eitaa logo
راویان فتح وخادم الشهداء همدان
645 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
2.4هزار ویدیو
191 فایل
🌷 "خدمت به شهید،خدمت به نبی اکرم (صل الله وعلیه واله وسلم) است." امام خمینی (رحمته علیه) 🔴کانال خادم الشهداء /راویان فتح استان همدان 🔺اعزام خادمین و زائرین به مناطق راهیان نور و فعالیت در حوزه شهدا ⁦✌️⁩ارتباط : @ravianfath
مشاهده در ایتا
دانلود
📒 🦋 خواهر‌شهید:🧕🏻 هرموقع‌بابک‌اسم‌سوریه‌رفتن‌رامی‌آورد‌🌱 من‌شروع‌‌می‌کردم‌به‌گریه‌کردن‌ومی‌گفتم‌نرو😭 اما‌بابک‌گفت‌:من‌تصمیم‌خودم‌روگرفتم؛✌️🏼 دیگه‌چندسال‌برای‌شمازندگی‌کنم؟!⁉️ تااسم‌رفتن‌رو‌میارم‌🚶🏻‍♂ شما‌ومامان‌شروع‌می‌کنیدبه‌گریه‌کردن.🥺 لطفابزاریدبرای‌خودم‌باشم،برای‌خودم‌زندگی‌کنم. بابک‌می‌گفت:مادراصلی‌ما‌اونجا‌تو‌سوریه‌ا‌‌ست‌.‌ من‌خواب‌حضرت‌زینب‌(س)رودیدیم‌بایدبرم😍 پدر‌شهید:بعدازاینکه‌بابک‌رفت،گفتم‌برید بابک‌رو‌بدرقه‌بکنید،بابک‌دیگه‌برنمی‌گرده،💔 این‌آخرین‌باری‌هست‌که‌بابک‌رومی‌بینید.🕊 به‌بقیه‌گفتم‌ولی‌خودم‌توان‌اینکه‌از‌صندلی‌بلند‌بشم‌‌ وبرم‌ایوان‌با‌بابک‌خداحافظی‌کنم‌رو‌نداشتم‌😔 ونه‌بابک‌توانست‌بیاد‌از‌من‌خداحافظی‌بکنه. ازترس‌اینکه‌من‌بگم‌نرو‌وبابک‌هم‌بیاد‌و‌بگم‌نرو‌ هیچ‌کدوم‌مون‌نتونستیم‌باهم‌خداحافظی‌بکنیم‌ تنهاباچشم‌هایمان‌ازهم‌خداحافظی‌کردیم.🖐🏼 ازپشت‌سرش‌بادقت‌نهایت‌اینکه‌سیراب‌بشم‌💔 نگاهش‌کردم‌‌چون‌میدانستم‌🦋 فرزندمن‌اعتقاداتش‌چیه،باورهاش‌چیه،🧠 می‌دانستم‌فرزندم‌دیگه‌برنمی‌گرده..🍃 خواهرشهید:وقتی‌می‌خواست‌بره‌ من‌ومادرم‌گریه‌می‌کردیم‌؛😭 بابک‌گفت:لطفاگریه‌نکنید،اینجوری‌ اشک‌هاتون‌همیشه‌جلوی‌چشمامه،😢 سه‌باررفت‌وبرگشت‌🍂 و‌دفعه‌چهارم‌ماروخنداند‌ورفت..سوریه🚶🏻‍♂ ♥️|
📒 🦋 همرزم‌شهید:بابچه‌های‌ادواتدور‌یک‌آتیش‌🔥 نشسته‌بودیم،چون‌من‌وبابک‌بچه‌ی‌یک‌محل‌ بودیم‌و‌همدیگررو‌می‌شناختیم‌،🙂 بابک‌اومدکنارمن‌نشست.🚶🏻‍♂ به‌بابک‌گفتم:‌توبرای‌آینده‌چه‌تصمیمی‌گرفتی؟! گفت:یک‌سوال.یک‌چیزی‌توذهن‌من‌می‌چرخه،🧠 یعنی‌واقعامسجدباب‌الحوائج‌🕌 (مسجدآذری‌زبان‌های‌رشت)🌱 نمی‌خوادیک‌شهیدبده؟!‌👀 سرش‌رو‌یک‌دست‌زدم‌وگفتم:🖐🏼 تو‌می‌خوای‌شهیدبشی؟!!🙄 گفت:آره‌دیگه‌فکرکنم‌نوبت‌منه.😅 چندساعتی‌گذشت‌؛⏳ مارفتیم‌بخوابیم،خیلی‌سردبود.