📸 #گزارش_تصویری | #مهر
🔹️ خدمت رسانی به زائران کربلا به مدت ۱۰ روز در موکب حضرت ابوالفضل علیهالسلام در مرز شلمچه
🔹️ تهیه و توزیع ۴۰۰ بسته نان بین سالمندان و نیازمندان (۰۲/۶/۱۵)
🔹️ تهیه و توزیع رزق معنوی همراه با پذیرایی در ویژه برنامه جاماندگان اربعین حسینی (۰۲/۶/۱۵)
🔹️ غبارروبی و زیارت قبور مطهر شهدای گمنام (۰۲/۶/۱۵)
🔹️ برگزاری روضه خانگی همراه با ختم صلوات (۰۲/۶/۱۶)
@Khademinshohada_Fars 🌱
📸 #گزارش_تصویری | #فسا
🔹️حضور خادمین در مراسم اربعین حسینی در منزل شهید دشتبانی (۰۲/۶/۱۵)
🔹️تهیه و توزیع بسته های فرهنگی توسط خادمین جدیدالورود در پنج شنبه های گلزار (۰۲/۶/۱۶)
🔹️همکاری جمعی از خادمین در برگزاری دعای ندبه همراه با صرف صبحانه در مسجد (۰۲/۶/۱۷)
@Khademinshohada_Fars 🌱
📸 #گزارش_تصویری | #کازرون
🔹 تهیه رزق شهدایی توسط جمعی از خادمین نوجوان (۰۲/۶/۱۷)
@Khademinshohada_Fars 🌱
🍃🍃🍃🍃🍃
🍃🍃🍃🍃
🍃🍃🍃
🍃🍃
🍃
⏰️ #به_وقت_مطالعه
📚 #سلام_بر_ابراهیم
⭕️ قسمت ۶
🏷 روزی حلال
🔻راوی : خواهر شهید
🔸️پيامبراعظم (ص) ميفرمايــد: 《 فرزندانتان را در خوب شدنشــان ياري كنيد، زيرا هر كه بخواهد ميتواند نافرماني را از فرزند خود بيرون كند. 》
بر اين اساس پدرمان در تربيت صحيح ابراهيم و ديگر بچه ها اصلاً كوتاهي
نكرد. البته پدرمان بسيار انسان با تقوایی بود. اهل مسجد و هيئت بود و به رزق
حلال بسيار اهميت ميداد. او خوب ميدانست پيامبر (ص) ميفرمايد:
《 عبادت ده جزء دارد كه نه جزء آن به دست آوردن روزي حلال است 》
براي همين وقتي عده اي از اراذل و اوباش در محله اميريه ( شاپور ) آن زمان،
اذيتش كردند و نميگذاشتند كاسبي حلالی داشته باشد، مغازه اي كه از ارث
پدري به دست آورده بود را فروخت و به كارخانه قند رفت.
آنجا مشــغول كارگري شد. صبح تا شــب مقابل كوره مي ايستاد. تازه آن
موقع توانست خانه اي كوچك بخرد.
ابراهيــم بارها گفته بود: اگر پــدرم بچه هاي خوبي تربيــت كرد به خاطر
سختي هایی بود كه براي رزق حلال ميكشيد.
هــر زمان هم از دوران كودكي خودش يــاد ميكرد ميگفت: پدرم با من
حفــظ قرآن را كار ميكرد. هميشــه مرا با خودش به مســجد مي برد. بيشــتر
وقتها به مسجد آيت الله نوري پائين چهارراه سرچشمه ميرفتيم.
آنجا هيئت حضرت علي اصغر بر پا بود. پدرم افتخار خادمي آن هيئت
را داشت.
يادم هســت كه در همان سال های پاياني دبســتان، ابراهيم كاري كرد كه
پدر عصباني شد و گفت: ابراهيم برو بيرون، تا شب هم برنگرد.
ابراهيم تا شب به خانه نيامد. همه خانواده ناراحت بودند كه براي ناهار چه
كرده. اما روي حرف پدر حرفي نميزدند.
شــب بود كه ابراهيم برگشــت. با ادب به همه سالم كرد. بلا فاصله سؤال
كــردم: ناهار چيكار كردي داداش؟! پدر در حالي كه هنوز ناراحت نشــان
ميداد اما منتظر جواب ابراهيم بود.
ابراهيم خيلي آهسته گفت: تو كوچه راه ميرفتم، ديدم يه پيرزن كلي وسائل
خريده، نميدونه چيكار كنه و چطوري بره خونه. من هم رفتم كمك كردم.
وسايلش را تا منزلش بردم. پيرزن هم كلي تشكر كرد و سكه پنج ريالي به من داد.
نميخواستم قبول كنم ولي خيلي اصرار كرد. من هم مطمئن بودم اين پول
حالله، چون براش زحمت كشيده بودم. ظهر با همان پول نان خريدم و خوردم.
پدر وقتي ماجرا را شنيد لبخندي از رضايت بر لبانش نقش بست. خوشحال
بود كه پسرش درس پدر را خوب فرا گرفته و به روزي حلال اهميت ميدهد.
دوستي پدر با ابراهيم از رابطه پدر و پسر فراتر بود. محبتي عجيب بين آن
دو برقرار بود كه ثمره آن در رشــد شخصيتي اين پسر مشخص بود. اما اين
رابطه دوستانه زياد طولاني نشد!
