خادم الشهدا(عباس دانشگر۳۰)
قسمت سی و هشتم: حق با علی است کم کم، داشت خشم بر اون مبلغ وهابی غلبه میکرد ... در اوج بحث کنت
ادامه داستان پسر وهابی که شیعه شد
کم کم به پایان داستان نزدیک میشیم
قسمت سی و نهم:
سلام خدا بر صراط مستقیم
نفس و زبانش بند آمده بود ... یا باید روی منبر به حقانیت امام علی و فرزندانش شهادت میداد یا تایید میکرد که عایشه بر خلیفه شورش و خیانت کرده بود ...
قبل از اینکه به خودش بیاد، دوباره با صدای بلند فریاد زدم:
بگیرید و این کافر نجس رو از خانه خدا بیرون کنید ...
و به سمت منبر حمله کردم ... یقه اش رو گرفتم و اون رو از بالای منبر به پایین کشیدم و محکم توی گوشش زدم!
جمع هم که هنوز گیج و مبهوت بودند با این حرکت من، ملتهب شدند و به سمت اون وهابی حمله کردند و لله اکبر گویان از مسجد بیرونش کردند ... .
جماعت هنوز از التهاب و هیجانی که بهشون وارد کرده بودم؛ آرام نشده بودند ...
رفتم سمت منبر ... چند لحظه چشم هام رو بستم ... دوباره بسملله گفتم و توسل کردم و برای اولین بار از پلههای منبر بالا رفتم ... .
بسم لله الرحمن الرحیم ...
سلام و درود خدا بر جویندگان و پیروان حقیقت ...
سلام و درود خدا بر مجاهدان و سربازان راه حق ...
سلام و درود خدا بر پیامبری که تا آخرین لحظات عمر مبارکش، هرگز از فرمان الهی کوتاهی نکرد ...
سلام و درود خدا بر صراط مستقیم و تک تک پیروان و ادامه دهندگان ...
و اما بعد ... .
سالن تقریبا ساکت و آرام شده بود اما هنوز قلب من، میان شقیقههایم میتپید ..
🌸🌸🌸
کلیک کنید تا وارد کانال بشید و تمام داستان رو بخونید
@khademoshohadajahrom
قسمت چهلم:
صدور حکم مرگ
برگشتم خونه ... هنوز پام رو تو نگذاشته بودم که پدرم محکم زد توی گوشم و با عصبانیت سرم داد زد:
شیر مادرت، حلال بود. منم به تو لقمه حلال دادم، حالا پسرمن که درس دین میخونه، توی گوش عالم دین خدا می زنه؟
بعد هم رو به آسمان بلند گفت:
خدایا! منو ببخش ... فکر میکردم توی تربیت بچههام کوتاهی نکردم ... این نتیجه غرور منه...
در حالی که صورتش از خشم سرخ شده بود، رفت داخل و روی مبل نشست ...
بدون اینکه چیزی بگم، سرم رو پایین انداختم و رفتم داخل ... چند لحظه صبر کردم ... رفتم سمت پدرم و کنار مبل، پایین پاش نشستم.
خم شدم و دستی که باهاش توی صورتم زده بود رو بوسیدم ... هنوز نگاهش مملو از خشم و ناراحتی بود ... همون طور که سرم پایین بود گفتم:
دستی که به خاطر خدا بلند میشه رو باید بوسید ...
نمیدونم چی به شما گفتن ولی منم به خاطر خدا توی گوشش زدم ... اون عالم نبود ... آدم فاسقی بود که داشت جوانها رو گمراه می کرد.
مگه تو چقدر درس خوندی که ادعا میکنی از یه عالم بیشتر میفهمی؟
با ناراحتی اینو گفت و رفت توی اتاق.
هنوز با ناراحتی و دلخوری پدرم کنار نیومده بودم که برادرم سراسیمه اومد و بهم خبر داد که علمای وهابی تصمیم گرفتن یه جلسه عقاید بذارن و تا اعلام نتیجه هم، حق خروج از کشور رو ندارم.
با خنده گفتم:
خوب بذارن. هر سوالی کردن توکل بر خدا.
اینو که گفتم با عصبانیت گفت:
میفهمی چی میگی؟ بزرگ ترین علمای کشور جلوت میایستن ... فکر کردی از پسشون برمیای؟ یه اشتباه کوچیک ازت سر بزنه یا سر سوزنی بهت شک کنن، حکم مرگت رو صادر می کنن!
ولو شدم روی تخت ... میدونستم علمم در حدی نیست که از پس افرادی که برادرم اسم شون رو برده بود،بر بیام ... .
چشم هام رو بستم و گفتم:
خدایا! شرمندهام. عمر دوباره به من بخشیدی اما من هنوز قدمی برنداشتم ... راضیم به رضای تو.
خوشحال بودم که این بار توی بستر بیماری نمیمیرم...
