـادم برای موادگـذاری و انفجار پـل. بچه‌هایـی که برای زدن پـل رفته بودنـد تماس گرفتنـد که دشمن نمی‌گذاره ما به پل برسیـم و با آتشباری سنگیــن از پل محافظت میکنـه. به بچـه‌ها گفتـم هر طور که شـده باید پل منفجـر بشه. مُدام حاج‌احمدمتوسلیـان تماس می‌گرفت و میگفت پـل چی شـد؟ هوا هنوز روشن نشده بـود که خبر رسیـد پـل رو بچـه‌ها زدنـد. اول خیلی خوشحال شـدم اما نگران حال بچه‌هایـی بـودم که رفته بودنـد. گفتند رضا اردستانـی و حسیـن زارع با دلاوری و شجاعت مواد منفجـره رو روی پل بردنـد و جاسازی کردنـد. مشغول آتشگذاری بودنـد که دشمن اونها رو با آرپی‌جی میزنـه و رضا و حسیـن و موادها و پل یـک‌جـا منفجـر میشه. پـُل که تخریـب شد حاج احمد‌متوسلیان هم رسیـد و خرمشهر آزاد شـد ! خرمشهر آزاد شـد و آبهای ارونـد پـاره‌های تن رضـا و حسیـن رو با خودش بـرد. واقعا اگر رضـا و حسین خطر نمی‌کردنـد و پـل منفجـر نمی‌شد و با روشنـی هوای روز سـوم خـرداد تانک‌های دشمـن از پـل عبـور می‌کردنـد چی می‌شد؟ سلام بر رضـا و حسیـن که اراده خـدا را محقق کردنـد و خرمشهـر را خـدا آزاد کــرد. ⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️ 🌐لینک کانال در ایتا 🆔️@khademinekoolebar_sb_nimroz
🔰ساعت 6/5 یا 7 صبح بود که به ما خبر چدادند رسیدیم به اروند. دشمن آن قدر غافلگیر شده بود که بالگردش صبح زود می خواست بیاید به خرمشهر، نمی دانست که نیروهای ما آن جا هستند با خیال راحت با سقف پرواز 30 متری داشت می آمد که یک بسیجی آر- پی- جی اش را می گیرد به سویش و آن را می زند. ساعت حدود 7 بود که یک دفعه دیدم شهید خرازی که محل استقرارش درست چسبیده بود به خاکریز خرمشهر، با یک هیجانی گفت که اگر من 700، 800 نفر جور بکنم اجازه می دهید بزنم به خرمشهر؟ پیشنهاد کردم صبر کنید تا بررسی کنیم. کارشناسی کردیم، دور هم نشستیم و بحث کردیم. هیچ کس نظر مثبت نداشت، چون از لحاظ تخصصی جواب نمی داد. منطقی نبود که این 700 نفر را همراه با خط مان از دست بدهیم. آمدیم به او بگوییم ستاد قرارگاه کربلا مخالفت کرده، نمی دانید با چه برخوردی به ما انگیزه داد؛ طوری صحبت می کرد انگار که او فرمانده است. دیدیم اصلاً نمی توانیم قانعش کنیم. من و سردار رضایی متقاعد شدیم که همین طوری رهایشان کنیم تا ساعت 7/5 بشود، دیدیم باز دادش درآمد. آنها رفتند و بعد با ما تماس گرفتند. گفتیم چه خبر است؟ گفتند: هر چه نگاه می کنیم عراقی ها دستها را بالا برده اند! تازه فهمیدیم منظورش چه بود.منظورش این بود که ما 700 نفر با این جمعیت انبوه چه کار کنیم.گفت اگر می شود یک بالگرد بفرستید تا ببینیم عمق اینها کجاست. یک بالگرد فرستادیم. ای کاش صدای آن خلبان ضبط می شد.او از آن بالا فریاد می زد که تا عمق پل خرمشهر تاچشم کارمی کند عراقی ها در خیابانها و کوچه ها همه دستهایشان بالاست! منبع: مشرق نیوز ⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️ 🌐لینک کانال در ایتا 🆔️@khademinekoolebar_sb_nimroz
4_6016949878310045248.mp3
6.59M
🎧 تحلیل شهید حاج قاسم سلیمانی از عملیات الی بیت المقدس ➕صوت بی سیم شهید حسن باقری در وسط عملیات و صوت بی سیم شهید احمد کاظمی در هنگام فتح خرمشهر ⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️ 🌐لینک کانال در ایتا 🆔️@khademinekoolebar_sb_nimroz
⬅️ خرمشهر را خدا آزاد کرد... ⬅️ جنوب لبنان را خدا آزاد کرد... ⬅️ حلب را خدا آزاد کرد... ⬅️ موصل را خدا آزاد کرد... ⏪ و قدس را خدا آزاد خواهد کرد... ⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️ 🌐لینک کانال در ایتا 🆔️@khademinekoolebar_sb_nimroz
4_6016949878310045249.mp3
2.29M
🎧 شیعه تنوری- سخن شهید حسن باقری قبل از مرحله سوم عملیات الی بیت المقدس 🎤 حجت الاسلام محمد ترابیان ⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️ 🌐لینک کانال در ایتا 🆔️@khademinekoolebar_sb_nimroz
