امام حسین-علیهالسلام- فرمودند:
«مَن اَحَبَّکَ نَهاکَ وَ مَن اَبغَضَکَ اَغراکَ»
«کسی که تو را دوست دارد، از تو انتقاد میکند و کسی که با تو دشمنی دارد، از تو تعریف و تمجید میکند.»
بحار الانوار/ ج۷۵ /ص۱۲۸
بسیجیان بصیر فاطمی
🍃🕊🍃
┄┅═✧❁✧═┅┄
💫💫💫💫✨✨✨💫💫💫💫
@Basijian_Basir_Fatemi
💫💫💫💫✨✨✨💫💫💫💫
🍃🕊🍃
📿 به توصیه رهبرم مداومت بر خواندن دعای هفتم صحیفه سجادیه...
بسیجیان بصیر فاطمی
🍃🕊🍃
┄┅═✧❁✧═┅┄
💫💫💫💫✨✨✨💫💫💫💫
@Basijian_Basir_Fatemi
💫💫💫💫✨✨✨💫💫💫💫
🍃🕊🍃
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🍃💟 @loveshohada28
#الله_اکبر
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ ‼️
کسانی هستند که تجربه نزديک به مرگ داشته اند، کسانی که موقت از دنیا رفته و برزخ را دیده اند و تجربیات خود را گفته اند!
ما در اينجا تجربیات کسانی را که مرگ را تجربه کرده اند را بازگو میکنیم 👇
https://eitaa.com/joinchat/3716350033C44df3fa577
🚫هشدار! اگر دلشنیدن حقایق پس از مرگ را داريد واردشوید🙏
🍃☀️
#صبحتونشهدایی
•• دوستانعیــبڪنندم
•• ڪہچــرادݪبہتــ♥️ــودادم؛
•• بایداوݪبہتــوگفتــن
•• ڪہچنیــنخـــوبــچــــرایے!
#شہیدمحمدحسیــنمحمــدخانے
#یادشباصلوات
🆔 @loveshohada28 | #شهادتزیباست
یهومیومدمیگفت:
«چراشماهابیکارید⁉️»
میگفتیم:
«حاجی! نمیبینےاسلحہدستمونہ؟!
.میگفت:
«نہ..بیکارنباش!
زبونتبہذکرخدابچرخہپسر...🍃° همینطورکہنشستےهرکارےکہمیکنے ذکرهمبگو :)»📿°
وقتےهمکنارفرودگاهبغدادزدنشتۅ ماشینشکتابدعاوقرآنشبود ..
#حاج_قاسم ❤️دورودخدابرتوباد
🆔 @loveshohada28
جنازه ای که زنده شد❗️
حاج حسین گنابادی یکی از مردان خدا روایت میکرد که روزی یکی از همکارانم جهت انتقال جنازه ی مردی میان سال راهی روستای زرین دشت شد،من به همراه دوستم حاج محسن شمشکی برای غسل جنازه راهی شدیم... برای غسل آماده شدم بعد از لخت کردن میت و خواباندنش آب را باز کردم و روی سینه اش ریختم، فشار آب بالا بود، برگشتم تا فشار آب رو کم کنم...
که صدای فریاد وحشتناکی همه جای غسالخانه را پر کرد، جرات برگشتن و نگاه کردن را نداشتن، صدایی در گوشم زمزمه میکرد،
گنابادی... گنابادی....!
صدای جیغ چنان مرا ترسانده بود که چیزی متوجه نمی شدم تا اینکه دستی از پشت بر شانه ام نشست...!
ادامه داستان.......👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1202389118C26d30bc2fc