کلیک کنید تا تمام داستان رو مطالعه کنید
@khademoshohadajahrom
#اطلاعیه❗❗
به استحضار مردم شهید پرور و عزیزمان میرسانیم که ان شاءالله چهارشنبه شب مراسم یادوارهی شهدای گمنام ،شهدای ورزشکار و شهید مدافع حرم عباس دانشگر همراه با نماز مغرب عشاء برگزار خواهد شد
مکان:اصفهان،شهرستان دهاقان،تپه نورالشهدا،هیئت شهدای گمنام
توجه❗
عزیزانی که نمیتوانند به صورت حضوری در مراسم شرکت کنند میتوانند از طریق صفحه مجازی ما در آپارات مراسم رو به صورت زنده مشاهد کنند
🆔آدرس صفحه آپارات هیئت شهدای گمنام:
https://www.aparat.com/shohadagomnam_dehaghan/live
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🥀🕌🥀
🥀 هیئت شهدای گمنام تپه نور الشهدا شهرستان دهاقان 🥀
🌷🍃°•°•.•.
چه زیباست ..🪴
خاطرات مردانی که پروای نام ندارند
و در کهف گمنامی خویش
مأوا گرفته اند🍂
به یاد شهدای گمنام …
آنان که در زمین گمنامند
و در آسمانها مشهورند …🕊
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
#بهمابپیوندید
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
♡﴿ خادم الشهدا شهرستان جهرم🕊⃟✨」
╭═━⊰🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃⊱━═╮
@khademoshohadajahrom
╰═━⊰🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃⊱━═╯
۳۱
✅ ادامه ی کتابِ
" رفیق شهیدم مرا متحول کرد "
✍ بخش اول
محبت شهید به همکاران
حسین دشتابی :
قصۀ عاشقی من و شهید عباس از پیادهروی اربعین سال ۱۳۹۷ شروع شد. قبل اربعین از دوستانم دربارۀ رفاقت با شهدا مطالبی شنیده بودم و خیلی دنبال این بودم که من هم یک رفیق شهید داشته باشم.
یک روز در قرارگاه خادمالشهدای شهرستان جهرم، یکی از رفقایم دربارۀ شهید دانشگر صحبت کرد و من هم که تازه خادمالشهدا شده بودم، آنجا اسم شهید عباس دانشگر را شنیدم.
در ایام اربعین حسینی، در مسیر پیادهروی نجف تا کربلا، با چند نفر از دوستانم همراه شدم. همانطور که در طول مسیر قدمبهقدم بهسمت حرم امامحسین(علیهالسلام) میرفتیم و گرم صحبت بودیم، نگاهم به عکس یک شهید افتاد که روی کولهپشتی یکی از زائرها سنجاق شده بود. قدری که جلو رفتم، دیدم عکس شهید عباس دانشگر است. پایین عکس هم نوشته بود: «بهنیابت از رفیق شهیدم، تکتک قدمهایم را نذر ظهورت میکنم. یا حجةابنالحسن». محو عکس عباس شده بودم. در ذهنم به شهید عباس فکر میکردم که رفقایم جلو افتادند و گمشان کردم. داشتم به این فکر میکردم که بروم جلو و از این زائر خواهش کنم آن عکس را بدهد به من. نمیدانستم چطور ازش بخوام و از کجا شروع کنم....
📗
#ادامه_دارد ...
#کتاب
#رفیق_شهیدم_مرامتحول_کرد
#شهید_عباس_دانشگر
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
#بهمابپیوندید
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
♡﴿ خادم الشهدا شهرستان جهرم🕊⃟✨」
╭═━⊰🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃⊱━═╮
@khademoshohadajahrom
╰═━⊰🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃⊱━═╯
🌷 اگر این جوانها نمیایستادند...
🌺 آقا از کار بزرگ شهدای مدافع حرم میگویند
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
#بهمابپیوندید
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
♡﴿ خادم الشهدا شهرستان جهرم🕊⃟✨」
╭═━⊰🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃⊱━═╮
@khademoshohadajahrom
╰═━⊰🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃⊱━═╯
مدافعان وطن و حرم.mp3
9.31M
🎧 #شنیدنی | مدافعان وطن و حرم
✊ اگر جوانان اهل مقاومت نرفته بودند...
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
#بهمابپیوندید
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
♡﴿ خادم الشهدا شهرستان جهرم🕊⃟✨」
╭═━⊰🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃⊱━═╮
@khademoshohadajahrom
╰═━⊰🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃⊱━═╯
6.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میدانید...
بین خودمان بماند؛گاهی دلمان میخواهد
دل شما هم برای ما تنگ شود🌷
.
.
#شهدا
#دلتنگی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
#بهمابپیوندید
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
♡﴿ خادم الشهدا شهرستان جهرم🕊⃟✨」
╭═━⊰🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃⊱━═╮
@khademoshohadajahrom
╰═━⊰🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃⊱━═╯