🥶 داخل‌هرکدوم‌ازاین‌چادرهای‌سفیدهلال‌احمر، هرکدوم‌هفت‌یاهشت‌نفر‌می‌خوابیدیم،😴 طوری‌می‌خوابیدیم‌که‌به‌هم‌گره‌می‌خوردیم. من‌اون‌شب‌حدودساعت‌سه‌ونیم‌🕞 ازخواب‌بیدارشدم.🌙 رفتم‌بیرون‌دیدم‌بابک‌‌کنارماشین‌🚑 پتوگذاشته‌رودوشش‌داره‌نماز‌شب‌می‌خونه!!🤲🏻 مااین‌روتوداستان‌ها‌شنیده‌بودیم،📚 تومناطق‌ندیده‌بودیم.ولی‌من‌دیدم... بابک‌این‌طوربود‌که‌شهیدشد.❤️ همرزم‌شهید:یک‌روز‌بابابک‌رفته‌بودیم‌ حرم‌حضرت‌زینب(س)،موقع‌برگشت‌‌🌱 ازش‌پرسیدم‌:ازبی‌بی‌زینب‌چی‌خواستی؟گفت:تنهاخواستم‌از‌بی‌بی‌زینب‌شهادت‌بود.🕊 گفتم:پدرومادرت‌چی؟ گفت:سپردمشون‌به‌حضرت‌زینب(س).🙂 ♥️
📒 🦋 بعدازاینکه‌‌خودش‌را‌🙍🏻‍♂ به‌گردان‌امام‌حسین‌(ع)‌معرفی‌کرد.❤️ مجددا‌آموزش‌های‌موردنیاز‌منطقه‌ی‌سوریه‌🇸🇾 وخارج‌از‌مرزهارادیدوخودش‌را‌به‌جایی‌رساند‌ که‌آماده‌بودجانش‌را‌برای‌‌دین،ناموس‌‌🌱 امنیت‌کشورومردم‌مظلوم‌سوریه‌‌فداکند.🥺 جوانی‌که‌صندلی‌وکرسیه‌دانشگاه‌رالمس‌کرده،👨🏻‍🎓 جوانی‌که‌دوستان‌فراوانی‌داردومی‌تواند‌‌جوانی‌ کند،جوانی‌که‌می‌تواندزندگی‌خودرا🌏 صرف‌بالابردن‌وارتقای‌پلکان‌علمی‌اش‌قراردهد امادست‌از‌همه‌ی‌این‌هاکشید✌️🏼 وخودش‌رابه‌سوریه‌رساند.🙂 محدوده‌البوکمال‌خیلی‌برای‌ما‌سخت‌بود؛🌪 خداوندشاهداست‌که‌روزی‌دو،سه‌بار‌🤦🏻‍♂ خاک‌لباس‌هایمان‌راتکان‌می‌دادیم‌ودوباره‌ میپوشیدیم.❗️ یعنی‌وسایل‌شست‌وشو🚿 وامکان‌تعویض‌لباس‌به‌گستردگی‌ برایمان‌فراهم‌نبود.🚶🏻‍♂ خاکی‌که‌ازتکان‌دادن‌لباس‌ها👕 ورفت‌‌و‌آمدخودروها🚑وتانک‌ها‌💣 به‌هوامی‌رفت‌وروی‌ما‌می‌نشست.‌🌫 به‌ریه‌های‌ما‌وارد‌می‌شدوشرایط‌را‌برای‌‌زندگی،🌏 غذاخوردن‌و...سخت‌می‌کرد.💔 اماهمه‌ی‌این‌شرایط‌سخت‌راشهیدبابک‌نوری‌🥺 ودوستانشون‌یکی‌پس‌از‌دیگری‌🌻 پشت‌سرگذاشتندوخم‌به‌ابرونیاوردند.📌 درکنارسختی‌‌ها،خوشی‌های‌فراوانی‌بود،🌱 باشوروشوق‌‌کناررزمنده‌ها‌می‌نشستیم،‌ عکس‌می‌گرفتیم،📸 میخندیدیم‌وشوخی‌می‌کردیم.😅 یک‌جو‌فوق‌العاده‌صمیمی‌❤️ بینرزمنده‌ها‌حاکم‌بود.🌱 شهیدنظری‌کسی‌که‌سن‌بالای‌۶۰سال‌‌و🦋 دوران‌دفاع‌مقدس‌راتجربه‌کرده‌🌸 درکنارجوانان‌نسل‌‌دوم‌وسوم‌انقلاب‌،🇮🇷 خیلی‌راحت‌دریک‌چادر،⛺️ دریک‌‌محدوده‌‌بسیارکم‌ودراون‌شرایط‌سخت🔥 کمبودآب‌و‌غذاوکمبودامکانات‌‌🍶🍽 خودشان‌راوِقف‌‌می‌دادند.‌✌️🏼