دیروز و امروز که اخبار اوکراین را دنبال می کردم؛به این فکر افتادم که ۸ سال با منتخب جهان جنگیدیم؛یک وجب از خاک مون را ندادیم. اگه خواستید از اثرات انقلاب اسلامی بگید؛این یه قلم را یادتون باش که رویش های ما از سال ۵۷ شروع شدند و همچنان ادامه دارند. همین جوون های دهه ۶۰ و ۷۰ را میگم. ✍محمد روضه سرا
سلام همسفران عزیز🚌 امروز زائر اروندیم،یادمان عملیات والفجر۸ یکی از عجیب ترین و البته ناشناخته ترین عملیات های دفاع مقدس ✔️اگر امروز کامل همراه باشید حرف هایی رو خواهید شنید که تا به حال نشنیده اید. 🆔️@khademinekoolebar_sb_nimroz
🌹حکایت اروند اما فرق دارد قصه، دل به اروند زدن را شنیده ای.. زیر لب گفت خدایا به امید خودت برای دین خودت و بر دل آب زد.. و خدا او را برای خود خرید بی آنکه ذره ای از او باقی بماند
🚤اروند ... از کجایش بگویم ... از آن پل های متحرکش که رزمندگان آن ها را یک به یک با دستان خود ساخته اند ؟ و یا از آن جمله های نابی که آدم را تا مرز شهادت راهی میکند ؟ ویا از آن صدای دلنشین اروند که گویی گلی در درونش به نجوا نشسته و یا از دل ناآرام اروند و یا باید از آن شهید گمنامی بگویم که در قلب اروند به تماشایمان نشسته شایدم باید از آن موشک هایی بگویم که برای به نمایش گذاشتن قدرت نظامی این خاک عزیز در کنار اروند آماده اند تا با یک حرکت دشمن ، حیفا را با خاک یکسان کند... 🏝یا آن نخل های بی سر که نشان از شهیدانی دارند که بی سر پر پر شده اند .. ای نخل بی سر و سوخته.. حال تو بگو برایم که چه چیزها به خود دیده و شنیده ای ؟؟ 🥀خـــــدای من نیزار هایش را که نگو ، نیزار هایی که با خون سرخ لاله ها اینگونه سر به فلک کشیده اند .... آن لحظه را به یاد داری ؟؟ همان لحظه که راوی روایت میکرد و دلت تنهایی میخواست ؟؟ همان لحظه که از جمع جدا شدی و با دل ناآرامت به طرف دل ناآرام اروند روانه شدی ؟؟ همان لحظه که با او درد و دل میکردی ‌‌ چشمانت آرام نداشت ولی ... در دلت آرامشی پیدا نشدنی وجود داشت .... و همان لحظه که شنیدی کسی گفت : وقت رفتن است ... و باز دلت ناآرام شد ... دلت آرامش چنددقیقه پیش را میخواست .. ولی ... ⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️ 🌐لینک کانال در ایتا 🆔️@khademinekoolebar_sb_nimroz
سید مرتضی آوینی 5 عصر 20بهمن 1364 🌴نخلستان های حاشیه اروند🌴 ☀️آفتاب باز هم پایین تر آمده است ودلها می خواهند که از قفس تنگ سینه ها بیرون بزنند. این نخلستان ها مرکز زمین است و شاید مرکز جهان! آیا می خواهی سربازان لشکر رسول الله را بشناسی؟! بیا ببین..... !!! آن یک کشاورز بود و آن یکی طلبه است و آن دیگری دریک مغازه گمنام در یکی از خیابان های مشهد لبنیات می فروشد. . به راستی آن چیست که همه مارا در این نخلستان گرد آورده است؟ آیا می خواهی آخرین ساعات روز را در میان خط شکنان باشی؟ 🌹امشب عاشوراست ، توهم بیا ودر گوشه ای بشین و این جماعت عشاق را نگاه کن. این ها دریا دلان خط شکنی هستند که دل شیطان را از رعب و وحشت می لرزانند و در برابر قوة الاهي آنان هیچ قدرتی یارای ایستادگی ندارد. این ها بچه های قرن پانزدهم هجری هستند. همان آنان که کره زمین قر نهاست انتظار آنان را می کشید، تا بر خاک مبتلای این سیاره قدم بگذارند، و عصر بی خبری و جاهلیت را به پایان برسانند. 😭گریه تجلی آن اشتیاق بی انتهایی است که روح را به دیار جاودانگی و لقای خداوند پیوند می دهد. و اشک آب رحمتی که همه تیرگی ها را از سینه می شوید و دل را عین صفا که فطرت توحیدی عالم است ارتقا می بخشد. ⏱ساعاتی پیش به شروع عملیات نمانده است و اینجا آیینه تجلی همه تاریخ است. چه می جویی؟ عشق؟ همین جاست..... چه می جویی؟ انسان ؟ اینجاست..... همه تاریخ حاضر است ! ...... ⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️ 🌐لینک کانال در ایتا 🆔️@khademinekoolebar_sb_nimroz