ابراهيم نوجوان بود كه طعم خوش حمايت هاي پدر را از دســت داد. در
يك غروب غم انگيز ســايه ســنگين يتيمي را بر سرش احساس كرد. از آن
پس مانند مردان بزرگ به زندگي ادامه داد. آن ســال ها بيشــتر دوســتان و
آشنايان به او توصيه ميكردند به سراغ ورزش برود. او هم قبول كرد.
ادامه دارد...
@Khademinshohada_Fars 🌱
📸 #گزارش_تصویری | #آباده
🔹 تهیه هدایایی جهت اهدا به کودکان عراقی در مسیر پیادهروی اربعین
@Khademinshohada_Fars 🌱
📸 #گزارش_تصویری | #زرین_دشت
🔹 برگزاری پيادهروی جاماندگان حرم از قبور مطهر شهدای گمنام تا امامزاده شاه علمدار شهر دبیران همزمان با اربعين حسینی همراه با تهیه و توزیع بستههای فرهنگی
🔹 اجرای گروه سرود نونهالان در شهر دبیران همزمان با اربعین حسینی
@Khademinshohada_Fars 🌱
📸 #گزارش_تصویری | #سرچهان
🔹 برپایی مراسم عزاداری ویژه بانوان در مسیر پیادهروی اربعین
@Khademinshohada_Fars 🌱
📸 #گزارش_تصویری | #کازرون
🔹 برگزاری یادواره شهدا همزمان با اربعین حسینی با حضور خانواده شهدا (٠۲/٠۶/۱۴)
@Khademinshohada_Fars 🌱
📸 #گزارش_تصویری | #بیضا
🔹 پهن کردن سفره حضرت اباالفضل علیه السلام همراه با مراسم روضه خوانی و مدیحهسرایی
@Khademinshohada_Fars 🌱
📸 #گزارش_تصویری | #فسا
🔹 همکاری خادمین شهدا در برپایی موکب از اربعین حسینی تا شهادت امام رضا علیهالسلام
@Khademinshohada_Fars 🌱
🍃🍃🍃🍃🍃
🍃🍃🍃🍃
🍃🍃🍃
🍃🍃
🍃
⏰️ #به_وقت_مطالعه
📚 #سلام_بر_ابراهیم
⭕️ قسمت ۷
🏷 ورزش باستانی
🔻راوی : جمعی از دوستان شهید
🔸️اوايل دوران دبيرســتان بود كه ابراهيم با ورزش باستاني آشنا شد. او شب ها
به زورخانه حاج حسن ميرفت.
حاج حســن توكل معــروف به حاج حســن نجار، عارفي وارســته بود. او
زورخانه اي نزديك دبيرستان ابوريحان داشت. ابراهيم هم يكي از ورزشكاران
اين محيط ورزشي و معنوي شد.
حاج حسن، ورزش را با يك يا چند آيه قرآن شروع ميكرد. سپس حديثي
مي گفت و ترجمه ميكرد. بيشتر شب ها، ابراهيم را مي فرستاد وسط گود، او هم در یک دور ورزش معمولاً يك ســوره قرآن، دعاي توسل و يا اشعاري در مورد اهل بيت مي خواند و به اين ترتيب به مرشد هم كمك ميكرد.
از جملــه كارهاي مهم در اين مجموعه اين بود كه؛ هر زمان ورزش بچه ها
به اذان مغرب مي رســيد، بچه ها ورزش را قطع مي كردند و داخل همان گود
زورخانه، پشت سر حاج حسن نماز جماعت مي خواندند.
به اين ترتيب حاج حسن در آن اوضاع قبل از انقلاب، درس ايمان و اخلاق
را در كنار ورزش به جوان ها مي آموخت.
فرامــوش نميكنم، يك بــار بچه ها پس از ورزش در حال پوشــيدن لباس و
مشغول خداحافظي بودند يكباره مردي سراسيمه وارد شد! بچه خردسالي را
نيز در بغل داشت.بــا رنگي پريده و با صدائــي لرزان گفت: حاج حســن كمكم كن. بچه ام مريضه، دكترا جوابش كردند. داره از دستم ميره.
نَفَس شما حقه، تو رو خدا
دعا كنيد. تو رو خدا... بعد شروع به گريه كرد.
ابراهيم بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض كنيد و بيائيد توي گود.
خودش هم آمد وســط گود. آن شــب ابراهيم در يك دور ورزش، دعاي
توســل را با بچه ها زمزمه كرد. بعد هم از سوز دل براي آن كودك دعا كرد.
آن مرد هم با بچه اش در گوشه اي نشسته بود و گريه ميكرد.
دو هفته بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت: بچه ها روز جمعه ناهار دعوت
شديد! با تعجب پرسيدم: كجا !؟
گفت: بنده خدائي كه با بچه مريض آمده بود، همان آقا دعوت كرده. بعد
ادامه داد: الحمدالله مشكل بچه اش برطرف شده. دكتر هم گفته بچه ات خوب شده.
براي همين ناهار دعوت كرده.
برگشــتم و ابراهيم را نگاه کردم. مثل کسي که چيزي نشنيده، آماده رفتن
ميشد. اما من شک نداشتم، دعاي توسلی که ابراهيم با آن شور و حال عجيب
خواند کار خودش را کرده.
ادامه دارد...
@Khademinshohada_Fars 🌱